تیونگ از اینکه قرار بود بیش از اندازه به جهیون نزدیک بشه استرس و اضطراب داشت. میشه گفت تیونگ بیش از حد فیلم عاشقونه نگاه میکنه. می دونست که قلبش قراره خیلی سریع بزنه و حتی ممکن بود جهیون هم متوجه ضربان بیش از اندازه تیونگ بشه و چهره ش به قول بلو، همانند گوجه فرنگی به نظر برسه. و در آن طرف هم تن و جانی هم روی کاغذی دیگه ای باید می ایستادن.


جانی به تیونگ و جهیون گفت:

"بچه ها بهتره بمونن و بعدا منو جهیون مسابقه کوچیک گونی رو با ریور و بلو انجام میدیم."


و جهیون نیز موافقت کرد و جانی، ریور رو شونه ای گذاشت و روی صندلی نشوند. جهیون نیز بلویی که اون وسط داشت شیطونی می کرد رو بلند کرد و کنار ریور نشوند.


تن با ذوق بچه ها رو تشویق کرد تا خوشحال بشن

"بیایین برنده بشیم..باشه؟"


ریور و بلو با خوشحالی و ذوق و شوق گفتن:

" ارهه..برنده میشیم ما"


تیونگ با آهی گفت:

"من فشار رو دوست ندارممم"


تن در جواب لبخندی به این کیوتی تیونگ زد و گفت:

"تیونگی! نگران نباش.. خوش می گذره"


تن و تیونگ به دنبال جهیون و جانی وارد منطقه بازی شدن و استف ها مشغول توضیح دادن قوانین بازی بودن و تیونگ هم با درگیری سعی داشت قوانین رو به ذهن بسپاره.


"استرس داری؟"


تیونگ مبهوت شد از اینکه جهیون یهویی در گوشش زمزمه کرده. به عقب برگشت و نگاهش کرد. متوجه فاصله کم بینشون شد. امگا، گلویش رو صاف کرد و سعی کرد خودش رو اروم کنه.


"نه خیلی"

جهیون خندید.


"خیلی مضطرب به نظر میای. نگران نباش.. برنده میشیم"


"خیلی اعتماد به نفس داری"


"چون برای چیزی اطمینان دارم دیگه"


بعد از اینکه توضیحات تموم شد، تیونگ به کون نگاه کرد که داشت اعلام می کرد همه سر جاهاشون قرار بگیرن. هر زوج یه روزنامه گرفتن.

Lavender [Jaeyong] | completeWhere stories live. Discover now