•✒️𝗯𝗹𝗼𝗰𝗸 ⓺

2.5K 489 108
                                    

روشن و خاموش شدن لامپ های فلورسنت که هماهنگ  با آشوب و جوشش توی وجود کای بود، داشت حالشو بد میکرد.

انگار به جای خون توی رگ هاش قهوه جریان داشت.

توی دفتر رئیسش نشسته  و منتظر بود نتیجه ی سه روز طراحی بی وقفه که بدون لحظه ای استراحت روش وقت گذاشته بود رو ببینه.

انقدر خسته بود که دیگه براش مهم نبود اون زن داره چی میگه، حتی اگه اخراج میشد هم براش مهم نبود.

همه ی توانشو روی اون خطوط گداشته بود و واقعا هر کاری از دستش برمیومد انجام داد و چیز دیگه ای نمونده بود که بخواد امتحانش کنه.

برای این شغل تا جایی پیش رفته بود که مجبور به تجربه ی سکس با همجنس خودش شد، ولی الان به قدری خسته بود که حال فکر کردن بهش رو نداشته باشه.

حتی خیلی خیلی خسته تر از اونی بود که بخواد فکر کنه چند بار توی سه روز گذشته، سر کشیدن اون نقاشی ها جق زده، و اصلا چرا اینکارو کرده!

"خانم سونگ منتظرتونن."

منشی رئیسش گفت، و کای خودشو مجبور کرد از جاش بلندشه و بره توی دفترش.

"لطفا بشین،خسته به نظر میای."

زن با لبخند گفت، و بعد لبخنش تبدیل به یه نیشخند کوچولو شد.

"کم کم داری شبیه یه مانگا آرتیست واقعی میشی."

کای زیر لب چیزی زمزمه کرد و روی صندلی روبه روی میز رئیسش نشست و تمام انرژیشو جمع کرد تا بیدار بمونه.

"بخوام خلاصه بگم،عاشقش شدم!"

لبخند بزرگی روی صورت رئیسش نشست.

"خیلی تحریک کننده و پرشور و در عین حال خیلی رمانتیک. واقعا اولین بارته  که مانهوا میکشی؟"

"بله. و درواقع خیلی...چالش برانگیز بود."

"درک میکنم. ولی خیلی عالی کارت رو انجام دادی.یه حسی بهم میگه قراره تبدیل به مجموعه ی خیلی موفقی بشه.فرض میکنم مایلی همینطوری ادامه بدی؟"

"اوه بله. ممنون خانم سونگ."

"همش نتیجه ی تلاش خودت بود. و اصلا فکرشو نمیکردم که یه نویسنده هم باشی!"

"ها؟"

"اون یادداشت های دوست داشتنی و کوچولوی یه مانگا آرتیست که باید برای اولین بار مانهوا بکشه."

"اوه...اون!"

کای سرخ شد.

ظاهرا یه سری نقاشی های شهوت انگیزی که قرار نبود کسی ببینه رو اشتباها توی فولدر اصلی گذاشته بود.

به مغز خسته اش که چند روز بیخوابی کشیده بود فوحش داد.

"واقعا ازش خوشم اومد! طی ماه آینده قراره این مجموعه رو با مانگا آرتیست های جوون و تازه وارد شروع کنیم، پس اگه بتونی تا قبل از اون موقع طرحهاتو تر و تمیز کنی و آماده تحویل بدی،میتونم به عنوان یه بخش از مجوعه پیشنهادش بدم."

"امم..ممنون...خانم سونگ."

با خجالت جواب داد. مطمئن نبود با منتشر کردنش اوکی هست یا نه ولی هیچ جوره نمیتونست دلیلش رو به رئیسش توضیح بده.

به علاوه،ممکن بود یه پرش و موفقیت توی شغلش اتفاق بیفته.

البته باید اول از بکهیون و سهون اجازه میگرفت،ولی یه جورایی فکر نمیکرد این قضیه مشکلی براش ایجاد کنه.

رئیسش شروع به ارائه ی یه سری پیشنهاد برای تغییر داستان اصلی کرد.

کای فقط سر تکون میداد و سعی میکرد همه چیز رو به خاطر بسپاره.ولی از رئیسش ممنون بود که همه چیز رو براش روی کاغذ نوشت، چون الان اصلا به ذهن خسته اش اعتماد نداشت.

"خب...همین بود.حالا میتونی بری یخورده استراحت کنی. و میخوام نسخه ی اصلی، دوشنبه صبح قبل از ساعت هشت روی میزم باشه."

"بله خانم سونگ. خیلی ممنون."

کای سریع طرحهاش رو توی پوشه ریخت و درحالی که به تخت نرمش فکر میکرد از جاش بلند شد.

ولی همینکه دستش دستگیره ی در رو لمس کرد، با صدای رئیسش متوقف شد.

"اوه! آقای کیم. یه مورد دیگه."

"بله خانم؟"

"درباره ی اون داستانتون راجع به مانگا آرتیست."

"بله؟"

"فقط یه جورایی فکر میکنم لذت بخش تر میشه اگه اون پسر ریزه میزه هم تاپ باشه."

تنها کاری که کای میتونست بکنه این بود که آه عمیقی بکشه و بعد زمزمه کرد:

"منم همینطور فکر میکنم خانم سونگ. منم همینطور فکر میکنم."

کای چهره ی سوالی رئیسش رو نادیده گرفت و بعد از خداحافظی، سریع از دفترش بیرون رفت.

 
••••••••••••••••••••
برای اطلاع از آپ فیکشن های بعدی اکانت واتپدم رو فالو کنید.

ووت یادتون نره😚

📌بچه ها من به نویسنده ی فیکشن پیام دادم‌و راجع به اینکه قصد داره افتر استوری بنویسه یا نه ازش پرسیدم.
گفت داستان همینجا تموم میشه و متاسفانه ادامه نخواهد داشت.
  کلی ازتون تشکر کرد و از استقبالتون و اینکه انقدر فیکو دوست داشتید خیلی خوشحال شد.

اگه دوست داشته باشید‌، برای دل شما که موقع آپ فیک هی طلب سکای میکردید،خودم بعدا توی یه کالکشن وانشات، دوتا وانشات براتون بنویسم که یه جورایی افتر استوری این فیک باشه. فقط سکای🤓 و یه کوچولو سوسکی سکایبک.

📌در رابطه با آپ فیکشن بعدی هم باید بگم که
احتمالا بعد از عید شروع کنم.
البته اگه تا اون موقع ووت همه ی چپتر های DRAWER'S BLOCK صد تایی بشه.
تا اینجا هر دوتا فیکی که ترجمه کردم مینی فیک بودن ولی فیکشن بعدی طولانیه و تعداد چپترهاش زیاده.
اکانتمو توی فالویینگاتون بذارید که براتون نوتیف بیاد.

🎀و در آخر خوشحال میشم نظرتون رو در رابطه با فیکشن و ترجمه ی بنده باهام درمیون بذارید.😚💖

✒️•𝗗𝗥𝗔𝗪𝗘𝗥'𝗦 𝗕𝗟𝗢𝗖𝗞•✒️Where stories live. Discover now