7

297 83 169
                                    

این پارت یه نکته داره. ببینم کی متوجهش میشه. اگر چیزی به ذهنتون رسید کامنت کنین میخوام یه چیزیو درمورد طرز نوشتنم بدونم.

**************
لیوان‌های نوشیدنی رو مرتب درون سینی میچینه و بعد از تمیز کردن مقداری از نوشیدنی که روی سینی ریخته بود با برداشتن سینی از آشپزخونه خارج میشه.

مستقیم به سمت سالن پذیرایی، جایی که نایل و اِلا نشسته بودن، میره. سینی رو روی میز مقابل اون دو میزاره و خودش روی مبل تک نفره‌ی روبروشون میشینه.

اِلا کنار نایل نشسته بود و آروم اشک میریخت. نایل هم بازوهاشو دور دختر حلقه کرده بود و سعی در آروم کردنش داشت.

هری چند لحظه به اون دو خیره میشه و بعد با صدای آرومی میگه" اِلا نمیخوای بگی چیشده؟"

اِلا چشمای عسلی و اشکیشو بالا میاره و به هری چشم میدوزه. اون دختر بیست و پنج سالش بود ولی خیلی وقت‌ها درست مثله یک دختر دوازده ساله میشد.

اِلا دوست صمیمیه نایل بود و بار اولی که به هری گفته بود بالای بیست سال سنشه هری باور نکرده بود. تقریبا یک ماه کامل طول کشید تا بتونن هری رو قانع کنن که اِلا واقعا بالای بیست سال سن داشت. چون اون دختر واقعا بیبی فیس بود. خیلی بیبی فیس بود و همین موضوع کیوتش میکرد و باعث علاقه‌ی شدید دو پسر نسبت بهش بود.

نایل دستشو روی بازوی اِلا میکشه و میگه" اون پسره ی عوضی ارزششو نداره که تو اینطور بخاطرش چشم‌های خوشگلتو خراب کنی عزیزم."

اِلا فین فین میکنه و میگه" آره ارزششو نداره."

هری با لبخند دلگرم کننده ای میگه" آفرین. حالا ممکنه بگی دقیقا چکار کرده؟"

اِلا چشم‌های اشکیشو پاک میکنه و میگه" فقط خیلی بد باهام حرف زد. بیشتر از حدش بهم توهین کرد و من اصلا از اینکارش خوشم نیومد." دستاشو توی هوا تکون میده و ادامه میده" میدونی کاملا با خاک یکسانم کرد با حرف‌هاش. الان هم نمیدونه اومدم اینجا و اگر بفهمه باز دعوام میکنه."

لبخند هری جاشو به اخم غلیظی روی پیشونیش میده. همینطور که دستشو مشت میکنه میگه" الان من حق اینو ندارم برم یه مشت توی اون فکش بکوبم. پسره ی لاشی فکر کرده کیه که حق اینو داشته باشه به تو توهین کنه."

نایل نگاهشو از هری میگیره و به اِلا که هنوز هم بین بازوهاش بود میده." همین امروز باهاش بهم میزنی. اگر هم قبول نکرد من و هری میام پدرشو درمیاریم. از اول هم نباید میزاشتیم باهاش وارد رابطه بشی."

اِلا سرشو پایین میندازه و با انگشتاش بازی میکنه‌. با شرمندگی توی صداش میگه" شماها بهم گفته بودین متیو پسر خوبی نیست ولی گوش ندادم. ببخشید پسرا."

هری از جاش بلند میشه و کنار اِلا میشینه. دستشو دور شونه‌ی اِلا میندازه و با لبخند بهش میگه" اشکالی نداره ولی از حالا به حرف ما دوتا گوش کن. ما خیلی بهتر از خودت میتونیم پسرارو بشناسیم. باشه عزیزم؟"

Mind (L.S)Where stories live. Discover now