توله کوچولو لباس هاش رو دراورد و وارد شد.
جونگکوک با ورود پسرش دست هاش رو به دور عضو سختش پس کشید و با چشم هایی که به خون نشسته بودن به توله کوچولوش نگاه کرد.
نگاهش جوری بود که انگار روبه روش دشمنش قرار داره و هر لحظه ممکنه گردنش رو بدره!
_کوکی! لوله آب پاشت بزرگ شده!
مینگوک با چشمای گردی به عضو پدر الفاش اشاره کرد و به چشم های سرخ و وحشیش خیره شد...
جونگکوک مغزش در خلائی از بین خماری و نیمه هوشیاری گیر افتاده بود، حس میکرد کلمه ای حرف بزنه بعدا پشیمون میشه..
اما اینم میدونست اگه جواب اون توله ی مزاحم رو نده دست بردار نمیشه و سوال هاش رو ردیف میکنه.سمت وان حموم رفت و خودش رو مشغول به پر کردنش نشون داد.
_نیاز به تعمیر داره مینی...
مینگوک صدایی از خودش درآورد و بعد از مکث کوتاهی گفت:
_یعنی باید بری دکتر؟
_نه!
صدای الفا دورگه و بم بود، کلافه از وضعیت خفتباری که درش قرار داشت دستش رو به لبه ی وان مشت کرد و بعد از پر شدن وان از آب مینگوک رو سمت خودش کشید و داخل وان گذاشت.
_باید عوضش کنی؟
_نه!
_پس چطوری خوب میشه؟
جونگکوک آهی کشید و دستیش رو میون موهای پریشونش فرو برد.
_چیمی میتونه خوبش کنه!
مینگوک چشم های متعجبش رو به پدرش دوخت.
_مثل وقتایی که زخم های منو میبوسه تا خوب بشن؟
جونگکوک لعنتی به خودش گفت و ناتوان از جمع کردن مکالمه ی نامناسبش با توله ش، ناله ای کرد و شامپو رو برداشت تا سرش رو کف بزنه.
_یه جورایی!
مینگوک با وجود ابی که پدرش روی سرش میریخت تا حرف نزنه تلاش خودش رو کرد و با مالیدن چشم هاش از زیر اب پیشنهاد داد:
_میخوای به چیمی بگم بوسش کنه؟
اخم کرد و اب رو بست.
_نه گوکی... بزار حمومت کنم انقدر حرف نزن بچه.
مینگوک بخاطر بدرفتاری پدرش جیغی کشید و دستش رو به عضو پدرش کوبید.
داد جونگکوک داخل فضای حموم پیچید.
دستش رو به عضو سرخ و دردناکش گرفت و لبش رو دندون گرفت.جیمین سراسیمه داخل حموم شد و به مینگوک که گریه میکرد و الفاش که از درد به خودش میچید نگاه کرد و به ماجرا پی برد.
مینگوک نفسش رو بیرون داد و با هق هق گفت:
_چیمی!...
جیمین به جای رفتن پیش مینگوک و اروم کردنش سمت جونگکوک رفت و صورتش رو بین دستاش گرفت و با نگرانی بهش خیره شد و بوسه ای به گونه ی تب دارش زد.
YOU ARE READING
𝐾𝑟𝑎𝑠𝑖𝑣𝑖𝑒_S2
Romance●فول پارت فصل دوم فیکشن کراسیوی● ~|فیک: زیبایی ~|ژانر: رمنس، امگاورس، امپرگ، اسمات •●جونگکوک عاشق و دیوونه ی کراسیویِ! طوری که نفس هاش به نفس های امگاش وصله... اون دوتا با عشق کنار هم زندگی میکنن و صاحب توله گرگ شیطونی میشن. اما همه چیز با یک اشار...