اخمش رو عمیق تر کرد و زنگ در رو زد.
چند دقیقه ای طول کشید تا اینکه در باز شد و قامت امگاش در چهارچوب در نمایان شد.حرکت سیب گلوی جیمین متعجبش کرد.. از حالت صورتش معلوم بود انتظار دیدن جونگکوک رو نداشت..
_کوک؟
جونگکوک سرتاپای جیمین رو برانداز کرد... لباس هاش مناسب بود.
جلو رفت و کیسه های خرید رو داخل خونه گذاشت و به محض بسته شدن در، روشو برگردوند و قبل از اینکه جیمین از در دور بشه، پهلوهاش رو گرفت و بدنش رو به در چسبوند و بهش نزدیکتر شد..
در حدی که هرم نفس هاش به صورت جیمین برخورد میکرد._خوبی؟
جونگکوک زمزمه کرد و اخم هاش رو باز کرد... به نوبت گونه های جیمین رو بوسید و دستاش از روی پهلوهای امگا به روی شکمش خزید و از زیر لباس پوستش رو نوازش کرد.
_بیبی خوبه؟
جیمین هنوزم از دیدن جونگکوک شوکه بود... میدونست میاد.. ولی نه انقدر زود!
امیدوار بود صداهای تو اتاق انقدر بلند نشه که به گوش امگا برسه!با بوسه ای که جونگکوک به لب هاش زد از فکر بیرون اومد و لبخندی زد... حرکت دست جونگکوک روی شکمش رو دوست داشت..
_هر دومون خوبیم... دلم برات تنگ شده بود کوک!
جونگکوک لبخند زد و موهای لخت امگا رو عقب داد و پیشونیش رو به پیشونی امگاش چسبوند و عمیق به چشماش خیره شد..
_ولی تو حتی یک بارهم به من زنگ نزدی کراسیوی!...
جیمین متوجه اشتباهش شد و از شرم لبش رو گاز گرفت و نگاهش رو پایین انداخت.
_متاسفم...
_یونگی خونه س؟
جونگکوک از چونه ی جیمین سرش رو بالا گرفت و به مردمک های لرزونش خیره شد...
_خونه س.. تو اتاقه!
با دیدن اخم های الفاش، اضافه کرد..
_با هوسوک تو اتاقن!
جونگکوک سرشو تکون داد و باری دیگه گونه ی جیمین رو بوسید و ازش فاصله گرفت..
کیسه های خرید رو به سمت آشپزخونه برد و جیمین رو که پشت سرش به دنبالش میومد رو خطاب قرار داد.._چیزهایی که دوست داری رو برات خریدم کراسیوی... تو این دو روز یونگی برات چیزی خریده بخوری؟ عام مثل بستنی؟...
جیمین به نگرانی بی خود الفا خندید و از پشت بهش چسبید و دستاش رو دور کمر الفا حلقه کرد و سرش رو بین دو کتفش گذاشت.
_البته... اون به خوبی مراقبم بود.
جیمین وقتی از نیومدن صداهای تو اتاق اطمینان پیدا کرد استرسش کم تر شد... حتما کارشون تموم شده بود!
YOU ARE READING
𝐾𝑟𝑎𝑠𝑖𝑣𝑖𝑒_S2
Romance●فول پارت فصل دوم فیکشن کراسیوی● ~|فیک: زیبایی ~|ژانر: رمنس، امگاورس، امپرگ، اسمات •●جونگکوک عاشق و دیوونه ی کراسیویِ! طوری که نفس هاش به نفس های امگاش وصله... اون دوتا با عشق کنار هم زندگی میکنن و صاحب توله گرگ شیطونی میشن. اما همه چیز با یک اشار...