کاپل:چانبک ژانر:اسمات🔞، هپی اند، روزمره قسمتی از داستان: مامان:متأسفم عزیزم ولی تنها راهیه که باعث میشه بابات راجب تو یکم احساس مسئولیت کنه! صورتمو جمع کردمو گفتم:اون بابای من نیست!اون یه عیاش خوش گذرونه! ساکمو داد دستمو گفت:بک من از پس مخارج تو بر نمیام!واقعا دارم کم میارم! بهتره یه مدتو با پدرت باشی تا اونم بفهمه در قبال تو مسئولیت هایی داره! نکته:داستان از روی یه رمان استریت نوشته شده، اینو گفتم که اگه براتون اشنا اومد نگین کپی کرده و این حرفا