کیم تهیونگ الفایی که هنوز نتونسته عشق گذشته خودشو فراموش کنه و هر روزِ خودشو، با دلتنگی برای امگاش میگذرونه....با تمام حسرت ها و درد های نبودنش......
جوری که تمام محبت عشق رو از قلبش بیرون کرده....
یعنی روزی میرسه که دوباره احساساتش بیدار بِشن؟
میتونه اون عکس ها و خاطراتو کنار بزاره؟
دوباره عاشق میشه؟
■□ قسمتی از داستان□■
نامجون: هواستون کجاست ؟
پسر که بخاطر درد بیش از حد پاهاش خم شده بود دستشو بالا اورد و ضعیف زمزمه کرد: ب...بخشید.
اما وقتی نگاه پسر بالا اومد.
زمان بین دونگاه متوقف شد.
تهیونگ مستقیم به اون چهره نگاه میکرد.
نفسش حبس شده بود...... این غیر ممکن بود...تپش قلبش!.....اون لرزش.....
حسش میکرد.....
□■□
کاپل: vmin#
ژانر : رمنس _ قسمتی از زندگی _ امگاورس _ اسمات
■□امیدوارم از این داستان لذت ببرین□■
یک اشتباه ساده . یک قفل . یک هیت
دو ، دلی که سالها در سکوت سوخت
در تاریکیِ دفتر، رازی که سالها پنهان کرده بودند،
مثل آتش فَوران کرد-شیرین و تلخ و بیپروا
اما وقتی طلوعِ سردِ خورشید، پرده ها را کنار میزند ...
آیا این عشق زیر نورِ بیرحمِ دنیا دوام میآورد؟
یا مثل پرِ قو ، در بادِ وحشیِ دنیا پراکنده میشود،
و تنها یادگاریاش، خاطرهای در سکوت میماند؟
یا شاید هم ...
کلیشه ها را بشکنند و دنیاشون رو بسازن
مثل درختِ بلوط
ریشه دار ، پابرجا و همیشگی ...
کاپل : کوکمین
ژانر : امگاورس ، کمی انگشت ، عاشقانه و رمانتیک
این داستان فقط ساخت ذهن نویسنده میباشد و اصلا واقعی نیست از اسمش معلومه فیکه فیک
اگه نیو آرمی هستی لطفا شخص داستان هارا باور نکن