زندگى عجيب ما آدما عجيب تريم ما از عجيب زندگى كردن متنفريم اما هممون داريم عجيب تر از هميشه مون زندگى ميكنيم.. ما ادما عاشق عشقيم! عاشق اينيم كه بهم عشق بديم تو بغل هم ارامش بگيريم با نگاه عشقمون از نو عاشق شيم.. اما وقتي كنار هميم انگار داريم فرار ميكنيم كنار هم غريبه ميشيم... از دست هم عصبى ميشيم! ميزنيم همه چيزو خراب ميكنيم! ما ادما عجيبم از گفتن واقعيت ميترسيم! منم ميترسم بهت بگم كه ديگه قرار نيست اينجورى جلوت بشينم! ميترسم بگم ديگه نميتونى اينجورى نگام كنى و اينجورى كنارم باشى! ميترسم بگم بهت باره اخره كه دستامو تو دستات گرفتى و دارى باهات ميرقصيم ما ادما از پيچيدگى متنفريم و اما همه چيزو پيچيده تر كرديم.. گفتم كه ما ادما عجيبيم اما بدون با تمام اين ها هرجا باشم دوست دارم حتى تو روياهام حتى تو كابوسام كه فراريم ازشون...