Forgive me sunshine [Complete...

iarmiie द्वारा

41.8K 4.6K 1.9K

"-مطمعنى كه پشيمون نميشى اگه همه چيز و فراموش كنى؟ +وقتى آسمون پر ابر ميشه روشنايى نميتونه مسيرش و پيدا كنه ل... अधिक

"Start"
part 1
part 2
part 3
part 4
part 5
part 6
part 7
part 8
part 9
part 10
part 11
part 12
part 13
part 14
part 15
part 16
part 17
part 18
part 19
part 20
part 21
part 22
part 23
part 24
part 25
part 26
Part 27
part 28
part 29
Part 30
Part 31
Part 32
Part 33
Part 35
Part 36
Part 37
Part 38
part 39
part 40
part 41
part 42
Part 43
Part 44
Part 45
part 46
part 47
Part 48
part 49
part 50
part 51
part 52
Part 53
Last part

part 34

641 81 36
iarmiie द्वारा

ليام لباساشو برداشت و از خونه بيرون رفت، قبل اينكه درو كامل ببنده صداى هرمن رو شنيد.

"هى، كجا ميرى؟"

ليام با عصبانيت گفت"جايى كه تو اونجا نباشى. فقط دهنتو ببند و با من كارى نداشته باش."

از خونه زد بيرون زد و گوشيشو دراورد، وقتى تو ريسنت كال‌هاش دنبال شماره مارك ميگشت اسم زينو ديد و خودشو كنترل كرد تا زنگ نزنه بهش. زين حقش اين نبود. شماره مارك رو گرفت و منتظر موند جواب بده.

"هى ليااام." مارك با انرژى گفت و صداى خندش از پشت گوشى اومد.

"سلام مارك، خونه اى؟"

"نوچ، دو ساعت ديگه كارم تموم ميشه. الان اينجا شلوغه نميتونم تموم كنم. چيزى شده؟"

"ميتونم امشب خونه تو بمونم؟" ليام با صداى آرومى گفت.

"معلومه كه آره! چرا پرسيدى اصلا؟ اين دوساعت رو چيكار ميكنى؟"

"نميدونم، يكارى ميكنم. بيام دنبالت تموم شد؟"

"نه ماشين آوردم، ميخواى بياى اينجا؟"

"حوصله اونجارو ندارم، يكاريش ميكنم. پس جلوى خونت ميبينمت. كار ندارى؟"

"كار احمقانه اى نكن تا بيام ببينم چه مرگته، مواظب خودت باش پسر."

ليام گوشيرو قطع كرد و سوار ماشينش شد. چيكار بايد ميكرد؟ قبل اينكه ماشينو روشن كنه به ليليث پى ام داد و گفت بزودى ميره پيشش. ميدونست الان بايد كجا ميرفت. آهنگى رو از تو گوشيش انتخاب كرد و بلند گذاشتش و ماشينو به سمت جايى كه ميخواست بره روند.

Say i'm sober/billy lockett
Flushed out the demons, And I've been blaming someone else I have my reasons Why I couldn't be myself

And I've been trying, But it don't come easy to me
It don't come easy to me...

Total disaster Grew like a cancer in my chest
And in the laughter Was it pain I thought I'd left?

But, I've been trying But that don't come easy to me
And I've been working hard to heal But nobody
gonna feel what I feel And now

I've been tryna break it down to build it up
I've been tryna tell myself I'm good enough

So, tell me it's over, say I'm sober And I'm done
Done with staying out all night until the dawn
Saying I'm alright to cover up the storm
So, tell me it's over, say I'm sober...

These broken pieces Stitch back together by a thread
I know I'll never Be the same inside my head
But, I've been trying But that don't come easy to me
It don't come easy to me And I've been working hard to heal But nobody gonna feel what I feel...

And I'm learning through the fire But the flames are getting hot Every day's a little harder on and on
Goes on and on So, I live like it's my last
Keep the pain inside the past I won't go back, won't go back.

ماشين رو پارك كرد و پياده شد. به سمت قبرستون رفت، چند سال بود اينجا نيومده بود؟ كلا چندبار اينجا اومده بود؟ خودشم يادش نبود. به سمت قبر اون رفت و گوشش نشست. اسمش، سال مرگش، سال تولدش حتى عكسش...يه لحظه حس كرد...حس كرد داره خفه ميشه...

"ديدنت اينجا...خيلى سخته...ميدونى؟ بالاخره اومدم..حتى نميدونم اينجا چيكار ميكنم..نميدونم چرا اينجا نشستم و دارم با استخونايى كه نميدونم پوسيدن يا نه حرف ميزنم. بايد قبل از همه باهات ميزدم..نميدونم الان كجايى..دارى چيكار ميكنى..اصلا منو ميبينى لعنتى؟!(فرياد زد)ميبينى زندگيمو كه به گه كشيدى؟...ببخشيد..نميخواستم سرت داد بزنم..اگه هيچوقت سرت داد نميزدم اينطورى نميشد ميشد؟ اون خيلى شبيه توئه، نميدونم چرا ولى خيلى شبيه توئه. من نميخوام بهش فكر كنم، اون عوضى نيست. توئم عوضى نبودى...ولى اون مثل تو نيست..فكر كنم از دستش دادم. نميدونم بايد چيكار كنم...حس ميكنم هر لحظه دارم ميميرم، تو هر ثانيه كه ياد تمام حرفات ميفتم و ميبينم دارم يكى رو كنارم عذاب ميدم. شايدم...همرو؟ هوران همكارمه، به همه گفته من مشكل اخلاقى دارم، هميشه بداخلاقم، باورت ميشه؟ معلومه كه باورت نميشه...چون تو منو به اين روز انداختى...من نميخوام...اينطورى باشم..ميفهمى؟ نميخوام اينطورى باشم..بعضى وقتا فكر ميكنم حقته كه زير اون خاكا باشى، اگه الان بودى چى ميشد؟ حتى اينم نميدونم. اون هرمن حرومزاده هر روز ازم باج ميگيره و تقصير توئه..بخاطر تهديداى اون زينو از دست دادم و حتى اينم تقصير توئه..هر اتفاقى كه بيفته تقصير توئه..چون تو يه...عوضى آشغال...خودخواه بودى...تو زندگى هممونو به گند كشيدى، اون حرومزاده زندگى منو به گند كشيد و اين خيلى نامرديه كه تو حتى نيستى تا عذاب بكشى..نيستى تا هر روز عذاب بكشى، يبار مردى و همه چيز تموم شده ولى من دارم هر روز ميميرم و هيچى تموم نميشه..هيچى تموم...(اشكاش صورتشو ميپوشونن و سرشو تو دستاش ميگيره)...نميشه..من خستم...خيلى خستم...بيشتر از چيزى كه فكرشو بكنى، ازت متنفرم..خيلى ازت متنفرم و فكر نكنم هيچوقت بتونم ببخشمت، هيچوقت نميبخشمت. ميشنوى؟ تو هر جهنمى هستى اينو يادت بمونه..."

سرشو رو قبر گذاشت و روش دست كشيد، خاك همه جارو پوشونده بود. چند وقت بود كسى به اينجا سر نزده بود؟ هيچ گلى اينجا نبود.

"هيچكى بهت سر نميزنه. فكر كنم همه ازت متنفرن، ولى ديدى بهت گفتم؟ آخر سر من اومدم بهت سر زدم. ميخوام درباره اون بهت بگم. اسمش زينه، منو ياد تو ميندازه و ازين متنفرم. ميدونى از چى ميترسيدم؟ ازينكه اگه همه چيز خوب پيش بره و يه روز درباره تو بفهمه فكر كنه تنها دليلش همينه. اما نيست نه؟ نميدونم. اون آدم خوبيه، حسش ميكنم. وقتى دستشو گرفتم حس كردم قلبم داره دوباره ميزنه، نميدونم چه حسى داشتم، حتى نميدونم چه حسى بهش دارم. وقتى كنارمه خودمو بيشتر دوست دارم. اون روز كه با اون دختره ميخنديد، اون شب كه اون مرده داشت ميبردش...
اون نبايد بفهمه نه؟ بگو كه توئم فكر ميكنى نبايد بفهمه. ببين بخاطر اينكه بفهمه خيلى چيزا ميشه. اگه برعليهش ازم استفاده كنه چى؟ نميدونم.
پسفردا دادگاه ويله، ميدونم نميشناسيش. ولى دلم ميخواد خوب پيش بره. بهش قول دادم مواظبش باشم. نگرانم. نميدونم بيشتر نگران خودمم يا نگران ويل يا...نگران زين؟.."

"آقا؟ حالتون خوبه؟" حرف ليام با ديدن پيرمردى كه كنارش با چراغ قوه واستاده بود قطع شد. نميفهميد كه بايد تنهاش بذاره؟!

"بله، حق اينو ندارم اينجا باشم؟!" ليام با اخم پرسيد.

"معلومه كه داريد، فقط الان شبه و اينجا شبا ممكنه آدماى درستى جلوتون در نيان. خطرناكه."

"جناب. فكر كنم شما دقت نكرديد، من خودم پليسم!"

"اوه، ببخشيد پسرم. فقط ميخواستم بهت گفته باشم. خدا بيامرزه و شبت خوش."پيرمرد ازونجا دور شد و ليام به سمت قبر برگشت.

"ديدى چيگفت؟ خدا بيامرزه. هيچوقت فكر نميكردم اينو از كسى بشنوم اونم درباره تو. اين همه سال گذشته. ولى هيچوقت باور نكردمش. واقعا مردى نه؟ واقعا مردى..."

ليام بلند شد و لباساشو تكوند. براى آخرين بار نگاهى به اونجا انداخت و گفت"نميدونم اگه دوباره همو ميبينيم يا نه. بايد اينارو بهت ميگفتم، دلم ميخواد تا ابد همينجا بشينم و بهت بگم كه ازت متنفرم اما بايد برم. خدافظ..." زيرلب گفت"آروم بخوابى..."

به سمت ماشينش رفت، تا مارك و معطل نكنه. چيكار كرده بود؟ براى چى رفت سر قبرش؟ بعد...اين همه سال...

با سرعت روند تا زودتر برسه، يه لحظه ديگه تحمل تنها بودن و نداشت.

همزمان با مارك رسيد ديد كه مارك درحال پارك كردن ماشينش بود.
براش بوق زد و مارك از تو اينه بهش چشمك زد.

بعد اينكه هردوتاشون پارك كردن پياده شد و به سمتش رفت، مارك با خنده به ليام نگاه كرد و با ديدن چشماش با تعجب پرسيد

"ليااام توو گريه كردى؟"

ليام اخم كرد و گفت"نه، چيزى نيست."

مارك نزديك تر شد و گفت"يعنى چى كه چيزى نيست؟ چه اتفاقى افتاد؟ اگه تقصير اون پسرش كه تو بار بود بهم بگو فردا جنازش دم دره..."

"ميفهمى چى ميگى؟! نه! اون تقصيرى نداره.. مارك ايندفعه من گند زدم..."

مارك دسشو رو شونه ليام انداخت و گفت"بيا بريم تو، حرف ميزنيم."

و باهم داخل خونه شدن. ليام خودشو روى مبل انداخت و مارك كنارش نشست.

"ميخواى تعريف كنيش؟"

"ميشه بعدا اينكارو كنم؟ الان واقعا خستم."

"اينا بهونس تا حرف نزنى نه؟ باشه."

"نه. تازه حرف زدم."

"اوه، با كى؟"

"نپرس. ميشه چندشب اينجا بخوابم؟"

"خونت چش شده؟ باز همون داستان؟"

"من خستم مارك...فردا بايد برم سركار."

"اوكى. رو مبل بايد بخوابى ديگه، انتظار ندارى تو يه تخت بخوابيم كه نه؟"

"نه ولى بدمم نمياد. كى بدش مياد؟"

مارك خنديد و به شونه ليام زد"توى عوضى تو بدترين شرايطم بهم چشم دارى." بلند شد تا براى ليام پتو بياره.

ليام لباسشو دراورد و لخت روى مبل دراز كشيد، ياد زين افتاد...اون احمق با همه لخت ويدئوكال ميكرد...يه روز بخاطر اين موضوع خفش ميكرد..ولى اون زين و..از دست داده بود!

مارك برگشت و با ديدن ليام گفت"هى...هى....به اندازه كافى هر روز ازينا ميبينم..."

"يجورى رفتار نكن انگار اولين بارته، پتورو بده بهم."

مارك پتورو به سمت ليام پرت كرد"بگير، امشبو ازت ميگذرم ولى اگه بخواى اينجا بخوابى بايد بهم بگى چيشده."

"شببب بخيرر مارك."

بعد دور شدن مارك گوشى ليام صدا داد و ليام با عجله برداشت تا شايد زين باشه.

بعد ديدن پيام گوشيشو پرت كرد اونور و پتورو روش كشيد درحاليكه زيرلب ميگفت"حرومزاده."

Herman:





سالام، نميدونم اين پارت كوتاه بود يا نه؟ ولى مهم بود.

حتما كلى سوال براتون پيش اومده و من قرار نيست بهشون جواب بدم چون در آينده ميفهميد :)

اگه جاى مارك بودم واقعا با ليام قطع رابطه ميكردم-

ليام اين پارت واقعا تحت فشار بود، تازه از پارت بعد دوباره به ويل ميرسيم هاها، قسمت مورد علاقه من ايز كامينگ.

درباره طول كشيدن دوباره‌ش بايد بگم بخاطر جرياناى اخير واقعا حس خوبى نداشتم و نميتونستم با اون حال كارى كنم...ببخشيد اگه اينطورى شد. واقعا خودم دوست دارم زود زود اپ كنم.

و در آخر مثل هميشه نظراتتونو بهم بگيد.🤍

پ.ن: كنسرت ليامو ديديد؟🥺 قلب من ديشب ذوب شد. كاش موهاشو تا ابد نزنه. هر چقدر دلم ميخواد ليام موهاشو نزنه همون اندازه منتظرم هرى سيبيلاشو شيو كنه- انى وى، نزديك شدن به سالگرد رو تبريك ميگم و اميدوارم بعدش هممون زنده بمونيمم.

पढ़ना जारी रखें

आपको ये भी पसंदे आएँगी

2.8K 802 24
◇Malaria ~مالاریا ◇kairis + krisyeol ~کایریس + کریسیول ◇Criminal- Romance- Smut ~جنایی- عاشقانه- اسمات ●فیک مسابقه● ●نویسنده: BoSi ✣︎✣︎✣︎✣︎✣︎✣︎✣︎✣︎...
Snowy Wish mahi द्वारा

फैनफिक्शन

2.6K 281 43
¦𝑪𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆: ChanLix, BinSung, ChangLix ¦𝑮𝒆𝒏𝒓𝒆: Romance, Smut, Drama ¦𝑾𝒓𝒊𝒕𝒆𝒓: mahi01 ¦𝑹𝒆𝒏𝒅𝒊𝒕𝒊𝒐𝒏: Selene ¦𝑪𝒉𝒂𝒏𝒏𝒆𝒍:@stray...
2K 231 15
|| 𝗕𝗶𝗹𝗹𝗶𝗼𝗻𝗮𝗶𝗿𝗲 𝗠𝗮𝗳𝗶𝗮 𝗥𝗼𝗺𝗮𝗻𝗰𝗲 ❤️|| Two different bodies connected with one soul. Two different perosanolity. How will they fall...
176K 18.3K 24
"𝙏𝙤𝙪𝙘𝙝 𝙮𝙤𝙪𝙧𝙨𝙚𝙡𝙛, 𝙜𝙞𝙧𝙡. 𝙄 𝙬𝙖𝙣𝙣𝙖 𝙨𝙚𝙚 𝙞𝙩" Mr Jeon's word lingered on my skin and ignited me. The feeling that comes when yo...