𝐇𝐚𝐭𝐞 𝐨𝐫 𝐥𝐨𝐯𝐞....? "...

Oleh m_t_87_7

6.3K 420 298

𝐇𝐚𝐭𝐞 𝐨𝐫 𝐥𝐨𝐯𝐞....? تهیونگ و جونگکوک هرو آیدلن طبق یه نظر سنجی آرمی ها خواستن که گروه تهیونگ با Bla... Lebih Banyak

characters
characters
part 1 (liskook real??)
part 2(My sister)
part 3(black stars)
part 4(jungkook)
part 5(bunny sexy)
Part7 (Music)
part 8(NightClub)
Part 9(Mia)
part 10(V?)
Part 11(kook crash)
Part 12(Broken Heart)
Part 13(I hate you)
Part 14(buttle)
Part 15(Kingdom)
Part 16(WTF?)
Part 17(First stage)
Part 18(Sibling fight)
Part 19(He is attractive)
Part 20(Second stage)
Part 21(Does he not like me?)
Part 22(Moon)
Part 23(Baby Bear)

Part6 (lisa&...)

249 19 3
Oleh m_t_87_7

.
.


.
.
.
نیم ساعت بود که بدون اینکه بخوان چیزی بگن نشسته بودن
انگار هیچکس قصد نداشت این سکوت رو بشکنه
هرکی به یه چیزی فکر می‌کرد

جیمین به کشتن خواهر عزیزش رزی فکر می‌کرد
رزی به حرص دادن جیمین فکر می‌کرد

جین به اینکه کلاه صورتیش ممکنه کجا باشه فکر می‌کرد
جیسو هم به اینکه چجوری به جین بگه که‌ حواسش نبوده و کلاهش افتاده توی دریا فکر میکرد

جونگکوک به کراش دوران دبیرستانش فکر می‌کرد

لیسا به عشقش فکر می‌کرد

همه توی افکارشون غرق بودن که صدای زنگ در اونا رو به خودشون اورد

_من میرم در رو باز کنم

jisoo:

همینطور که به سمت در میرفتم به این فکر میکردم که اگر جین بفهمه کلاه مورد علاقش رو انداختم توی آب من رو میکشه...‌

+سلاممممممم

_اوه... سویونننن
کی اومدی ؟

همینطور که بغلم می‌کرد گفت:
+همین چند ساعت پیش رسیدم
تو اینجا چیکار میکنی؟

_آها، همه اینجاییم به جز جنی
کوک گفت که بیایم‌
بیا داخل

_کی بود؟؟؟
+خواهرت

_سویون؟؟
همینطور که از جاش بلند میشد پرسید

+مگه خواهر دیگه ای هم جز من داری؟
سویون که اومده بود داخل با صدای بلند گفت

_تو مگه بوسان نبودی؟؟

خودش رو پرت کرد رو کاناپه و گفت:
+الان که میبینی اومدم
چیه میخوای برگردم؟؟

_نه فقط تعجب کردم، آخه قرار بود چند روز دیگه برگردی

+یه کاری برام پیش اومد، برای همین مجبور شدم زودتر بیام
_آها

lisa:
چرا اصلاً به من اهمیت نمیده؟
نکنه با کسی قرار میزاره؟
اما اون که خودش گفت با کسی نیست... یعنی دروغ گفته؟؟
این چند وقت هربار که بهش گفتم بیا دو تایی بریم بیرون همش گفت که کار داره یا باید جایی بره و نمیتونه

اینکه یه نفر رو دوست داشته باشی اما اون به تو حسی جز یه دوست نداشته باشه خیلی دردناکه...

مطمئنم اگر بفهمه دوسش دارم ازم متنفر میشه
اون همیشه من رو به چشم دوست و خواهرش (💔) میبینه

•°•°•°•°•°•°•°•°•°•

اینم یه پارت دیگه
این پارت رو سریع نوشتم، اگر جایی مشکل داره بهم بگید تا درستش کنم

باز هم میگم که اگر ایده ای دارید که ممکنه داستان رو بهتر کنه داخل کامنت ها بگید

تا اینجا چطور بود؟؟

به نظرتون مخاطب توییت لیسا کی بود و به کی فکر میکرد؟؟

و کراش دوران دبیرستان جونگکوک؟؟؟

.
.
.

14💚
15🤍
16❤️
Azar
🕊

.
.

💜🖤
ووت و کامنت فراموش نشه ♡

Lanjutkan Membaca

Kamu Akan Menyukai Ini

262K 9.1K 104
She was a capitol elite. He was the youngest victor in history. Their friendship was frowned upon, but their love was forbidden. Extended Summary Ins...
Doors open. Oleh ash

Fiksi Penggemar

503K 7.6K 83
A text story set place in the golden trio era! You are the it girl of Slytherin, the glue holding your deranged friend group together, the girl no...
1.3M 54.6K 100
Maddison Sloan starts her residency at Seattle Grace Hospital and runs into old faces and new friends. "Ugh, men are idiots." OC x OC
116K 13.7K 21
"𝙏𝙤𝙪𝙘𝙝 𝙮𝙤𝙪𝙧𝙨𝙚𝙡𝙛, 𝙜𝙞𝙧𝙡. 𝙄 𝙬𝙖𝙣𝙣𝙖 𝙨𝙚𝙚 𝙞𝙩" Mr Jeon's word lingered on my skin and ignited me. The feeling that comes when yo...