Can I heist your embrace?!

By Kimyeon01

2.8K 448 49

°• میتونم بغلتو بدزدم؟! °•کاپل : چانسو | چانکای | هونهان °•ژانر : درام | اسمات | معمایی و رازآلود °•خلاصه : ... More

مرخصی؟؟؟
عروسک؟!
شامپوی کیونگ؟؟
اسلحه؟!
صندلی؟!
مگه نه؟!
زنجیر خونی؟؟
کدوم مو؟!
رختکن؟!
طعم خون؟!
شازده کوچولو؟!
22 دسامبر؟!
تاس؟!
سکوت دردناک!!
فرشته!!
*اسمات*
خفگی؟!
فرصت؟!
چمن خیس؟!
یه تار مو فاصله!!
مچ های ظریف!!
پرواز
طلوع؟!
کیه؟!
چای سبز!!
بادکنک؟!
گروه سه نفره؟!
ورود غیر منتظره؟!
لوسیفر؟!
ساحل بارونی؟!
پایان با طعم...

اوج لذت؟!

79 11 1
By Kimyeon01

 

خون تو رگ هاش میجوشید ونفس های کشدارش حالا با سرعت بیشتری بین ریه هاش میدویدن

شاید باید تلاش بیشتری میکرد تا از ریسمون سیاهی که دورش رو احاطه کرده خودشو نجات بده

شاید بتونه اخرین امیدشو لمس کنه و عاشقانه ببوستش

چان دیونه شده بود 

دیونه ی کسی که صداش کرده بود 

کای با دیدن این صحنه چان رو که مثل پرنده ای تو دستاش بال بال میزد به سمت درخت نوک صخره کشوند

با تحکم بهش گف

برو روی چارپایه

چان نافرمان شده بود

توله سگ برو رو چار پایه

کیونگ تقریبا بهشون رسیده بود

کای داد زد

+سرجات بمون وگرنه میندازمش پایین...جلوتر نیا

لوهان و سهون پشت سر دی او وایستاده بودن..لوهان که از ترس فک پایینش منقبض شده بود به سهون چسبید

چان که لال شده بود با فشار کای روی چارپایه ایستاد

چارپایه چوبی که حکم قط شدن نفس های زندگیش رو داشت و طنابی که ماری به دور گردنش شده بود

پس دلهره هاش بی دلیل نبود

از مرگ نمیترسید..فقط نمیخواست جلوی چشمای درشت و هلالی سو اینجوری بره

باد باعث میشد لباس سفید بلندش تکون بخوره

کیونگ رو زانوهاش افتاد

-کای ازت خواهش میکنم بیارش پایین..التماست میکنم...نکن اینکارو..با من اینکارو نکن...بهش رحم کن..ازت خوا..

کای وسط حرفش پرید

+بلندتر التماس کن..بلندتر..بذار صداتو دریا بشنوه..بذار تا مغز استخونم حقارتی رو که به جون میخری رو احساس کنم ...بذار جس کنم طعم تلمخ شکستنتو

کیونگ خودشو رو زمین انداخت..با صدای خشداری گفت

بهت التماس میکنم که چانو بهم برگردون..اون تمام زندگیمه..شیشه ی عمرم تو دستای چانه..ازت خواهش میکنم این کارو بامن نکن..این بازی کثیفو تمومش کن...نذار کسی کشته شه..چان چه گناهی کرده...من در حقت بدی کردم درست...ابروتو بردم...ناحق زدمت اما توام حق انتخاب داشتی..حق زندگی داشتی..تا حالا به این فکر کردی چقد از عمرتو تو حس انتقام و نفرت هدر دادی در صورتیک میتونستی خیلی خوشبخت زندگی کنی..حتی از شکاف یخ زده ی قلبتم میتونستی گل محبتو ببینی اما خودت تخواستی کای چان من مقصر نیست

کای پوزخندی زد و پاشو رو چار پایه گذاشت

واسه این حرفای احمقانه خیلی دیر شده کیونگ..شما دو نفر تمام زندگی منو تباه کردین..همون روزی که غرورم زیر پای همین مرد له شد..فهمیدم ادما ارزش ندارن..عشق مثل یه بادوم پوکه..مثل اسلحه بدون تیر..مثل جنگل بدون درخت و مثل دریا بدون اب

فهمیدم که حس انتقام شیرین تر از یه بوسه ی عاشقونس.واسه همین میخام انتقام بگیرم..انتخاب جوونی که تو رویای چان گذشت..انتقام ثانیه به ثانیه عمرمو که با فکر چان گذشت

عطش عشقش منو دیونه کرد..باعث شد ادم بکشم..سر ببرم..قتل عام کنم...دست و پا قطع کنم..به صدای اب شدن گوشت ادما تو اتیش گوش کنم..میدونی کیونگ..تو دلبرانه دل چانو بردی..بدون اینک بجنگی..بدون اینک میخ حقارت تو قلبت فرو بره عاشقانه زندگی کردی..دنیا کوپنای خوشبختیشو خیلی وقت بود پخش کرده بود و من بازم دنبال چان تو دفترچه ی سرنوشتم میگشتم..قشنگه مگه نه؟؟

تمام بدن کیونگ میلرزید

دستاشو مشت کرد تا بتونه از لرزش بدنش کم کنه

+کا..کای بهم گوش بد..بده...اگه الان چانو بکشی هیچ چیزی عوض نمیشه..حتی عطش درونتم خاموش نمیشه..خیلی خب تو میخای انتقام بگیری از من بگیر..بذار من قربونی این بازی شم..بذار خون من مهر پایان بازی باشه

کای به چهره ی غرق اشک چان نگاه کرد

چان گریه میکرد؟

به خاطر کی؟؟

چان به خاطر چی گریه میکرد؟

کای سکوت کرده بود و همین رعب و وحشت بیشتری ایجاد میکرد

انگار زبونش قفل کرده و مغزش خاموش شده

نگاه نامفهومشو به شن های زیر پاش انداخت

-دو کیونگسو باید بهم قول بدی که تا ابد کنار چانیولم میمونی

کیونگ با ترس سرشو بالا اورد

و اما چانیولم...من دوست نداشتم و ندارم..من دیوانه وار عاشقتم...ای کاش هیچوقت توپتو تو زمین من نمینداختی..داستان ما مثل دیو و دلبر تموم نمیشه چان...تو دلبر دیو بودی اما دیوی مثل من نتونست جایی تو قلبت پیدا کنه...حتی اگه هزاران کتاب رو با هم میخوندیم...باهم برف بازی میکردیم و از نوک قله به دنیا خیره میشدیم...بازم میتونستم بغلتو بدزدم؟؟نه چان نه...خیلی وقتا میخواستم ازت بگذرم ولی من خودخواه تر از این حرفا بودم..منو تو اتاقکای مردمکت حبس کردی..و من تو هزارتوی وجودت گم شدم

به سمت نوک صخره رفت و بلند داد زد

ای کاش هیچوقت نمیومدی تو زندگی داغونم پارک چانیول

بدن چان میلرزید و کنترلی رو دندوناش نداشت که هر لحظه با شدت بیشتری بهم میخوردن

پاشو بالا اورد..سو مات مونده بود

از جاش بلند شد و به سمت چان دوید

کای به چارپایه لگد زد

-چانیوووووول

زیر پاش خالی شده بود

پاهاش مثل ماهی که از اب بیرون افتاده بود تکون میخورد..حصار دستای طناب دور گردن چان تنگ تر میشد..کبود شده بود و واسه کشیدن هوای بیشتر تو ریه هاش تقلا میکرد..رگ های کنار شقیقش متورم شده بود

کای خیره شده بود به کیونگی که از دور بلند اسم چان رو فریاد میزد و چانیولی که تو سکوت جون میداد

رسیدن کیونگ به چان با فریاد کای همزمان شد

-عاشقتم پارک چانیول

و رها شد

پرواز نه سقوط کرد

کای خودشو تو دره انداخت..صدای فریادش بین زوزه ی باد و غرش اسمان محو شد..حتی صدای برخورد بدنش به صخره ها هم شنیده نشد..صدای خورد شدن استخوناش..موج ها بدن کای رو بلعیدن..مثل خودش..وقتی که زندگی و خوشبختی دیگران رو میبلعید و هر روز بیشتر از دیروز تشنه تر میشد

کیونگ پاهای چانو تو بغلش گرفته بود

عربده میزد

-چانیووووول...چاااااانمممممممم

مردمک سیاه چشمای چان به عقب رفته بود و سفیدی چشماش توتاریکی شب میدرخشیدن

Continue Reading

You'll Also Like

1.4M 109K 42
"Why the fuck you let him touch you!!!"he growled while punching the wall behind me 'I am so scared right now what if he hit me like my father did to...
437K 9.6K 53
Story of Louisa Shenrey Sapphire Kim the adopted daughter of Kim Family. Her life is full of challenges and full of lies. She is A Gangster not only...
4.4M 276K 103
What will happen when an innocent girl gets trapped in the clutches of a devil mafia? This is the story of Rishabh and Anokhi. Anokhi's life is as...
11.8K 1.1K 14
Update secedule - February restart ပါဗျ။ ငါ့အတွက် ရွေးချယ်ခွင့်တွေနောက်ထပ်ရှိလာမယ်ဆိုရင်တောင် ငါ့ရွေးချယ်မှုက မင်းတစ်ယောက်ပဲ ဖြစ်နေအုံးမှာပါ.........