Can I heist your embrace?!

De Kimyeon01

2.8K 448 49

°• میتونم بغلتو بدزدم؟! °•کاپل : چانسو | چانکای | هونهان °•ژانر : درام | اسمات | معمایی و رازآلود °•خلاصه : ... Mais

مرخصی؟؟؟
عروسک؟!
شامپوی کیونگ؟؟
اسلحه؟!
صندلی؟!
مگه نه؟!
زنجیر خونی؟؟
کدوم مو؟!
رختکن؟!
طعم خون؟!
شازده کوچولو؟!
22 دسامبر؟!
تاس؟!
سکوت دردناک!!
فرشته!!
*اسمات*
خفگی؟!
فرصت؟!
چمن خیس؟!
یه تار مو فاصله!!
پرواز
طلوع؟!
کیه؟!
چای سبز!!
بادکنک؟!
گروه سه نفره؟!
ورود غیر منتظره؟!
لوسیفر؟!
ساحل بارونی؟!
اوج لذت؟!
پایان با طعم...

مچ های ظریف!!

68 11 3
De Kimyeon01

Chanyeol pov

حالم از خودم بهم میخورد

کای تو بغلم خواب بود

از اینکه دستام دور کمر خوش تراشش بود اعصابم بهم ریخته بود

صدای ضربه زدن سرشو به دیوار میشنیدم

بهش دید نداشتم..دلم میخواست الان میدوییدم سمتش و محکم بغلش میکردم ولی حتی اگه شدنی هم بود با چه رویی اینکارو میکردم؟

منی که تا دو ساعت پیش تو یکی دیگ لذت میبردم چجوری میتونستم سمت کیونگ برم..

صدای هق هقش نابودم میکرد

من اینا رو میشنوم و اینجوری نفس میکشم

که برای چند لحظه ساکت شد..نمیدونستم داره چیکار میکنه

مدت زیادی نگذشته بود که دیدم چار دستو پا داره به سمت گوشه ی اتاق میره

تعجب کرده بودم..

شلوار کای رو میگشت...ینی چی؟؟میخواست چیکار میخواست کنه

دیدم داره به سمتم میاد

چون سینه خیز حرکت میکرد بهش دید نداشتم

فقط متوجه یه دست کوچولوی سفیدی شدم که به کبودی میزد

کلید نقره ای رنگ کنارم گذاشت

تو یک حرکت به مچش چنگ زدم 

سرد بود

اون دستشو رو لبه ی تخت گذاشت و خودشو بالا کشید

و من مات اون صورت خیس و لاغر شدم

چی میخواستم بگم...

یادم رفته...

نگام وحشیانه جای جای صورتشو طی میکرد

چونه ی زخمیش...سفیدی لباش...گونه ی متورمش...گودی زیر چشماش...

چشمایی که خالی بودن...ترسناک و تهی

بی تفاوت به هر چیزی نگام میکرد

وقتی دید کاری نمیکنم روشو برگردوند تا به سمت در بره

 از اون نگاه غریبش ترسیدم برای همین حصار انگشتامو به دور مچ ظریفش بیشتر کردم که از درد و عصبانیت به سمتم برگشت

تو یک حرکت دستشو ازاد کرد 

بدون اینکه نگام کنه زمزمه کرد

میتونم درو باز کنم..کسی تو عمارت نیس..ادماش از عمارت رفتن بیرون..میخام فرار کنم..میخام برم کمک بیارم

چی؟؟بره؟؟کجا بره؟

به سمتش خیز برداشتم کخ کای تکون ارومی خورد

بغض کردم 

...نرو کیونگسو..نرو...خیلی خطرناکه+

-اینجا خطرناکه

صورتشو نزدیک صورتم اورد

به کلافه ای که فقط پایین تنمو پوشونده بود چنگ زد

-خودتو از این تخت نجات بده..بقیش با من

صورتش بی روح بود ولی هنوزم برای من زیباترین دلبر دنیا بود

سلانه سلانه به سمت در رفت بازش کرد که سمتم برگشت

انگار با یه نخ نامرئی بهش وصل شده بودم

یه چیزی منو به سمتش میکشوند

متاسفمم سو...منو ببخش

نور از بیرون به داخل میتابید و من نمیتونستم صورتشو خوب ببینم

دستاشو بالا اورد و با حرکت انگشتاش چمله ای رو نشونم داد

عاشقتم یولا+

درو بست

گفت عاشقتم؟؟...کیونکگسو این حرفو بهم زد؟...

لب پایینمو گاز گرفتم تا صدای هق هقم بلند نشه

وقتی تازه ازدواج کرده بودیم و به سئول اومده بودیم

کیونگسو برای اینکه بیکار نمونه تصمیم گرفت به یتیم خونه هایی بره که از کودکان ناشنا نگهداری میکردن

همیشه با کلی ذوق ازشون برام تعریف میکرد که تونسته به خوبی باهاشون ارتباط برقرار کنه

نفسم بالا نمیومد..نفهمیدم کی صورتم از اشک خیس شده بود...

با یاداوری اون دوران بغضم بیشتر شد

و حالا نگران تر از ههمیشه اینجا گیر افتادم...یعنی کیونگم موفق میشد؟؟معلومه که میشد...اون قهرمان کوچولوی منه

دستم لمس شده بود و حسش نمیکردم...از زیر سر کای ردش کردم که تکون خورد

رو بازوهای برنزش جای دندونای من بود

سرمو تکون دادم و اروم خودمو بالا کشیدم

به تاج تخت تکیه دادم و سریع دستمو باز کردم

مچم درد گرفته بود..

کای رو شکم خوابیده بود

بیصدا دستاشو گرفتم 

 از پشت با همون دستنبدی که گرفتارم کرده بود بستمش

تکون خورد و لای چشماشو باز کرد

+اوه بیب گود مرنینگ

اومد دستاشو تکون بده که دید نمیتونه

پوزخندی زد و زیر لب غرید

-چان چه گوهی خوردی

همین الان بازم کن..بهت میگ..

ملافه رو برداشتم و دور گردنش پیچیدم نه در حدی که خفه شه...

رو کمرش نشستم و با یه دیتم موهاشو گرفتم  و بالا کشیدمش

ملافه رو بیشتر دور گردنش پیچوندم

+توی نمک به حروم این همه بلا سرمون اوردی ولی اونقد شرف نداری که بکشمت..میرم ولی بدون دست از سرت برنمیدارم..باید تقاص تک به تک کثافت کاریاتو بدی..تقاص خونی که از بینی کیونگم ریخته..تقاص هر زخمی که رو بدنشه..تقاص همه چیو

صدای خس خسی رو از سینش شنیدم 

تو یه حرکت سرشو ول کردم

پشت سر هم سرفه میکرد و با صورتی که از اشک خیس شده بود دندوناشو رو هم میسابید

  از تخت پایین اومدم

شلوارمو پوشیدم و هودیمو برداشتم

سمت در رفتم موقعی که میخواستم درو ببندم به سمتش برگشتم و داد زدم

+میکشمت جونگین

و درو بستم

...
خوشحال میشم اگه نظرای قشنگتونو برام کامنت کنین
و اگه از داستان لذت می‌برین ووت بدین!!!
لاو یو💜

Continue lendo

Você também vai gostar

70.5K 15.7K 54
" پـارانوئیــــد " اما هیچکس بی‌گناه نبود. نه سهون که عاشق دوست صمیمیش شد؛ - به سایه‌ات نگاه کن. نزدیکتم. در حالی که هرگز نمی‌تونم لمست کنم. من سایه...
2M 113K 96
Daksh singh chauhan - the crowned prince and future king of Jodhpur is a multi billionaire and the CEO of Ratore group. He is highly honored and resp...
448K 54.1K 26
Wang Yibo × Xiao Zhan (Boy Love Fanfiction)
437K 9.6K 53
Story of Louisa Shenrey Sapphire Kim the adopted daughter of Kim Family. Her life is full of challenges and full of lies. She is A Gangster not only...