Behind the mirror

By Saaba9407

26.5K 4.5K 2.6K

More

MIRROR1
Mirror 2
خاورمیانه!شروع و سرآغاز
از توهم بیدارشیم؟
مهمانی ویژه
ددی عصبانی
مرور خاطرات عکس ها
حلقه دوستی و خانوادگی؟
نفرتوم ؟ جونگکوک؟کوکی؟
کوکی و تاتا
خورشید مصر طلوع می کند
شیر و عسل
ده ماه تابان و یک خورشید
بنیله مجازات می شود
باران در امتداد آفتاب
موش ها
آپ نیست
کمر هوسوک خورد می شود
عسل در شیر ادقام می شود
رودخونه آتش
غریبه خطر ناک
خورشید در هند
Untitled Part 23
خورشید من
تولد
حتما خونده بشه
خواهر
سوت
خیانت
سرانجام ما

شروع جنگ

528 102 75
By Saaba9407

زمان سریع تر از هرچیزی گذر کرده بود و حالا اونها همگی از سرگذشت هاشون با خبر بودن بی اون که اشاره هایی بهش بکنن از هم خجالت می کشیدن و پسر قد بلند چانیول نام برای مدتی خودش رو هرطور که بود به آسیب و درد می کشوند 

به گفته بنیله پسر تحمل پذیرش اونچه که انجام داده رو نداره اما راهی بجز پذیرش گذشته باقی نمونده بود 

وقت کافی برای پرداختن به چنین چیز هایی رو نداشتن زاپار خطرناک تر شده بود و لرد سخت گیر تر  همه در فشار سنگین روانی به سر می بردن و کسی علاقه مند نبود با تهیونگ وارد بحث بشه 

تنها کسی که با اخلاق های بی منطقش کنار میومد و همچنان جو رو آروم نگه می داشت جونگکوک بود ولی حالا زمانش فرا رسیده بود تا اون منطقه امن رو همراه جکسون ترک کنه 

باز هم قرار بر جدایی بود 

قلب های بی تاقطشون تحمل نداشت اما چاره ای نبود  این لازمه جنگ در پیش بود 

ولی رابطه جوش خورده خواهر برادری بنیله و تهیونگ نور امیدی بود که بتونن پیروز میدون باشن به هر حال بنیله قدرتمند تر از اونچه که نشون می داد بود 

این شب آخری بود که همگی کنار هم بودن و از سحرگاهش باید برای درگیری با زاپار آماده می شدن 

به پیشنهاد جونگکوک جلوی کلبه  آتیشی روشن کردن و کنده های کهنه درخت های اطراف رو برای نشستن استفاده کردن 

وقتش بود کینه هاشون رو تموم کنن تا جنگ فردا براشون راحت تر پایان پیدا کنه 

ماگ های قهوه توی دست هاشون بخار می کرد و می شد لبخند رضایتمندی رو روی لب های جیمین و جونگکوک دید 

جی هوپ که کنار بنیله و جیمین نشسته بود لبخند درخشانی زد و شروع کرد 

جی هوپ _  فکر می کنم باید فرار از همدیگرو تموم کنیم 

چانیول با سری پایین افتاده و صورتی که استخونی تر شده بود بیشتر توی خودش جمع شد و سر پایین انداخت 

لیسا و کای نگاهی با همدیگه و بقیه رد و بدل کردن و درنهایت با گذاشتن دستشون روی شونه های  شکسته و خم شده چان لبخندی زدن 

تهیونگ همچنان نگاهش خشمگین بود اما تهدید های جونگکوک سبب شده بودن که کینه و نا رضایتیش در همون نگاهش خلاصه بشه 

یونگی با صورتی بی حس در حالی که دست جیمین رو بین دست خودش گرفته بود به شعله های آتیش خیره بود و چیزی نمی گفت 

بنیله _ وقتشه کینه ها و عصبانیت هامون رو کنار بذاریم کی اول شروع می کنه ؟ 

سکوت سنگینی حکم فرما شد و بلاخره با بلند شدن صدای جی هوپ همه توجه ها به سمتش رفت

جی هوپ _ فکر می کنم خودت شروع کنی بهتره نونا

بنیله سری تکون داد و کمی معذب نشست
جونگکوک به آرومی انگشت های تهیونگ رو بین دست خودش فشرد و لبخند زد

بنیله _ من بزرگترین کینه ای که داشتم رو بخشیدم دیگه از تهیونگ ناراحتی ندارم فکر می کنم دیگه دندون نشون دادن بس باشه

لبخندی زد و نگاهی به تهیونگ انداخت
_ هیچ وقت نمی خواستم بهت آسیب بزنم می دونی مگه نه ؟
نگاهی به برادرش انداخت و لبخندش رو تشدید کرد

بنیله _ برای همین می خوام دیگه کینه ای بینمون نباشه

جمع کمی گرم تر و مهربون تر شده بود می شد احساس معذبی کمتری داخلش حس کرد و بلاخره جیمین به حرف اومد

جیمین _ یونگیا

چهره خنثی مرد کنارش به سمتش برگشت و با محبت پنهانی که برای پسرک حاشا بود بهش خیره شد

جیمین لبخند شیرینی زد و بوسه ای روی گونه سرد یونگی نشوند
دستای قلاب شدشون رو بالا برد و رو به جمع ادامه داد

جیمین _ من همون لحضه ای که نفسای آخرم رو می کشیدم از ته دل مردمو بخشیدم و حالا که اینجام فکر می کنم دوباره متولد شدنم و دوباره قرار گرفتنم کنار یونگی یه هدیه بزرگه

همه ناخواه لبخند ملیحی زدن و خنده ای کردن
بوسه سبکی روی موهای جیمین نشست و پسر گربه ای لبخند لثه ای زد

بنیله دستاشو به سمت آتیش گرفت تا گرم تر بشه و همزمان بشکنی زد
شعله های آتیش بالا گرفتن و شکلک های بامزه و کوچیکی توش به تصویر کشیده شد

+ چقد بانمکن

جونگکوک مثل خرگوش چینی به بینیش داد و لبخند ذوق زده ای زد

بنیله _ ولی نه بانمک تر از تو خرگوش کیوت

جونگکوک سرش رو روی شونه تهیونگ گذاشت و لبخند ملیحی زد

جی هوپ دست زنان با لحن پر انرژی به پسرک اشاره کرد

جی هوپ _ یااا نگا چه کیوت لپاش سرخ شده

همگی خنده کوتاهی کردن ولی پسر قد بلندی که این روز ها می شد حال خرابیش رو بیشتر از هرموقع دیگه ای دید ساکت به شعله های آتیش خیره بود
دست کای همچنان روی شونش بود و لیسا هرازچند گاهی نگاهی به چهره غمزدش مینداخت

بکهیون که مدت طولانی سکوت کرده بود و گاهی هم لبخند هایی زده بود  چهره متفکری به خودش گرفت و از جاش به آرومی بلند شد

بکهیون _ فکر می کنم من به همگی شماها معذرت خواهی بزرگی بدهکارم

لحنش ناراحت و آسیب دیده بود
برخلاف دیگران چندین روز اخیر برای بکهیون و پسر قد بلند چیزی فرای جهنم بود  بکهیون خودش رو مسبب تمامی اتفاقات گذشته می دونست و چانیول خودش رو ابزار بدبختی گذشته

جونگکوک سریعا از جاش بلند شد و سمت پسرک ایستاده طرف دیگه رفت
دست هاشو گرفت و لبخندی زد

+ هیچ چیز تقصیر تو نبود بک اتفاقا من تشکر بزرگی رو بهت بدهکارم

نگاه خیس بکهیون بالا کشیده شد و لبخند گرم جونگکوک بهش دلگرمی داد
دست هاشو دور شونه های پسرک حلقه کرد و به آغوش کشیدش

کای  نگاه دلسوزی به چانیول انداخت و سری تکون داد
پسر همچنان نگاهش دوخته به شعله ها بود و  ساعد های زخمی و پانسمان شده هردو دستش روی زانوهاش افتاده بود

لیسا لخندی زد و رو به کای حرف زد

لیسا _ تو برای پادشاهی که من محافظش بودم کمین کردی و من کشته شدم ولی حالا شانس دوباره اینو دارم که لذت ببرم از لحظاتم  تو دوست خوبی توی این زندگی برام بودی قصد ندارم کینه ای ازت داشته باشم

لیسا با لبخند بامزه ای ضربه ای به بازوی کای زد و عقب کشید
پسر برنزه خنده ای کرد و سری تکون داد

به نظر مشکلات زیادی حل شده بود و همه به نسبت حال خوبی داشتن
با صدای بم تهیونگ همه سکوت کردن و با دلشوره تازه ای نگاهشون رو به تهیونگ و مخاطبش دوختن

_ تو !

همه به خوبی می دونستن چه کسی همیشه از طرف تهیونگ تو صدا زده می شه  و حالا زنگ خطر همه فعال شده بود

چانیول نگاه شکسته و غمگینش رو بالا آورد و به چهره سرد تهیونگ خیره شد

جونگکوک که کنارش برگشته بود و سر جاش نشسته بود دست هاشو دور بازوی تهیونگ حلقه کرد و زمزمه کرد

+ خورشیدم؟؟

تهیونگ پوفی کشید و به آرومی دست جونگکوک رو از دور بازوش باز کرد  از جاش بلند شد و روبروی چانیول ایستاد

جو سنگین تر و ساکت تر از هرموقع دیگه ای بود و یونگی و جی هوپ در حالت نیم خیز ایستاده بودن تا در صورت ایجاد مشکل کاری بکنن

چانیول اما همچنان چهره بی روح و خنثی داشت و چیزی نمی گفت

_ پاشو !

دستور داد و دست هاشو جلوی سینش گره زد

پاهای خسته و بی جون پسر قصد ایستادن کردن و کای نگران به خالی کردن لحضه ای زانوی چپ پسر خواست کاری بکنه که چانیول خودش متوقفش کرد

چان _ چیزی نیست

از جاش بلند شد و روبروی تهیونگ ایستاد
با زبون لب های خشک و رنگ پریدش رو خیس کرد و دهن باز کرد

چان _ کاری که من با تو و خانوادت کردم غیر قابل بخششه ازت نمی خوام حتی تلاشی برای بخشیدنم بکنی به هرحال می دونم لایقش نیستم

_ نبودی !

تهیونگ تشر زد و به سر پایین افتاده پسر روبروش نگاه کرد

گره دستاشو باز کرد و ادامه داد

_ لایقش نبودی ولی توی این زندگی خوب نگاهت کردم  عوض شدی و عوضی سابق نیستی  همین که خودت درد و رنج می کشی کافیه  خانوادم رو نمی دونم اما من بخشیدمت

نگاه ناباور بقیه و پسر روبروش براش جالب بود ولی حرفش رو صادقانه زده بود این پسری که روبروش بود اون هم رزم خیانت کار نبود 
هیچ وجه اشتراکی با اون عوضی بجز چهره یکسانشون نداشت

دستش رو جلو برد تا با چانیول دست بده
وقتی دست لرزون و بزرگ چان توی دستش نشست و بقیه با شادی سر و صدایی کردن
چانیول رو جلو کشید و مشتی به پهلوش زد

حقیقتا اونقدرا هم محکم نزده بود ولی بند رفتن لحضه ای نفس چان و سبب شد تا دستش رو بالا ببره و سر مرد رو روی شونه خودش بذاره
به نحوی که بقیه فکر کنن  چانیول داره روی شونش گریه می کنه و تهیونگ درحال دلداری دادنشه

دم گوش پسری که تازه نفسش باز شده بود زمزمه کرد

_ بی حساب شدیم مرد حالا ازت می خوام کنارم با صداقت بجنگی و بمونی می تونی ؟

صدای ضعیف اما بم چانیول به گوشش رسید

چان_ ناامیدت نمی کنم ... فاک پهلوم

دستی به پشت چانیول کشید و خنده ای کرد

_ لوس نباش یکم محکم زدم دفعه قبلی که خیلی محکم تر زده بودمت

هردو خنده ای کردن و از هم جدا شدن
تهیونگ عقب کشید و ضربه کوتاه و دوستانه ای روی شونه چانیول زد و البته که فراموش نکرد قبل از برگشتنش سر جاش دستی هم به شونه کای بزنه

به هر حال می دونست کای از نزدیک دیده که چی کار کرده ولی اشکالی نداشت داشت؟
الان با چانیول دوست بود پس دیگه مهم نبود اگر تا سر حد مرگ همدیگرو می زدن

سر جاش نشست و لبخندی به جونگکوک که با چشمای شفاف بهش خیره شده بود زد

نفر بعدی جی هوپ به سمت پسر قد بلند پا تند کرد و لبخند درخشانی زد

جی هوپ _ چانیولا
دستش رو روی شونه چان گذاشت و لبخندی زد

جی هوپ _  کینه ای ازت ندارم پسر  دیگه اینقدر خودتو عذاب نده

قطعا به چندین بار تلاش چانیول برای خودکشی اشاره می کرد و چان ناخواسته بغض کرده سر پایین انداخت

بنیله کنار جی هوپ ایستاد و دستش رو دور گردنش حلقه کرد

بنیله _ کامان نره غول ما دوتا هم ازت ناراحت نیستیم دیگه  چانیولی که این چند وقته پیشمون بوده هیچ شباهتی به اون حیوون گذشته نداره

چان بین بغض و اشک هاش خنده ای کرد و سری تکون داد
با صدای جونگکوک که گوشه ای ایستاده بود و همه رو صدا می کرد سمتش برگشتن و با اشاره پسر به سمتش قدم برداشتن

+ لازمه روحیه قوی برای جنگ چیه ؟

با هیجان پرسید و در جواب پاسخ هایی رو گرفت که هربار نا امید ترش می کرد

_ آدم کشتن
یونگی _ خواب
جیمین _ شیرینی مربایی ؟

کای _  گریه کردن؟
نگاه نا امیدش رو به لیسا دوخت و دخترک هم شونه ای بالا انداخت

لیسا _ به من امید نداشته باش جونگکوکی

بنیله خنده ای کرد و قدمی جلو تر رفت
دستش رو دور گردن جونگکوک انداخت و جی هوپ و جونگکوک رو کمی پایین کشید

بنیله _ یه بغل محکم و پر از عشق

جونگکوک تایید کرد و قبل از اون که تهیونگ از جمعشون دور بشه بنیله دو انگشتش رو توی هوا پیچوند و لحضه بعد پسر چهار شونه کنار چانیول ایستاده بود

هر طور که بود با تاکید های جونگکوک و جیمین و جی هوپ و صد البته قدرت بنیله برای جلوگیری از فرار بقیه همگی  همدیگرو بغل کردن   و با پیشنهاد جونگکوک برای خوردن شام داخل کلبه برگشتن

قلب هاشون پر از خوشی و امید شده بود و کسی به فردا فکر نمی کرد
فردایی که ممکن بود توش بازگشتی نباشه ولی کسی اهمیتی نمی داد

حالا همگی داخل کلبه رفته بودن و تهیونگ با پسر قد بلند تنها مونده بود

به شعله های آتیش خیره شد و زمزمه کرد

_ بکهیون ... هنوزم دوسش داری ؟

چان _ اشتباهه نباید داشته باشم

_ می ترسی !

تیهونگ تشر زد  و چانیول هومی کشید

چان _ حق بده بترسم

مکالمشون عجیب لذت بخش و آرامش دار بود
کی اینقدر نزدیک شده بودن؟
با یه مشت تیهونگ توی پهلوش؟
یا قولی که بهش داده بود ؟

_ اگه فردا زنده موندی بهش بگو

چان _ خستم

_ بذار بنیله درمانت کنه فردا بیشتر از بقیه به تو نیاز دارم قرار نیست بذارم کسیو از دست بدیم

چانیول نفس عمیقی کشید و سمت تهیونگ برگشت

چان _ احساس می کنم یه تشکر بهت بدهکارم

_ هروقت همچین حسی کرد یه راست بیا سراغم در ازای هر حس تشکرت خوشحال می شم بذاری یه مشت بهت بزنم

چانیول گلویی صاف کرد و به سمت کلبه راه افتاد

چان _ شام سرد شد

خنده ای به در رفتن  پسر بلند قد کرد و نفس عمیقی کشید

حالا حال بهتری داشت
قلبش شاد بود و از بودن چانیول خوشحال بود
اون پسر دوست خوبی می تونست باشه

شام در کمال آرامش و  بامزگی های جی هوپ و جیمین صرف شد  و بلاخره جکسون به جمعشون پیوست

کسی از رفتن جونگکوک شاد نبود ولی دونستن این که جای پسرک اینجوری بیشتر امنه دلگرمی خوبی بود

جکسون ناخنکی به خوراک مرغی که پخته جی هوپ و همکاری بنیله بود زد و  خنده ای کرد

جکسون _ نمی شه جی هوپ ببرم؟ دست پختش خیلی خوشمزس

ضربه ای که توی بازوش خورد باعث شد بلند بخنده  و ابرویی برای بنیله بالا بندازه

کمی اونطرف تر تهیونگ با چهره ای غمگین اما همچنان مقتدر به جونگکوک خیره بود

بقیه ترجیح دادن دقایق باقی مونده اون دو رو تنها بذارن

+ زودی میام پیشت باشه؟
تهیونگ پوفی کشید و سعی کرد مثل پسر بچه های تخس پا زمین نکوبه
جونگکوک خنده ای کرد و با گرفتن دستای گرم و بزرگ تهیونگ اونو روی یکی از مبل ها نشوند
روی پاش نشست و دست هاشو دور گردنش حلقه کرد

+ ناراحتی ؟
دستای پسر بزرگ تر روی پهلو هاش نشستن

_ نگرانم

+ چیزی نمی شه من بهت ایمان دارم از پسش برمیای

_ دوست دارم

برای لحظه ای شوکه شده به مرد مقابلش خیره موند 

نمی خواست مثل دفعه قبل شب مونده به جنگ به تهیونگ ابراز علاقه کنه
نمی خواست گذشته یادش بیاد ولی لعنت که کنترلی روی خود نداشت

سرش جلو رفت و بی هیچ حرفی لبای گرم تهیونگ رو بوسید

حالا زمان تعجب زدگی پسر بزرگتر بود

قرار نبود لحضه به کمیابی این رو از دست بده
پس با گذاشتم یه دستش پشت سر جونگکوک بوسشون رو عمیق تر کرد

با شنیدن صدای پایی که بهشون نزدیک می شد جونگکوک عقب کشید و لبخند خرگوشی زد

+ خیلی دوست دارم این بار سر قولت بمون  و برگرد پیشم

_ هرچی ملکه امر کنه

خنده ای کرد و جکسون با سرو صدای زیادی ناشی از غر غر کردن بخاطر از دست دادن شکلات مورد علاقش وارد اتاق شد

وقتی پسرک رو دید که روی پنجه پا بلند شد و گونه تهیونگ رو نرم بوسید
سرش رو به عقب برگردوند و داد کشید

جکسون _ بیایین قسمت جدید سریال شروع شد

جونگکوک خنده ای کرد و بنیله غر غر کنان کنارش ایستاد

بنیله _ دو دیقه ساکت بمون می تونی؟ 

تهیونگ بلند زیر خنده زد و برای جکسونی که مثل توله سگای زیر بارون مونده شده بود ابرویی بالا انداخت

خداحافظی هرچقدر سخت ولی بلاخره انجام شد و درنهایت جونگکوک روبروی چانیول ایستاد

+ می تونی کاری برام بکنی؟
چانیول هول کرده تایید کرد و منتظر بهش خیره شد

+ زنده بمون و از تهیونگمم مراقبت کن

حقیقتا کسی که نغ نغای تهیونگ توجهی نکرد و درنهایت بنیله با دادن خنجر سفید رنگی به جونگکوک اون رو به سمت جکسون هدایت کرد

بنیله _ حواسم به همه چیز هست جونگکوک با خیال راحت برو

قبل از گذاشتن دستش توی دست جکسون نگاه پر بغضی به پشت سرش کرد و طی یه تصمیم یهویی سمت تهیونگ دویید

نزدیکش که رسید پرشی کرد و با حلقه کردن دستاش دور گردن مرد پاهاش رو هم دور کمرش حلقه کرد 

تهیونگ شوکه فقط دست هاشو زیر پاهای پسرکش گرفت تا از افتادنش جلو گیری کنه 
اشک های جونگکوک پیرهنش رو خیس می کردن و قلبش رو بی قرار

+ دیگه طاقت ندارم از دستت بدم فقط برگرد پیشم

بین هق هق هاش گفت و در جواب پسر بزرگ تر پیشونیش رو بوسید

_ دفعه قبل برای طمع خودم جنگیدم و شکست خوردم این بار دارم برای تو می جنگم و مطمئنم جایی برای شکست نیست جونگکوک ... بیشتر از این بی قراری نکن  نمی تونم تحمل کنم الهه من

جونگکوک از آغوشش بیرون اومد و همونطور که سمت جکسون می رفت زمزمه کرد

+ برگرد تا دوباره همسر و ملکت باشم

_________________________________________

یک قسمت دیگه بوک پایان پیدا می کنه

میرور اولین تجربه نویسندگی من بود
اولین باری که جرعت کردم تا نوشته هام رو با بقیه به اشتراک بذارم

و حالا دو سالی می شه که گذشته 
اینجا با دوستای خوبی آشنا شدم که واقعا خوبن
و رفیق های نزدیکی  که حس می کنم عضوی از خانوادمن

امیدوارم از پارت لذت برده باشین
سعی می کنم به زودی پارت بعد رو هم آپ کنم  امیدوارم بدونید چقدر مشغله هام زیاده و درکم کنید















Continue Reading

You'll Also Like

137K 17.2K 26
𝘊𝘰𝘶𝘱𝘭𝘦: 𝘒𝘰𝘰𝘬𝘝 𝘎𝘦𝘯𝘳𝘦: 𝘙𝘰𝘮𝘢𝘯𝘤𝘦, 𝘊𝘰𝘮𝘦𝘥𝘺, 𝘚𝘱𝘰𝘳𝘵𝘺, 𝘈𝘯𝘨𝘴𝘵, 𝘚𝘮𝘶𝘵 از - حرف‌های گنده‌تر از دهنت می‌زنی بچه! به ...
136K 24.7K 54
+عشق یعنی وقتی یه نفر قلبت و میشکنه و حیرت انگیزه که با قطعه قطعه‌ی قلب شکستت دوستش داری ! جیمین خوناشامی که به عنوان پرستار به عمارت قدرتمند ترین رو...
104K 14.8K 21
«کامل شده» «فیکشن ترجمه ای» «همه فکر می‌کردند جونگکوک به دلیل داشتن سیکس پک و دیک بزرگ یک تاپه» و در آخر مشخص شد اون کسیه که به فاک میره ؛) VKOOK A...
21.7K 2.6K 9
پس از مرگ خانواده‌ی جئون، سرپرستی جونگ‌کوک یتیم رو عموش کیم تهیونگ قبول میکنه و توی پر قو بزرگش میکنه... اما چی میشه اگه جونگ کوک سعی در اغوا کردن ع...