My Horny Omega [Vkook]

By MooniShadoow

421K 62.3K 13.6K

[Completed] چی می‌شه اگه یه شب که جونگ‌کوک توی راهِ خونشه، به یه آلفا‌ی زخمی بر بخوره و ببردش خونه‌اش تا بهش... More

Part1
Part2
Part3
Part4
Part5
Part6
Part7
Part8
Part9
Part10
Part11
Part12
Part13
Part14
Part15
Paty16
Part17
Part18
Part19
Part20
Part21
Part22
Part23
Part24
Part25
Part27
Part28
Part29
Part30
part31
Part32
Part33
Part34
Part35
Part36
Last Part
After Story

Part26

8.9K 1.5K 595
By MooniShadoow

تهیونگ دوباره توی جمع دوستای جونگ کوک نشست و به اون امگا که بدتر از چند لحظه قبل مست بود و میشد حدس زد که وقتی تهیونگ مشغول صحبت کردن با هیونجین بود، اون باز هم نوشیده

-فکر میکنم ما دیگه باید بریم خونه...

کریس که انگار تازه به خودش اومده باشه کمی مضطرب گفت:

__من می‌رسونمتون!!

اخم کمرنگی روی صورت تهیونگ نشست و جواب کریس رو داد:

-من با ماشین اومدم!

__اوه... عاا جونگ کوکا... یادت رفت شمارتو بهم بدی! بهرحال بازم میتونیم ازین قرارای دوستانه بزاریم درسته؟

جونگ کوک که تو حال خودش بود چیزی نگفت و بجاش تهیونگ ایستاد و آهسته جوابش رو داد:

-اگه خواستیم دوباره همو ببینیم من باهاتون تماس میگیرم... شب خوبی بود... فعلا

همه به دور شدن جونگ کوک و اون آلفا خیره شدن...

سوجین باتردید سکوت رو شکست:

__من اینطور حس میکنم یا واقعا همینطوره؟!

کریس منتظر به سوجین خیره شد...

__جونگ کوک... انگار اون آلفارو دوست داشت اما اون آلفا... پوووف هیچ احساسی تو نگاهش و رفتاراش دیده نمیشد! واقعا دوست پسرش بود؟؟؟

کریس به حرفای سوجین فکر کرد... انگار حق با اون بود... وقتی هم که رفته بود جونگ کوک رو صدا بزنه تا ببینه حالش چطوره و چرا انقدر یه دستشویی رفتن رو طولش داده، صدای فریاد تیهونگ رو شنیده بود... اما سریعا ازونجا دور شد چون دلش نمیخواست چیزی بشنوه و توی رابطشون فضولی کرده باشه...

با صدای کیونگسو از افکارش بیرون کشیده شد:

__بازم این خاله زنک بازیات شروع شد؟ نمیتونی فقط سرتو تو کون خودت نگه داری؟؟؟

__هی عوضی!!! چطور جرعت میکنی اینطوری با من...

با دیدن اینکه گیونگسو ناگهان سمتش خیز برداشت ساکت شد و با ترس خودشو عقب کشید و پشتش کاملا به نیمکت پارک چسبید

صورت هاشون درست توی فاصله‌ی کمی از هم قرار داشتن و کیونگسو زمزمه وار لب زد:

__بعد از امشب دیگه نمیخوام هیچوقت بیینمت! دیگه سر راهم قرار نگیر! این دفعه اگه به حرفام گوش ندی تهدیدامو عملی میکنم... قسم میخورم!

کیونگسو خواست از سوجین فاصله بگیره که سوجین با دستاش محکم یقه‌ی پالتوی کیونگسو رو فشرد و با بغض لب زد:

__ببخشید که سرت داد زدم... لطفا اینطوری نرو... برای همه چیز متاسفم... ای کاش یطور دیگه باهم آشنا میشدیم!

__من به دخترا هیچ علاقه‌ای ندارم پس گمشو!

کیونگسو از دختر فاصله گرفت و با کشیدن دست کریس، همراه اون از پارک خارج شدن...

__یکم بد باهاش حرف نزدی؟

کریس گفت و کیونگسو بدون اینکه نگاهی بهش بندازه جوابش رو داد:

__از اولشم رابطمونو بخاطر خانواده هامون شروع کردیم... اون یهو اومد گفت واقعا ازم خوشش اومده... همین همه چیزو خراب کرد!

__اینکه دوست داره همه چیزو خراب کرد؟

__نه... اینکه رفت و به دوست پسرم گفت که با من تو رابطه‌ست و ما عاشق همیم همه چیزو خراب کرد!

__بهم نگفته بودی دوست پسر داری!

__به هیچکس نگفته بودم...

کیونگسو با بغض گفت و کریس پوف عصبی کشید

ازینکه دوستش انقدر ناراحت بود عصبی میشد... چرا همه مشکلات سمت اونو اطرافیانش میان؟؟؟

کریس ایستاد و کیونگسو رو توی بغلش گرفت

__درکت میکنم کیونگ... اینکه یه پسر امگا باشی و مجبورت کنن با یه دختر آلفا قرار بزاری خیلی سخته... مخصوصا اینکه گی باشی! بهم بگو دوست پسرت کیه تا همه چیزو حلش کنم...

__نمیتونی هیچ چیو درستش کنی... یعنی‌... نمیتونم بهت بگم کیه... بهم اجازه نمیده معرفیش کنم...

__چی؟ ص..صبر کن ببینم... تو با یه خلافکار قرار میزاری؟؟؟

کیونگسو که حالا بغضش شکسته بود و داشت گریه میکرد سرش رو تکون داد

__کیونگسو! نترسیدی بهت آسیب بزنه؟؟

__اون اینکارو نمیکنه! چون دوسم داره

__بخاطر همینم راحت ولت کرد؟

__نه! اون فقط عصبی بود... چون من بهش دروغ گفتم... همه چیزو ازش پنهان کردم. اونم عصبی شد... گذاشت رفت! الانم خبری ازش ندارم

__باید بهم اعتماد کنی... اسمشو بهم بگو تا برات پیداش کنم... میدونی که میتونم درسته؟؟

کینگسو اشک هاش رو کنار زد و بحرف اومد:

__اسمش کیم جونگینِ...

__خیله خب اگه آدرس یا شماره ای هم ازش داری بده چون اینطوری زودتر میتونن پیداش کنن

__اگه ازش ادرس داشتم که اینجا نبودم!

__تاحالا تورو همراه خودش نبرده خونش؟؟؟ وات د فاک! پس کجا سکس میکردید؟؟

کیونگسو سرش رو با خجالت پائین انداخت:

__اون زیاد خونشو عوض میکنه ولی...اوه... خب اون... اون خیلی کینکیه پس..‌. ما تو ماشین، استخر، هتل و اینجور جا ها انجامش میدادیم

__ببند نیشتو حالمو بهم زدی!

کیونگسو خندید و کریس که خوشحال بود تونسته حال دوستشو بهتر بکنه، لبخندی زد

*****
"چند روز بعد..."

جونگ کوک با بهت لب زد:

+چ...چی؟

تهیونگ کلافه دستی توی موهاش کشید و سعی کرد برعکس همیشه نرم تر حرف بزنه:

-گفتم اگه قرار باشه بریم سر قرار دوست داری کجا بریم؟؟

+او..اوه خب‌... ن..نمیدونم... تو از شهربازی خوشت میاد؟

-اوکی... لباساتو بپوش... میریم شهربازی

جونگ کوک با تعجب لبخندی زد و سمت کمد لباساش رفت

****
جونگ کوک همونطور که یه لبخند بزرگ زده بود رو به تهیونگ گفت:

+ددی... بیا بریم یکم پشمک بخوریم!

-بریم...

جونگ کوک انتظار داشت که تهیونگ همراهش نیاد شهربازی اما اون سریع قبول کرده بود...

وقتی هم که میخواست پیشنهاد پشمک خوردن رو بده حدس میزد که تهیونگ ردش کنه اما اون سریع قبول کرده بود!

امروز کمی عجیب شده بود اما... دوست داشتی!

تهیونگ به امگای رو به روش که مشغول خوردن پشمک آبی رنگی بود خیره شد

-چطور میتونی این لعنتی که انقدر شیرینه رو راحت بخوری؟

جونگ کوک با لبخند کیوتش بهش نگاه کرد و جوابش رو داد:

+چون خوشمزست؟ تو چرا نخوردیش؟؟

-گفتم که... از چیزای شیرین زیاد خوشم نمیاد

+پس بده من بخورمش!

تهیونگ تکخندی زد و پشمکش رو سمت امگا گرفت

"اون برای اینکه گیر آدمی مثل من بیوفته زیادی کیوت و بچه‌ست!... باید حواسشو بیشتر جمع میکرد!"

تهیونگ پیش خودش گفت و همچنان به امگا خیره موند

-وسیله‌ی دیگه ای نیست که دلت بخواد امتحانش کنی؟

+عااامممم.... بزار ببینیم زورِ کی بیشتره!

-چی؟

جونگ کوک به سرعت دست آلفا رو گرفت و سمت یکی از وسایل بازی کشوندش

+زود باش بهش مشت بزن...

تهیونگ به حرف امگا گوش داد و مشتش رو محکم به اون دستگاه کوبید

+اوووه ددی خیلی زورت زیاده!

تهیونگ پوزخندی زد و کنار رفت

-نوبت توعه!

جونگ کوک کمی مشتش رو تکون داد و سعی کرد با تمام قدرت ضربه بزنه

تهیونگ با دیدن عدد روی دستگاه و جونگ کوکی که از درد مشتش تو خودش جمع شده بود خنده‌ی بلندی کرد

-باورم نمیشه کسی که دو دقیقه پیش با اعتماد بنفس میگفت ببینیم کی زورش بیشتره تویی!

جونگ کوک اما محو خنده های تهیونگ شده بود

+خیلی قشنگه!

-چی؟

تهیونگ با اخمی که بر اثر تعجب روی صورتش بوجود اومده بود گفت و امگا جوابش رو داد:

+خندهات!

تهیونگ کمی متعجب شده بود اما سعی کرد زیاد نشونش نده

+وقتی انقدر خندهای قشنگی داری چرا نشونم نمیدیش؟

تهیونگ نگاهش رو از امگا گرفت تا صورتش چیزی رو لو نده

تکخندی زد:

-الان داری باهام لاس میزنی بچه؟؟

+من فقط واقعیتو گفتم ددی...

تهیونگ نفس عمیقی کشید... وقتش داشت تموم میشد

باید سریعتر همه کارارو انجام میداد!

نزدیک امگا شد و با خونسردی لب زد:

-وقتی انقدر برام کیوت بازی در میاری نمیتونم جلوی خودمو بگیرم! همراه ددی میای هتل؟

جونگ کوک که از خجالت سرخ شده بود سرش رو انداخت پائین

+چ..چرا نمیریم خونه؟

-فکر نمیکنی مسیر خونه برای منی که یه بیبی کیوت کنارشه، خیلی طولانیه؟؟؟

جونگ کوک لبخند شیرینی زد و دستش رو توی دست تهیونگ گذاشت

+ب...باشه ددی... بیا بریم

*****

تهیونگ نفس عمیقی کشید و دستش رو نوازش وار روی موهای امگا کشید

جونگ کوک که ضربان قلبش بالا رفته بود با لبخندِ خجالتیی زمزمه کرد:

+ددی... امروز خیلی تغیر کردی!

تهیونگ چیزی نگفت و دستاش رو پایین تر برد و شروع کرد به باز کردن زیپ شلوار امگا

بعد از خارج کردن شلوار امگا، پسر کوچیکتر رو روی تخت خوابوند و بهش خیره شد

"این بدن ظریف تر از اونیه که بخواد وارد این بازیه کثیف بشه"

تهیونگ افکارش که مزاحم کارش میشدن رو کنار زد و سعی کرد روی بدن امگای زیرش تمرکز کنه...

دستش رو از زیر پلیورِ صورتی امگا رد کرد و پوست سفید و نرمش رو لمس کرد

جونگ کوک که مدتی بود با آلفا رابطه نداشت، نسبت به همه‌ی لمس هاش واکنش نشون میداد و از همون اولش هم تحریک شده بود

کوک با حس انگشت های تهیونگ که نیپلش رو لمس کردن، ناله‌ای کرد و با خجالت دستش رو روی صورتش گذاشت

درسته که چندین بار باهم سکس کرده بودن اما این اولین بار بود که اون آلفا بعنوان دوست پسرش داشت باهاش میخوابید

این دفعه میتونست اسم رابطشون رو عشق بازی بزاره (؟!) نه یه رابطه از سر شهوت...

دست دیگه‌ی تهیونگ سمت حفره‌ش خیس امگا رفت و یکی از انگشتاش رو واردش کرد

-برای کی انقدر خیس شدی بیبی؟ هوم؟

+ب...برای ددی!

تهیونگ انگشت دوم و سوم رو هم وارد امگا کرد و بعد از اینکه حس کرد به اندازه‌ی کافی اماده شده، دستش رو سمت زیپ شلوار خودش برد و بازش کرد

شلوار سیاه رنگش رو کمی پائین کشید و بعد از اینکه کمی عضوش رو لمس کرد، به امگا نزدیک تر شد

کمی از عضوش رو وارد حفره امگا کرد که ناله‌ی امگا بلند شد

+اههه دد...ددی!

تهیونگ چند لحظه صبر کرد و بعد شروع کرد به ضربه زدن توی امگا

روی امگا خم شد و توی چشم هاش نگاه کرد

سرعت ضربه هاش رو بیشتر کرد و جونگ کوک که از لذت زیاد توی چشم هاش اشک جمع شده بود نالید:

+دد..ددی...

خودش رو بالا کشید و بعد از اینکه دستاش رو دور گردن تهیونگ انداخت، لب هاش رو روی لب های آلفا قرار داد

سرعت ضربه های تهیونگ کم و کم تر شد تا جایی که کاملا از حرکت ایستاد و به چشم های بسته‌ی امگا خیره مونده بود

جونگ کوک که دید آلفا پسش نزده، لب هاش رو تکون داد و لب پائینی آلفا رو مکید

بوسه هایی که به لب های تهیونگ میزد کاملا ناشیانه و نابلد بودن....

"این بوسه ها... زیادی معصوم نیست؟"

تهیونگ فقط چشماش رو روی هم فشار داد و بدون اینکه امگا رو توی بوسیدن همراهی کنه دوباره ضربه هاش رو از سر گرفت و ناله های امگا رو میون بوسه هاش میشنید...

دست های جونگ کوک کمر و کتف آلفا رو لمس میکردن و گاهی انگشتاش وارد موهای بلند آلفا میشدن و نوازش وار بین موهاش حرکت میکردن

تهیونگ دوباره روی زانوهاش ایستاد و از روی بدن امگا بلند شد

محکم تر ضربه زد و با دست آزادش عضو امگا رو لمس کرد

جونگ کوک با ناله‌ی بلندی توی دستای آلفا خالی شد و تهیونگ هم از کوک بیرون کشید

-بیا اینجا بیبی

جونگ کوک چهار دست و پا سمت تهیونگ رفت و از پائین، با چشمای کیوتش به آلفا نگاه کرد

-با لبات ددی رو ارضا کن...

تهیونگ چشماش رو بست تا دیگه با چشمایی که بیشتر از هر وقت دیگه‌ای معصوم تر بنظر میرسیدن نگاه نکنه

با حس زبون جونگ کوک هیسی از سر لذت کشید و بعد از اینکه حلقه‌ی لب های امگا رو دور عضوش حس کرد ناله‌ی بمش رو آزاد کرد

موهای جونگ کوک رو توی مشتش گرفت و سرش رو هدایت کرد

وقتی دید نزدیک به کام شدنشه، محکم تر ضربه زد

با ناله‌ی بلندی توی دهن امگا خالی شد و روی تخت دراز کشید

چند لحظه بعد سر امگا رو روی بازوش حس کرد

جونگ کوک توی بغلش مچاله شد و ملافه‌ی سفید رنگ رو روی بدنشون کشید

تهیونگ سمت امگا چرخید و دستاش رو دورش حلقه کرد

رایحه‌ی شیرینش رو بو کشید... قرار بود دیگه این رایحه رو حس نکنه؟؟

جونگ کوک لبخندی زد

این اولین سکسشون بعد از قرار گذاشتنشون بود...

همچنین اولین سکسشون بود که انقدر آروم و ساده بود و خبری از کینک های عجیبشون نبود...

و اون روز اولین بوسش رو هم به آلفا داده بود!

تهیونگ سعی کرد بی اهمیت باشه... نفس عمیقی کشید و با خودش فکر کرد: "حداقل برای آخرین بار یه شب خوب رو براش ساختم!"

اما با شنیدن صدای امگا از افکارش بیرون اومد و وارد واقعیت تلخ زندگی شد...

+تهیونگا... من... دوست دارم!
__________________________________

Continue Reading

You'll Also Like

81.4K 1.4K 45
فیک هایی که عاشقشون میشی!
72.6K 6.3K 14
هرکلمه اش حشری ترم میکرد باسنمو بیشتر به عضوش نزدیک کردم تا عمیقتر حسش کنم.. لحظاتی گذشت و همینطور به کوبیدن داخلم و بازی کردن با عضو و نافم ادامه...
278K 29K 45
کاپل های اصلی:ویکوک [کامل شده] "جونگ کوک برادر کوچک تر چانیول که عاشق کیم تهیونگ دشمن چانیول میشه و....همه چیش توی این عشق عوض میشه....دیگه نه جونگ ک...
2.8K 866 21
سروتونین هورمون جاری کننده‌ی "احساس خوب" و ضد افسردگی. کاپل: یونمین. ژانر: رومنس، فلاف. وضعیت: کامل شده.