Can I heist your embrace?!

נכתב על ידי Kimyeon01

2.8K 448 49

°• میتونم بغلتو بدزدم؟! °•کاپل : چانسو | چانکای | هونهان °•ژانر : درام | اسمات | معمایی و رازآلود °•خلاصه : ... עוד

مرخصی؟؟؟
عروسک؟!
شامپوی کیونگ؟؟
صندلی؟!
مگه نه؟!
زنجیر خونی؟؟
کدوم مو؟!
رختکن؟!
طعم خون؟!
شازده کوچولو؟!
22 دسامبر؟!
تاس؟!
سکوت دردناک!!
فرشته!!
*اسمات*
خفگی؟!
فرصت؟!
چمن خیس؟!
یه تار مو فاصله!!
مچ های ظریف!!
پرواز
طلوع؟!
کیه؟!
چای سبز!!
بادکنک؟!
گروه سه نفره؟!
ورود غیر منتظره؟!
لوسیفر؟!
ساحل بارونی؟!
اوج لذت؟!
پایان با طعم...

اسلحه؟!

114 17 2
נכתב על ידי Kimyeon01

با احساس سرمای شدیدی چشماشو باز کرد
یادش نمیاد چجوری سر از حموم دراورده..مث اینک دیشبو اونجا گذرونده بود..ولی چه اهمیتی داشت؟
لباساش خیس و به بدن عضلانیش چسبیده بودن
با بی رمقی نشست لباسای کیونگو از تو کمد بیرون اورد و رو زمین چید
اول تیشرتشو پهن کرد بعد زیرش شلوارشو گذاشت..عطر کیونگو برداشت..با همون یه ذره نفسی که براش مونده بود..با تمام وجود بو کشید.. تک تک سلولاش خواستار عطر تنش بودن
رو زمین دراز کشید و دستشو رو لباسای کیونگ کشید
انگار که بغلشون کرده
لباساش بودن ولی خودش نه
قلبش فشرده شد
13 روزی میشد که همسرشو ندیده بود
پاشو از خونه هم بیرون نذاشته بود
سیمای تلفنو قیچی کرده بود
نمیدونست گوشیشو کجا گذاشته..
منتظر بود...منتظر یه نشونه..یه معجزه..یه خبر
خیره به عکسای کیونگ شده بود..مسخ..مست..مثل مرده ای که دنبال قبرش میگرده..مثل ادمی که از بهشت روندنش..بی پناه و دیونه
با صدای بغض الودی خوند
حنجرش درد میکرد ولی خوند
اهنگایی که کیونگ دوس داشت..باهاشون خاطره داشت
دیگ جایی رو نمیدید..بی حس شده بود
چشماش کم کم داشتن رو هم می افتادن که با صدای شکستن یه چیزی تا اخرین حد ممکن باز شدن
قلب بیجونش تو سینش میزد
با ترس درو باز کرد و از بالای پله ها به پایین نگاه کرد که با حس کردن چیزی روی گردنش خشکش زد..یه چیزی مثل اسلحه..سرد و ترسناک
-چطوری بیچاره؟!دلت تنگ شده؟! اخیییی... کیم کای بزرگ قراره ببینتت
صدا تو گلوی خشک چان گم شده بود
شخصی که پشت سرش بود دستاشو بست و با یه چشم بند چشماشو...یول به قدری بیجون بود که نتونه از خودش دفاع کنه
با پوتین سنگینش لگد محکمی به پشت چان زد که باعث شد به سمت جلو پرت شه
چان که گیج شده بود حس میکرد استخوناش له شدن
درد داشت ولی مهم نبود
از خونه بیرون اومدن.. اینو از باد تندی که به صورتش سیلی میزد فهمید
سوار ماشین شدن
یعنی قرار بود چی بشه؟

...
خوشحال میشم اگه نظرای قشنگتونو برام کامنت کنین
و اگه از داستان لذت می‌برین ووت بدین!!!
لاو یو💜

המשך קריאה

You'll Also Like

437K 9.6K 53
Story of Louisa Shenrey Sapphire Kim the adopted daughter of Kim Family. Her life is full of challenges and full of lies. She is A Gangster not only...
26.9M 1.1M 42
she dreads to get to school because of one name. ; high school au, tsundere!taehyung lmao » under edit » #4 in fanfiction on 171222
1.3M 70.2K 59
𝐒𝐜𝐞𝐧𝐭 𝐨𝐟 𝐋𝐨𝐯𝐞〢𝐁𝐲 𝐥𝐨𝐯𝐞 𝐭𝐡𝐞 𝐬𝐞𝐫𝐢𝐞𝐬 〈𝐛𝐨𝐨𝐤 1〉 𝑶𝒑𝒑𝒐𝒔𝒊𝒕𝒆𝒔 𝒂𝒓𝒆 𝒇𝒂𝒕𝒆𝒅 𝒕𝒐 𝒂𝒕𝒕𝒓𝒂𝒄𝒕 ✰|| 𝑺𝒕𝒆𝒍𝒍𝒂 𝑴�...
1.8M 132K 45
"Why the fuck you let him touch you!!!"he growled while punching the wall behind me 'I am so scared right now what if he hit me like my father did to...