Lavender [Jaeyong] | complete

By Mah_fictions

14.7K 3.8K 1.7K

" من باید برای اینکه تو پیدام کنی، گمت میکردم... " 🖇 ؛ جایی که جهیون یک شب با امگا ی معطر به لاوندر ـش ایست... More

| what is omegaverse ?!
| Chapter 1
| chapter 2
| Chapter 3 & 4
| Chapter 5
| Chapter 6
| Chapter 7
| Chapter 8
| Chapter 9
| Chapter 10
| Chapter 11
| Chapter 12
| Chapter 13
| Chapter 14
| Chapter 15
| Chapter 16
| Chapter 17
| Chapter 18
| Chapter 19
| Chapter 20
| Chapter 21
| Chapter 22
| Chapter 23
| Chapter 24
| Chapter 25
| Chapter 26
| Chapter 27
| Chapter 28
| Chapter 29
| Chapter 30
| Chapter 32
| Chapter 33
| Chapter 34
| Chapter 35
| Chapter 36
| Chapter 37
| Chapter 38
| Chapter 39
| Chapter 40
| Chapter 41

| Chapter 31

437 83 40
By Mah_fictions

31 | هیت


*این پارت اسمات می باشد*


جهیون در بوسه همراهی می کرد و بالاخره تونسته بود که کنترل بوسه رو از امگای کیوت بگیره. آنقدر لب های یکدیگر رو بوسیدند و مکید و زبان و دهان یکدیگر را چشیدند و مزه کردند که متوجه گذر زمان نبودن.. متوجه اینکه پاهای تیونگ به دور کمر جهیون حلقه شد نشدند. متوجه این نشدند که به سمت تخت خواب رفتن.


دستای تیونگ برای لمس پایین تنه آلفا داشت پر می کشید..


تیونگ دستاش رو به دور گردن جهیون پیچاند. از هم در حالی که نفس نفس میزدن جدا شدن. جهیون پیراهنی که تن تیونگ بود رو در آورد و با لذت خاصی به بالاتنه سفید و براق تیونگ خیره شد... ترقوه هاش، نپیل هاش...


جهیون به سراغ گردن تیونگ رفت و بر روی خط فک، سیب گلو، ترقوه های تیونگ کیس مارک هایی به جا گذاشت که می توانست شرط ببند که فردا همه آنها به رنگ بنفش درمیان. قفسه سینه اش را بوسه باران کرد و نپیل های تیونگ رو به دهان گرفت و گاز های ریزی بهش میزد که باعث بلند شدن ناله های تیونگ شد.


تیونگ دستاش رو به درون موهای جهیون برد و سر جهیون رو به خود میفشرد. و جهیون که نیز دوست داشت ناله های امگایی که زیرش قرار داشت رو بشنوه، شروع کرد به گرفتن گاز های ریز تا ناله های تیونگ مهمان گوش هایش شود.


جهیون تا زیر دل تیونگ رو بوسید و از بزاغ دهان خود مرطوب کرد.


سپس فاصله گرفت و چشمای خمار و منتظر تیونگ خیره شد.


جهیون زمزمه کرد:

"لباسای منو در بیار"


تیونگ فشار ریزی به جهیون وارد کرد اما تیونگ ضعیف تر از اون چیزی بود که بخواد بلن بشه و لباسای جهیون رو از تنش خارج کنه.


با صدای آغشته به ضعف و شهوت و نیاز تیونگ جواب داد:

"جهیونی! نمیتونم-"


جهیون خم شد و لبای تیونگ به دهان کشید و در این حین تیونگ تونست به کمک خود جهیون، پیراهن جهیون رو از تنش خارج کنه. جهیون مک های عمیقی به لبان تیونگ میزد و ناله های تیونگ در دهان جهیون خالی میشد. دستهای لاغر تیونگ، فک جهیون رو گرفت و جهیون رو به خود فشرد تا بوسه را عمیق تر از هر زمان دیگری کند.


دوباره جهیون به سراغ بدن تیونگ رت و بوسه های خیسی بهش میزد. توی اتاق نسبتا کوچک تیونگ، صدای ناله و نفس های کشیدن تیونگ و جهیون به گوش می رسید چرا که دونگهیوک با اومدن مارک آنجا را ترک کرد تا هم آن دو را تنها بگذارد هم با عشق خود وقت بگذراند و هم مراقب برادر زاده اش باشد.


جهیون بوسه خیسی زیر دل تیونگ کاشت و بعد به سراغ گردن تیونگ رفت و درحالی که بوسه های شیرینی رویش می کاشت، کنار گوش تیونگ زمزمه کرد:

"تیونگ! به من بگو چی می خوای؟ باید بدونم که چی می خوای!"


تیونگ لب پایین خودش رو به دندون گرفت.

"جهیونی! لطفا! من تو رو می خوام"


جهیون که فک کرد دیگر نباید وقت رو تلف کرد و شلوار تیونگ رو از پایش در اورد. عضو تحریک شده تیونگ از زیر باکسرش نیز پیدا بود و می دونست وضعیت خودش بهتر از وضعیت تیونگ نیست.


جهیون روی ناحیه داخلی ران پای تیونگ و کشاله های ران تیونگ لاو مارک به جا میذاشت و همزمان دستش رو، روی عضو تیونگ قرار داد و فشار ریزی که بهش وارد کرد همزمان شد با بلندتر شدن ناله تیونگ و قوی تر شدن رایحه لوندر و رایحه لوندر فضای اتاق رو به زیبایی پر کرد.


تیونگ حس وصف ناپذیری به لبهای جهیون داشت. از اینکه جهیون روی جای جای بدنش لاو مارک هایی رو با او لبهاش به جا میذاشت... از اینکه به سبب همین لبها داشت ناله میکرد و آه هایش رو به گوش جهیون می رسوند.. از اینکه اینگونه داشت به ارامشش میرسید.


رایحه مشک و جنگل بهش احساس عجیبی می داد.


جهیون به آرومی باکسر تیونگ رو دراورد که باعث شد عضو راست شده تیونگ خودنمایی کنه...


دستای بزرگ جهیون روی بدن گرم و برهنه و لاغر و عضو راست شده تیونگ کشیده شد. تیونگ پاهاش رو باز گذاشته بود تا فضای بیشتری به جهیون بده.


جهیون با صدای دیپ اروم گفت:

"خیلی تحریک شدی"


تیونگ سر تکون داد.


جهیون نیز شلوار و باکسر خود رو درآورد و نگاه پر از لذت و هوس تیونگ به بت مقابلش چرخید و با نگاهش ذره ذره آن بدن رو از نگاه خود گذروند. جهیون روی دو زانو ایستاده بود و تیونگ از جا بلند شد و رو به روی جهیون نشست و عضو جهیون رو به دهان گرفت...


ابتدا به کلاهک آن بوسه ای زد سپس زبان خیسش رو به دور کلاهک آن کشید. جهیون از این کار که داشت لذت می برد اجازه ناله ها و آه های مردونه اش در اتاق پخش بشه.


تیونگ به رگ نبض دار ابتدا بوسه زد سپس زبانش رو کشید. کل عضو رو وارد دهانش کرد و برای آلفایش س*ا*ک زد. و این کار را برای چندین و چند بار انجام داد. تیونگ به چهره غرق در لذت جهیونش خیره شد.


جهیون دستش رو زیر چونه تیونگ قرار داد و مانع ادامه دادنش شد و مک عمیقی از لبهای تیونگ گرفت و سپس تیونگ رو برگردوند.


جهیون لپ های بوت تیونگ رو از هم فاصله داد و نگاهش به سوراخ نبض دار تیونگ افتاد. میخواست برای ورد آماده اش کنه برای همین ترجیح داد از زبان خودش استفاده کنه.


تیونگ دلیل مکث جهیون رو نفهمید که بعدش باعث شد زبان داغ و خیس جهیون رو، در ورودی طوراخش حس کند.


با ناله و لذت اسم جهیون رو به زبان آورد:

"آه..جهیونا-"


جهیون فاصله گرفت

"جانم؟"


تیونگ با ریختن تموم التماس توی صداش، گفت:

"خودت رو میخوام"


جهیون که لبخندی به این حرف تیونگ زد، عضو خودش رو، ورودی تیونگ تنظیم کرد و به آرومی وارد شد.


با وارد شدن عضو جهیون به درون تیونگ، تیونگ ناله پر دردی کشید. جهیون عضوش رو بی حرکت نگه داشت تا تیونگ به سایزش عادت کنه. سوراخ تیونگ از نطرش خیلی تنگ بود و خیلی نبض دار بود و این می تونست جهیون رو به اوج خودش برسونه.


با عادت کردن تیونگ، جهیون به ارومی شروع به حرکت کرد و به درون تیونگ ضربه میزد. ناله های هر دو مرد در اتاق پخش و رایحه لوندر و مشک و جنگل در اتاق خیلی قوی تر پخش و با هم ترکیب شده بودن.


سرعت جهیون با ناله پر لذت تیونگ و یافتن نقطه حساس تیونگ، بیشتر شد و ناله های تیونگ و خودش نیز بیشتر...


"آه- نزدیکم-"

تیونگ میون ناله هاش از سر لذت گفت.


جهیون سرعتش رو بیشتر کرد و محکمتر به پروستات تیونگ ضربه میزد. تا اینکه جهیون، دور تیونگ و تیونگ در دستای جهیونی که به دورش(عضو تیونگ) بود، خالی شدن.


هر دو نفس نفس میزدن و جهیون فقط لبهاش رو، روی لبهای تیونگ گذاشت و بوسه نرم و طلانی ای رو زد.


جهیون کنار تیونگ دراز کشید و هر دو در سکوت به سقف خیره شدن.


جهیون به فکر رابطه ای که داشتن...


تیونگ به فکر راندی دیگر...


تیونگ با تیکه گاه قرار داد دستش کمی بلند شد و روی جهیون خم شد. جهیون بهش با چشمایی که حس عجیبی داشتن، نگاه کرد.


تیونگ زمزمه کرد:

"میشه باز هم-"


دست جهیون به سمت موهای تیونگ رفت و درحالی که نوازششون می کرد، گفت:

"فک می کنی میتونی ادامه بدی؟"


تیونگ سر تکون داد.


هر چه که شب در تاریکی مطلق خودش فرو می فت، رابطه آنها عمیق تر می شد و یکدیگر را بیشتر در خود حس می کردن... حریم خصوصی ها رو شکوندن...


تیونگ می دانست که فردا از این کارش پشیمان نمی شود چراکه جفت حقیقی اون، جهیون بود.


جهیون میترسید از این که این شب همش یه رویا باشه... یه رویای دست نیافتنی... یه رویایی که می دونست پشیمون نمیشه ولی نگران تیونگ بود... میترسید که بعد از این تیونگ ازش دوری کنه...


یا شاید هم دوری نکرد و ماند!





"عشقم! بیا یه دقیقه بشین... میشه؟"


"نه...نگرانم..نمی دونم الان چه اتفاقی افتاده!"


دونگهیوک در حالی که مارک روی کاناپه نشسته بود، طول سالن رو متر می کرد و از اینکه همه چیز برای دوست پسرش عادی بود و نگران نبود، کفری شده بود.


مارک گفت:

"مطمئنم که حالشون خوبه"


دونگهیوک آهی کشید.

"باید بررسی شون کنم"


مارک بلافاصله گفت:

"نه! چرا میخوایی؟ به اونا باید یکم حریم خصوصی بدی"


دونگهیوک قبل از اینکه کنار مارک بشینه دستاش رو توی سینه قفل کرد گفت:

"اما چرا که نه؟"


مارک به چشمای دونگهیوک خیره شد و سعی بفهمه که دونگهیوک داره باهاش شوخی میکنه یا نه... نمی تونست حدس بزنه که ایا دونگهیوک میتونه درک کنه که توی آپارتمان، تیونگ و جهیون توی این ساعت از شب ممکنه حتی تخت رو بشکونن...


مارک بهونه آورد:

"بیا این شب رو مختص خودمون کنیم، باشه؟ مثل این در نظر بگیریم که انگار توی تعطیلاتیم"


"اره تعطیلات با پسر برادرم"


-------------------------------------------------------------------------------------------


*سلام بچه ها

خوبین؟

ببخشین که خوب نشد، چون هم درگیر مشکلاتی هستم که اخیرا به وجود اومده و اصلا نمیتونم بیام سراغ لپ تاپ وهمش باید به خوانوادم کمک کنمو اینا... و از طرفی 23 خرداد هم امتحان آیین نامه دارم و عین  چی دارم میخونم براش... 


پس ببخشید اگه کم کاری شده.. چون این پارت رو هم، همش با هی رفتن و اومدن نوشتم

Continue Reading

You'll Also Like

4.5K 656 23
داستان امگاورس و دارای قوانین خاص خود است و با بقیه ی امگاورس ها فرق دارد پس حتما توضیحات رو قبل از شروع داستان مطالعه کنید تمام اتفاقات و شخصیت ها س...
112K 12.8K 48
تهیونگ، گربه کوچولوی داستان، با خودش فکر می‌کرد که روز های خوشش تموم شدند و در های خوشحالی تک به تک به روش بسته شدند. اما دقیقاً وقتی که فکر می‌کرد "...
130K 21K 60
کاپل: کوکمین . . . . ژانر : عاشقانه ، مثبت هجده ، امپرگ ، امگاورس ، درام ، خانوادگی ( اس*مات مثبت ???? داره ) #kookmin: #1 #jimin: #4 # امگاورس: #۱۰...
15.4K 3.1K 15
وقتی مادر بومگیو تصمیم میگیره پسر بی پرواش رو به ازدواج با یه پسر دیگه وادار کنه "چون گیِ " تا شاید کمی عاقل شه ، اما چطور میشه اگه با تهیون ازدواج ک...