𝑰 𝒕𝒉𝒐𝒖𝒈𝒉𝒕 𝒕𝒉𝒂𝒕

Autorstwa jun_melika

12.7K 2.4K 815

دارم سعی میکنم که فراموشت کنم ولی همزمان هنوزم منتظرم که بیای...🥀❤️‍🩹 Więcej

💙معرفی💜
💙Part1💜
💜Part2💙
💙Part3💜
💜Part4💙
💙Part5💜
💜Part6💙
💙Part7💜
💙Part9💜
💜Part10💙
💜اطلاعیه💙
💜Part11.1💙
💙Part11.2💜
💜Part11.3💙
💙style💜
💜Part12💙
💙Part13💜
💜Part14💙
💙Part15💜
💜Part16💙
💙Part17💜
💜Part18💙
💙Part19💜
💜Part20💙
💙Part21💜
💜 Part22 💙
💙 Part23 💜
💜 Part 24 💙
💙 Part 25 💜
💜Part 26💙
فیک جدید
عااام پارت جدید

💜Part8💙

354 77 32
Autorstwa jun_melika

Jimin

سریع زنگ زدم به جونگین هیونگ : الو هیونگ توییتر دیسپچ دیدی ؟
جونگین : سلام نه چیزی شده ؟
جیمین : محض رضای خدا همین الان ببین !
جونگین : میشه بگی چیشده ؟
جیمین : لطفا برو ببین حتما بهم زنگ بزن فعلا !
جونگین : باشه فعلا
بعد از اینکه هیونگ قطع کرد سرمو گذاشتم روی فرمون ماشین امکان نداره که نامجون هیونگ دوست دختر داشته باشه ؟
پووووووف
یهو گوشیم زنگ خورد اصلا شماره رو نگاه نکردم ! فقط دکمه اتصال لمس کردم : بله
یه دختر : سلام آقای پارک من منشی کمپانی هستم که میخواید قرار داد ببندید اگه میشه بنا به دلایلی یک ساعت دیر تر بیاید میتونید ؟
جیمین : عاه حتما
منشی : ممنون آقای پارک فعلا
جیمین : خواهش میکنم فعلا
گوشیو قطع کردم همین رو کم داشتیم !
پس چرا جونگین هیونگ زنگ نمی زنه ؟
امروز معلومه که روز خوبی نیست !
لرزش گوشیمو احساس کردم خیلی سریع جواب دادم با صدایه قهقهه جونگین هیونگ اولین چیزی بود که شنیدم !
یه لحظه پوکر به افق خیره شدم !!
تا اینکه بالاخره خندش تموم شد !
جونگین : وایییییییی جیمین فکر کردی چی ها خوب معلومه که نامجون اون موقعه به همه گفت دوست دختر داره انتظار نداری که جار بزنه من گی هستم ! تنها کسایی که میدونن ما و هیئت مدیره شرکت نامجونن خبر دارن و میرسیم به تغییر اسم کمپانی ، کمپانی اونه و می تونه هر چی دلش بخواد بزاره به من و تو ربطی نداره اوکی ؟
جیمین : اوکی
جونگین : فعلا کوچولو یه هیونگ
جونگین قبل از اینکه بزاره جیمین جوابشو بده تماس رو قطع کرد !
جیمین با تعجب به گوشی تو دستش خیره بود وات یعنی فقط اون بود که فکر میکرد نامجون هیونگ به جین هیونگ خیانت کرده و چرا جونگین هیونگ تماس رو قطع کرد ؟ شاید فقط اون اینطور فکر میکرد ! و جونگین هیونگ کار داشته که تماس رو قطع کرد !
سوار ماشین شد و به سمت کافه مورد علاقه اش رانندگی کرد تقریبا بعد 15 دقیقه رسید !
خداروشکر اول صبح بود و افراد زیادی اونجا نبودن !
رفت طبقه دوم کافه و و روی صندلی که دید کاملی به به منظره طبیعت سمت راست کافه داشت نشست وقتی گارسون اومد که سفارش دادن چای پانچ* رفت که حاضر کنه
تو این هوایه سرد یه چای با طعم خرمالو دارچین زنجبیل خیلی باهم مچ اند هوایه سرد که با نوشیدنی داغی که تندی زنجبیل در برابر شیرینی خرمالو و دارچین کم میشه خیلی قشنگه وقتی عطر دارچین و زنجبیل باهم قاطی میشه آدم رو مجبور میکنه که منشأ این عطر رو پیدا کنه و از اون مزه کنه میدونی مزه کردن طعم خرمالو اواخر زمستون برای خودش قشنگه وقتی داری همچین چیزی رو مزه میکنی و به منظره ای که درخت هایه خالی از برگ و شکوفه هایی که تازه جوونه زدن و بچه کوچیک هایی که آزادانه میدوان حس جالبی داره خب وقتی به درختایه بی برگ نگاه میکنی حس غمی بهت دست میده ولی وقتی به شکوفه هایی که تازه دارن جوانه میزنن حس امیدواری بهت دست میده حالا یک ذره از اون چای میخوری حس تندی که در کنار دو شیرینی مختلف گم شده حس عجیبی بهت دست میده وقتی به اون کوچولو هایی که میدوان و چشماشو پر از شادیه و با صدایه بلند میخندن ناخودآگاه خودت هم شادی میشی میبینی طمع چای هم مثل حس اونجاس حس غمی که اول از بی برگ بودن درختا میگیری در حس امیدواری جوانه شکوفه ها و خنده بچه ها پنهان میشه !
به خودم اومدم دیدم گارسون خیلی وقته چای رو اورده و سرد شده وقتی سرد بشه دیگه تندی زنجبیل پنهان نمیشه ! خودشو نشون میده مثل وقتی که هوا سرد بشه دیگه بچه ها بیرون نمیان و شکوفه ها یخ میزنن و دیگه حس غم پنهان نمیشه !
بعد از پرداخت کردن هزینه چای سوار ماشین شدم و به سمت کمپانی جدید روندم خب من تقریبا تایم یک ساعتم پر شده بود و وقت رفتن بود !
بعد از 20 دقیقه رسیدم کمپانی و دقیقا ساعت 12 بود
وقتی وارد شدم دختری به سمتم اومد و تعظیم کرد و با لبخند : سلام آقای پارک خوش اومدید من منشی هستم همون کسی که بهتون زنگ زد
من هم تعظیم کردم و با لبخند : سلام از آشناییتون خوش بختم !
لبخندی زد : همچنین بفرمائید از این طرف " به سمت آسانسور اشاره کرد "
وقتی سوار آسانسور شدیم همون منشی دکمه طبقه 125 زد و انگار 125 آخرین طبقه بود !
داخل آسانسور که بودیم همون دختره به حرف اومد : راستش من منشی بیول هستم و امروز منشی اصلی شرکت یعنی منشی بیون مرخصی داشتن و من جاشون هستم
لبخند محوی زدم : اوع ممنون که خبر دادید منشی بیول
خواست حرفی بزنه که آسانسور ایستاد و به سمت دری  بزرگ به رنگ فندقی که مشخص بود که زیاد روش کار شده راهنمایی کرد در زد رفت داخل و با گفتن اینکه "آقای پارک اینجاست" خارج شد وقتی داخل اتاق شدم شوکه شدم جونگ کوک کسی عاشقم بود و تهیونگ کسی که عاشقشم !

)!)!)!)!)!)!)!)!)!)!)!)!)!)!)!)!)!)!)!)!)!)!)!)!)!

یونگی از چیزی که فهمیده بود شوکه بود اون فیلمی که برای نامجون فرستاد ه بود در واقعا یکی میخواسته به جین تجاوز کنه ولی جین با هزار بدبختی خودشو از دست اون مرد نجات میده و میره اما یکی این فیلمو با یه فیلم پورن گی ادیت زده بود و انگار که یکی داره با جین میخوابه و جین هم لذت میبره پووووووف اخه چطور چنین چیزی ممکنه ؟ چرا انقدر طبیعی ادیت زده یعنی اگه خودش با چشمایه خودش مشغول بررسی فیلم نمیشد مطمئن بود که اون فیلم کاملا حقیقیه و اصلا ادیت نخورده و نسخه اصلیه محض رضای خدا اخه چرا باید کسی همچین فیلمی درست کنه ؟؟؟؟
هر کاری کرد نتونست بفهمه ادیت اون فیلم کار کیه ! ولی از طریق اکانت شخصی که فرستاده بود تونست طرف شناسایی کنه ولی با شخصی که چهار ساله مرده رو به رو شد !
شخصی که سعی داشت به جین تجاوز کنه شناسایی کرد !
امکان نداره جی میونگ یو رقیب سر سخت نامجون !!!!!!
همینو کم داشتیم !!!!!
باید هرچه سریعتر به نامجون خبر بده
سریع از دفترش خارج شد ! از پله ها رفت پایین وقتی بالاخره 5 طبقه رو به پارکینگ چندین بار نفس عمیق کشید چندین بار !
به محض اینکه حالش جا اومد سوار ماشین شد و با سرعتی خیلی زیاد شروع به رانندگی به سمت بیمارستان آسان کرد !
وقتی رسید خوشبختانه دیگ خبرنگار ها اونجا نبودن !
رسید جلوی آسانسور دید خیلی زیاد وایسادن !
مجبور شد بازم از پله هایه لعنتی بره وقتی رسید به طبقه دوم همونجا نشست زمین صدایه نفس نفس زدن کل راهرویه بیمارستان رو پر کرده بود بعد 20 دقیقه احساس کرد نفس به ریه هاش رسیدن به این فکر کرد اون میتونست زنگ بزنه ولی خودش اومد ! -_- چرا از اول این فکر به سرش نزد ؟؟ همیشه بدبخته همیشه مجبور شد اون یه طبقه فاکی هم طی کرد تا رسید به اتاق نامجون وقتی رسید نامجون در حال لباس پوشیدن بود یهو با حالت فازت چیه بهش نگاه کرد
یونگی پوکر گفت : هعی کیم نامجون گور خودت رو بکن که بدبخت شدی  " قبل از اینکه بزاره نامجون چیزی بگه با پوزخند موضوع رو تعریف کرد "
نامجون داشت دیوونه میشد چون اون رسما به جین گفته بود هرزه حرفایی زده بود که جا پایه برگشت رو باقی نمیذاشتن !!!!

//////////////////////////////////////////////////

[ادامه فلش بک 5 ساعت قبل سهون ]

وقتی یانگ زنگ میزنه یعنی یه کاری کرده !
سریع 6 از بادیگارد هایه خودمو فرستادم لوهان رو تعقیب کنن و 12 تا هم فرستادم که 4 ماه اخیر لوهان رو پیگیری کنن هیچ چیز مشکوکی پیدا نکردن هیچ چیز ! پس چیکار کردی یانگ ؟ هیچی به مغزم نمیرسه باید یه کاری کرده باشه اگه یه کاری نکرده باشه غیر ممکنه ، غیر ممکن !

[ پایان فلش بک ]
[حال]

پووووووف نزدیک بود باور کنم که لوهان بهم خیانت کرده
وقتی مطمئن شدم که لوهان خوابید زدم  رفتم شرکت به بچه ها فرستادم که بگردن دنبال اون زنیکه و تمام زندگی نامشو برام بیارن !
شین هه سان از وقتی بچه بوده مادرش یه هرزه بوده و پدرش هم معلوم نیست !
داخل کلاب به دنیا میاد همونجا هم بزرگ میشه و کار مادرشو ادامه میده !
همین !
چه زندگی مسخره ای !
گوشیم زنگ خورد لی ته هوان بود جواب دادم
لی ته هوان : قربان شین هه سان گرفتیم
سهون : ببرش بیمارستان تست دی ان ای بگیر از بچه اش فقط کسی نفهمه و به دکتر بگو میخوام قبل از صبح نتیجه رو میزم باشه !
لی ته هوان : چشم قربان
گوشیو قطع کردم
پوزخند زدم ایندفعه دیگه نابودت میکنم یانگ !
از دفترم خارج شدم و سوار ماشین به سمت خونه حرکت کردم وقتی رسیدم سعی کردم بی صدا ترین حالت ممکن به اتاق خودمون برم که با صحنه فوق العاده کیوت مواجع شدم لوهان یه لباس خواب آبی پر رنگ که در کنار پوست سفیدش میدرخشید با موهایی ریخته رو پیشونی خوابید ه رفتم کنارش نشستم بهش خیره شدم  یهو گوشیم زنگ خورد  لی ته هوان بود برای اینکه لوهان بیدار نشه رفتم بیرون از اتاق  که جواب بدم یعنی به این زودی 5 ساعت گذشت !
لی ته هوان بود : سلام قربان تست گرفتیم نتیجه منفیه !
سهون : به این زودی تست گرفتید و نتیجه اومد ؟
لی ته هوان : خیر قربان دکتر دستمزد خیلی بیشتری گرفت و اینکه 3 ساعت گذشت
سهون : باشه مسئله ای نیست اون دخترو خوب حالیش کن بعدش سریع بیا اینجا لی !
لی ته هوان : چشم قربان !
رفتم دفتر کارم منتظر لی موندم
حالا باید به یانگ جواب بدم درسته مگه میشه جواب سلامی رو بی جواب گذاشت من که ندیدم !

vvvvvvvvvvvvvvvvvvvvv

جیمین عاشق تهیونگه ؟
جیمین از کجا میدونه جونگ کوک عاشقشه ؟
نامجون بالاخره فهمید ! چیکار میکنه ؟
جین دوباره با نامجون میشه ؟
یانگ کیه ؟
سهون چرا باید بادیگارد داشته باشه ؟
چرا شین هه به لوهان دروغ گفته ؟

XXXXXXXXXXXXXXXXXX

خیال بودن در آغوش مردی دیگر

هنوز هم عذاب آورترین خیال من است

بیا و آغوشت را از من دریغ مکن

که عمری را باید با حسرت داشتنت سر کنم …

XXXXXXXXXXXXXXXXX

واقعا 50 نفر ویو 10 تا ووت ؟!
پارت اول ادیت زدم !
*پانچ نوعی نوشیدنی است که از ترکیب انواع آبمیوه‌های طبیعی و میوه‌ خرد شده تهیه می‌شود. پانچ دارچینی از خرمالو خشک و دارچین و زنجبیل  تهیه می‌شود.*

Czytaj Dalej

To Też Polubisz

82.4K 9.5K 36
نام:❤𝕌𝕟𝕨𝕒𝕟𝕥𝕖𝕕 𝕞𝕒𝕣𝕣𝕚𝕒𝕘𝕖🖤 کاپل اصلی: ویمین.سپ. کاپل فرعی: نامجین تعداد پارت: نامعلوم.. در حال نوشتن •-• زمان آپ: نامشخص♡ 🔞💦بیشتر پار...
37.3K 5.2K 102
♤ ترجمه فارسی رمان بی ال پیشرفت شجاعانه ♤ Author: Chai JiDan Genre: Romance, Boylove, modern, humor, heartmelting, heartbreaking, top adores bottom. ...
29.2K 3.7K 34
زمان! کلمه ای که توی دنیای پرنس گرگینه ها ، جئون جونگکوک، نقطه ضعف بود. اون پسر با زیباترین سیما و مدهوش کننده ترین صدا ، کسی که همه الفاها و حتی امگ...
52.7K 2.9K 11
كانَت فقط تِسعة أشهُر لكن خلالها حدَثَ ما لَم يكُن بالحُسبان taekook top: jk ***أمبرغ +18