از اونجایی که اصلا خوشش نمیومد جیوو رو ناراحت کنه لبخندش رو با لبخند گرمش جواب داد..
جیوو: "افتخار میدین؟"
جی سف: "البته!"
جیوو دست جی سف رو که کمی از هوشیاریش رو از دست داده بود محکمتر گرفت و اون رو به سمت میز آینه داری که سمت چپ اتاق بود برد.. روی میز پر بود از ادکلن های مردونه گرون قیمتی که جیوو هر ماه برای جی سف گرفته بود و بهش هدیه داده بود..
جیوو: "بشین اینجا.."
جی سف: "فکر کردم.. میخوای با هم برقصیم!.."
جیوو خم شد تا چهره خودش و جی سف رو باهم توی آینه ببینه..
جیوو بغضش رو قورت داد: "امروز.. خیلی جذاب شدی!.. مخصوصا این کراوات.. خیلی بهت میاد!.. میدونم کی برات خریدتش.. ولی حتی نمیخوام به این فکر کنم که اون برات مرتبش کرده.. یا بعدش.... ولی.. چرا حتی یه بارم از عطرای روی این میز استفاده نمیکنی؟.."
جی سف به دست جیوو که مشغول مرتب کردن کراواتش بود نگاه کرد ولی باز هم حرفی نمیزد..
جیوو: "میدونی که تو همیشه مال منی، مگه نه؟.."
جی سف در جواب لبخندی زد ولی باز جواب نداد..
جیوو جی سف رو از جاش بلند کرد و به لبه تخت برد..
اون رو به سمت تخت هل داد و بعد از اینکه جی سف روی تخت افتاد روی پاهاش نشست..
دستش رو پشت گردن جی سف برد و موهاش رو نوازش کرد..
جیوو: "میدونم خیلی این کارو دوست داری!.."
نفس عمیقی کشید و ادامه داد: "چرا همش منو از خودت میرونی؟.. بهم بگو! تو که واقعا برای تموم کردن این رابطه جدی نیستی نه؟.. چرا هر دفه میخوام بهت نزدیک شم منو به عقب هل میدی؟ من میتونم همه چیزو حس کنم.."
جیوو به چهره مست جی سف و لبهاش نگاه کرد و ادامه داد: "چرا هیچی نمیگی؟.."
و بعد باز به نوازش جی سف ادامه داد..
جیوو: "بیا امشب.. فقط بخوابیم تا، صبح بشه خب؟.."
جی سف تقریبا تمام هوشیاریش رو از دست داده بود.. با کمک جیوو روی تخت دراز کشید.. جیوو هم کنارش خوابید و باز مشغول نگاه کردن به صورت بی احساس جی سف شد..
جیوو: "مگه از سومین چی کمتر دارم؟.. هوم؟ تو.. گفتی دوستم داری.."
خاطرات کل یه سال با هم بودنشون توی ذهن هر دوشون پخش شد.. لبخند ها، غم ها، عصبانیت ها.. همه چیز..
جیوو: "درد داری؟.."
جی سف: "نه.."
جیوو: "خوبه.. زود.. تموم میشه!.."
جی سف دیگه حرفی نمیزد.. صورتش کبود شده بود و صدای نفس هاش دیگه به گوش نمیرسید..
جیوو قطره های اشک درشت و شفافی که از روی گونه هاش روی بالشت میریختن رو با پاک کرد و لبخند زد..
جیوو: "چیزی نیست!.. اینا.. اینا فقط.. اثر مشروبه!.."
جیوو دیگه گریه نمیکرد: "جی سف.. یادت میاد اوندفه.. که داشتیم دعوا میکردیم چی بهم گفتی؟.."
جیوو منتظر جوابی از جی سف بود..
جیوو: "معلومه که یادت نمیاد.. اونقدر با هم دعوا داشتیم که ندونی کودومشو میگم.. خب.. بهم گفتی.. حست به من فقط یه حس سادست.. مثل دوست داشتن یه دوست عادی.. بعدش گفتی، عاشق سومینی!.. شکستن دل من اینقدر برات راحت بود؟.."
اما قلب جی سف از تپش افتاده بود و شاید خیلی برای اینکه جیوو این رو بهش بگه دیر شده بود!
شمع های شیری رنگ توی شمعدونی روی میز شام به آرومی برای سرنوشت اون دو اشک میریختن.. شب اونقدر طولانی به نظر میرسید انگار که خورشید دیگه هیچوقت قرار نبود دوباره طلوع کنه..
─────────
↵ هلو
↵چپتر اول تموم شد..
↵چپتر دوم رو هم بعد از اینکه ووتا به یه عدد خوب رسید عاپ مینمایم:>
↵لا نظر؟:>
↵ووت دادنتون خیلی بهم کمک میکنه.. خوشحالم میکنین اگه ووت بدین:>☆
YOU ARE READING
「 You in Me 」
Fanfictionمن اونو کُشتم!... کسی که تمام زندگیم بود وقتی که هنوز مال من بود مرد! این خوبه!.. حالا اون، برای همیشه مال من میمونه!... و هیچکس.. نمیتونه اونو ازم بگیره ───────── مینی فیک کارد:> قبل از خوندن دو چپتر توصیه میکنم یه بار دیگه ام وی you in me رو نگاه...
→ Chapter「1」- Jwoo
Start from the beginning
