پارت یازدهم: تو کی هستی؟

Start from the beginning
                                    

چه اتفاق کوفتی ای برای اون افتاده؟ چرا میذاره اینطوری شکنجه‌ش کنه؟

سهون توی چشم های بکهیون رو گشت، و حتی از فاصله‌ی دور هم میتونست اون‌هارو ببینه. چشم های بکهیون، وقتی که چانیول لب هاش رو کثیف میبوسید، از شدت شهوت و حس تحریک شدن پر شده بود. اما چیزی توی چشم هاش بود که سهون نمیتونست بفهمه چرا باید وجود داشته باشه. وقتی به رئیس که گونه‌ش رو به آرومی نوازش میکرد، نگاه میکرد، یه چیزی توی چشم های بکهیون بود. وقتی که چانیول بهش گفت که امروز چقدر عالی بوده، توی چشم هاش یه چیزی بود. چیزی که وابسته به علاقه، پرستش، انس و احترام بود- چون وقتی که رئیس بلندش کرد و بهش گفت که بقیه روز رو استراحت کنه، چشمای خسته بکهیون به هلال های بزرگ و درخشان تبدیل شدند.

چرا اون؟ سهون جای دیگه ای رو نگاه کرد. چرا آدمی مثل اون که حتی متقابلا هم دوستش نخواهد داشت؟ سهون قطعا این رو میدونست. اون مطمئن بود که نگاه چانیول به بکهیون از جنس شهوت خالص، گرسنگی، نیاز، نارضایتی، طمع و ولع بود.

روش رو برگردوند و سریع شروع به دویدن کرد. تصویر اون صحنه مدام تو مغزش میچرخید، طوری که اصلا متوجه نشد که به کسی برخورد کرده و اون شخص حالا روی زمین افتاده بود‌.

"یا! جلو پاتو- هی، تویی. سهون، درست میگم؟"

سهون با ابروهای بالا رفته به سونبه نگاه کرد. و حتی با اینکه قلبش سریع شروع به تند زدن کرده بود، نادیده ا‌ش گرفت. به لوهان کمک کرد تا بلند بشه و زیر لب عذرخواهی کوتاهی کرد. و بعد دوباره مثل قبل، انگار که کسی با یک چاقو دنبالش افتاده باشه، شروع به دویدن کرد.

"چه اتفاقی برای اون بچه افتاده؟"

لوهان با خودش گفت و به سهون که داشت از دیدش محو میشد، نگاه کرد.

"رنگش پریده بود"

شونه هاش رو بالا انداخت و افکارش رو نادیده گرفت.

لوهان خودش رو به کیونگسو که همین الان از کنارش رد شد، چسبوند و از پشت بغلش کرد، و طوری که انگار غنیمت جنگی پیدا کرده باشه، حریصانه نگاهش کرد. نیشخندی زد، کیونگسو حتی به خودش زحمت نداد که دست سونبه رو از شونه‌هاش کنار بزنه و اجازه داد که در طول راهرو بغلش کنه.

"چرا من تو این بغل شریک نیستم"

جونگین که داشت بهشون نزدیک میشد، گفت و لوهان رو از پشت کیونگسو کنار کشید و به عنوان جواب، یک نگاه تند از چشم های گرد پسر کوچیک تر دریافت کرد.

"برو خودت رو به فاک بده"

کیونگسو با لحن آزاردهنده‌ای به جونگین که با لبای آویزون بهش نگاه میکرد، گفت. لوهان ریز خندید و چشمکی به دوست پسرش زد.

The Student Council's Secret - Book 1Where stories live. Discover now