پارت پنجم

204 29 22
                                    

*دو هفته بعد*
-هي قبول نيست .
ميشا بلند به اخمي كه جنسن كرده بود خنديد .
-گفتم که فوتبال من رودست نداره .
-نه خيرم . فقط يه لحظه حواسم پرت شد .
همونطور كه دسته بازي رو روي ميز ميزاشت گفت :
- عه واقعا ؟ به چي فكر ميكردي ؟
جنسن خواست جوابشو بده .
-اممم .... امممم .....
-چه موضوع حواس پرت كني
جنسن اداشو به طرز مسخره اي دراورد .
ميشا كه از خنده چشماشو بسته بود ، جنسن با شيطنت به طرفش رفت .
ميشا كه چهره خبيث جنسنو ديد گفت :
-نه نه دوباره نه .
و به عقب رفت .
جنسن خنديد و سريع روي ميشا خيمه زد و نزاشت تكون بخوره .
با خنده گفت :
-جنسن نه ولم كننننن .
جنسن با شیطنت تمام شروع به قلقلك دادن ميشا كرد .
ميشا كه از خنده نميتونست نفس بكشه گفت :
-جنس.....جنسنننن
و جنسن بيشتر اذيتش ميكرد .
ميشا كه سعي داشت با انرژى باقي موندش جنسنو پس بزنه ، نفس نفس ميزد و قطره كوچكي از شدت خنده از گوشه چشمش بيرون اومد .
جنسن كه ديد بيشتر از اين نميتونه اذيتش كنه ، از روش بلند شد .
ميشا هوا رو بلعيد و با خنده بلند شد .
-چرا نميتوني قبول كني باختي ؟ مجبوري اينقد منو اذيت كني.
-فك نميكنم زيادم اذيت شده باشيا.
ميشا از روي ميز ظرف چيپس رو برداشت و وسطشون گزاشت .
كنترل رو گرفت و گفت :
-بيا فيلم ببينيم .
و كانالو عوض كرد .
انقد زير و رو كرد تا يه كانالي پيدا كرد كه فيلم نشون ميداد .
-هي من اينو نميشناسم . اسمشو نشنيدم . تو ميشناسي ؟
-نه بزار همين خوبه ببينيم چيه .
كنترل رو روي ميز گزاشت و به جنسن تکیه داد .
-هي خيلي ضايعست اون عاشق اونه .
-تو از كجا ميدوني .
-نگاهاشو ببين .
-شايد فقط ميخواد باهاش سكس داشته باشه .
ميشا با خنده به جنسن نگاه كرد .
-هر نگاهى نگاه ......
حرفش با شنيدن صدا نيمه موند .
با تعجب به تلويزيون نگاه کرد .
-ديدي گفتم .
-ولى اين .... چرا من به هرچي دست ميزنم گى پورن درمياد .
جنسن خنديد .
انتظار داشتند بعد يه دقيقه فيلم به طرز عادي ادامه پيدا كنه ولي تا پنج دقيقه صداي ناله هاي دو پورن استار اتاقو پر كرده بود .
-خيلي خب بسته فك كنم به اندازه كافي شنيديم .
و تلويزيونو خاموش كرد .
ميشا در جواب جنسن گفت :
-اوكي اين زيادي رك داشت نشون ميداد . تعجبي نداشت چرا اسمشو نميشناختيم .
جنسن خنديد . جنسن شديد ميخواست بدن ميشا رو حس كنه . ميخواست ميشا از همه لحاظ براي اون باشه . ولي ميترسيد . ميترسيد زود باشه . ميترسيد ميشا ازش زده شه ولي نميدونست ميشا هم فقط به جنسن فرصت ميداد و از ته دل ميخواست اولين بارشونو تجربه كنن .
جنسن فكراشو بهم زد . بالاخره بايد يكي شروع ميكرد .
🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞
(گايز هركي نميخواد تا تيك سبز پايين نخونه از اينجا تا تيك اسماته 💦)
به سمت ميشا رفت و عميق بوسيدش . از اثرات هورني شدن با ديدن اون چند دقيقه ، ميشا بلند شد و روي پاى جنسن نشست و دستاشو دور گردنش قفل کرد .
جنسن دستاشو دور كمرش قفل كرد . ميشا هم پاهاشو دور کمر جنسن . همونطوري كه ميبوسيدتش ، از روي مبل بلند شد و به سمت پله ها رفت . يه دستشو روي اَس ميشا گزاشت و با دست ديگش نرده ها رو گرفت تا نيفتن .
به لطف بوسه هاي عميقي كه ميشا از جنسن ميگرفت ، سرعتش كم شده بود و كمي طول كشيد تا به اتاق برسن .
جنسن ميشا رو روي تخت پرت كرد و تيشرتشو دراورد و روي ميشا خيمه زد .
بوسه اي روي لباش زد و دكمه لباسشو اروم اروم و ماهرانه باز ميكرد .
بدن ميشا داغ شده بود . اروم لباسشو دراورد و به سمت گردنش رفت .
لاوبايت هايي رو روي گردنش جا ميزاشت .
ميشا موهاي جنسنو گرفته بود و به خودش فشار ميداد .
جنسن پايينتر ميومد و بوسه هاشم سطحي تر ميشد .
وقتي به نيپلاي ميشا رسيد ، وحشيانه گازشون ميگرفت .
نفساي ميشا تند تر ميشد .
جنسن كمي با پهلوهاش و نيپلاش بازي كرد و به سمت لبش برگشت .
زبونشو روي دندوناش ميكشيد و لبشو گاز ميگرفت .
در کثرى از ثانیه، ميشا جاي خودشو جنسنو عوض كرد تا بهش مسلط تر باشه .
لاوبايت هايي عميق تر از لاوبايت هايي كه جنسن براش گزاشته بود ، روي گردن و سينه اش زد .
اروم اروم پايين اومد . با شكمش بازي ميكرد و بدون اينكه جنسن متوجه شه ، دكمه شلوارشو باز ميكرد .
شلوار و باكسرشو باهم دراورد .
اوكي اين زيادي بزرگ بود . به ديك نيمه هارد شده جنسن نگاه كرد . اين قرار نبود بدون درد باشه . ولي لذتش قرار بود بيشتر باشه .
اروم سر ديك جنسنو تو دهنش كرد و مك ميزد .
هرچه ميگزشت ،صداي نفسهاي جنسن بلند تر ميشد و كم كم به اه تبديل ميشد .
ميشا هم تا دهنش به حجم عادت ميكرد ، بيشتر ديكو داخل دهنش ميبرد .
-مي......ميشاا .... بستههه
ميشا كه فهميد جنسن نزديكه بلند شد و ايستاد .
جنسن باكسر و شلوار ميشا رو بدون معطلي دراورد .
كمي بهش هندجاب داد و بعد چند تا بالش روي هم روي تختش گزاشت .
ميشا روي بالش ها با شكمش دراز كشيد و زانوهاشو خم كرد . دستاشم دو طرف تخت گزاشت .
جنسن بطري لوب رو از كشوش دراورد و روي اَس ميشا ريخت .
ميشا از خنكي ماده كمي لرزيد .
جنسن ميدل فينگرشو داخل دهن ميشا كرد تا ميشا براش ساك بزنه .
بعد يه دقيقه ، پاهاي ميشا رو از هم باز تر كرد و ميدل فينگرشو داخل سوراخ ميشا كرد .
ميشا لبشو گاز گرفت تا صداش در نياد . خيلي وقت بود سكس نداشت .
جنسن كمي گزاشت تا ميشا عادت كنه و بعد شروع به حركت دادن انگشتش كرد . همونطوري كه حركت ميداد ، انگشت دومش هم وارد كرد . صدايي از ته گلوي ميشا خارج شد . ملافه ها رو چنگ زد .
جنسن بعد اينكه ميشا بهش عادت كرد ، شروع به قيچي زدن كرد .
كنترل ميشا از دستش خارج شد و شروع به ناله كرد .
جنسن انگشتاشو دراورد و بطري لوب رو دوباره برداشت . روي سوراخ ميشا و ديك خودش ريخت .
روي زانوهاش نشست و ديكشو تنظيم كرد .
با فشار ، سرشو داخل ميشا كرد . دراورد و دوباره داخل گزاشت .
با اينكه براش حرف زدن سخت بود ولي گفت :
-ميشا.....م.... ميخواي بس كنم ؟
-ج....جاست ..... جاست فاك مي .
جنسن با اين حرف ميشا هورني تر شد و يهو كل ديكشو توي سوراخش فرو كرد .
صداي جيغ ميشا به هوا بلند شد .
جنسن بالش هارو كنار زد و ميشا رو مجبور كرد مثل خودش ، روي زانوهاش بشينه . ميشا بي حال تر از اين حرفا بود و سرشو از پشت روي شونه جنسن گذاشت .
جنسن شروع به عقب جلو كردن كرد و گردن ميشا رو مك ميزد .
-بيب.....خيلي ....خيلي تنگى .
همونطوري كه حركت ميكرد ، به ميشا هند جاب ميداد .
-جن......جنسن......جنسن ......همونجا......
-ميدونم بيب ..... پيداش كردم .
جنسن به همون نقطه بيشتر و با سرعت بيشتري ضربه ميزد .
-سر.....سريع ......سريعتر......
جنسن به حرف ميشا سرعتشو بيشتر كرد . ناله هاي اروم ميشا باعث ميشد جنسن نزديك شه .
-جنسن ...... نزديكمم.
-نبايد بياي بيبي . ميخوام خودم بخورمش .
ميشا ناله هاش عميقتر ميشد . ولي بايد خودشو نگه ميداشت .
جنسن بعد چند ضربه توي ميشا كامش اومد .
ديكشو بيرون كشيد ميشا رو مجبور كرد روي پاش واسته .
اين براي ميشا اي كه همه بدنش درد داشت سخت بود ولي اطاعت كرد و به سختي واستاد .
جنسن روبه روي ميشا زانو زد و شروع به خوردن ديكش كرد .
ميشا موهاي جنسنو گرفت و عقب جلو كرد .
چند دقيقه بعد داخل دهن جنسن با فشار اومد .
جفتشون با خستگى روي تخت افتادن .
-اون.....
ميشا از ته دل خنديد .
-اون فوق العاده بود .
جنسن با ياداوري چند دقيقه قبلش ، خنديد .
ميشا رو از پشت بغل كرد و كمرشو ماساژ ميداد تا از دردش كم شه .
ميشا توي بغل جنسن از خستگی خوابش برد و جنسن هم سرشو روي شونه ميشا گزاشت و خوابيد .
✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅
میشا با نوازش های اروم جنسن بیدار شد و با یاداوری دیشبشون لبخندی زد و به جنسن برگشت .
-هی .
-هی . خوبی؟
-بهترم .
-دیشب بهترین شب عمرم بود ‌.
-برای منم .
جنسن پتو رو کنار زد و بلند شد .
-میرم دوش بگیرم .
-باش .
جنسن در حمومو بست و اب رو باز کرد .
میشا با کمر درد بلند شد و به سمت کمد رفت . یه شلوارک کوتاه برداشت و پوشید و به سمت پله ها رفت .
همینطوری که تو یخچال دنبال صبحونه بود ، با صدای اهمی بلند شد و برگشت .
چقد قیافش براش اشنا بود .
-اقای اکلز کجان؟
میشا ابروهاشو انداخت بالا و گفت :
-کی میپرسه ؟
-شما نیاز نیست ........
حرفش با صدای جنسن نیمه کاره موند .
-کلیف تو اینجا چی کار میکنی ؟
کلیف به سمت جنسن رفت و این باعث شد ، دید جنسن به میشا باز شه .
با عصبانیت بی توجه به کلیف به سمت میشا رفت .
-تو چرا لباس نداری
میشا با مظلومیت که تازه فهمیده بود لخته گفت :
-فکر نمیکردم کس دیگه ای قراره بیاد
جنسن که داشت سعی میکرد میشا رو پشت خودش مخفی کنه درست شده بود مثل پسر بچه ای که اسباب بازیشو قایم میکنه تا کسی ازش نگیره .
زیر لب غرید :
-فقط یه جوری برو بالا و لباس بپوش.
اگه هرموقع دیگه ای بود میشا به این بچه بازی جنسن میخندید ولی از تن صداش معلوم بود عصبانیه پس بی حرف خواست به سمت پله ها بره .
جنسن که دید کارساز نیست و به هرحال کلیف میشا رو میبینه گفت :
-کلیف روتو برگردون .
کلیف با ناباوری روشو به پنجره کرد .
میشا اروم به سمت پله ها خیز برداشت و دوید و از نگاه های عصبانی جنسن دور شد .
یکم توی اتاق منتظر شد تا جنسن بیاد ولی وقتی دید خبری ازش نمیشه ،به سمت حموم رفت و زیر دوش آب یخ واستاد .
بعد بیست دقیقه که کم کم داشت لرزش میگرفت بیرون اومد و به سمت کمد جنسن رفت . این دفعه یه تیشرت و شلوارک برداشت .
مطمئن نبود که باید پایین بره یا نه .
روی تخت نشست و گوشیشو دست گرفت . خیلی وقت بود سری به سوشال مدیاش نزده بود .
کمی توی توییتر و اینستا چرخید . جنسن با شتاب درو باز کرد .
میشا هینی کشید .
-واا چیشده چرا اینطوری میکنی .
-بار اخرته لخت جلو کسی وا میستیا .
میشا خنده ریزی کرد و اروم به سمتش رفت .
-تو مال منی .
میشا لبخندش عمیقتر شد .
-برای همین نباید کسی ببینتت.
میشا میخواست جنسنو ببوسه ولی نظرش عوض شد .
-فقط بیا یه چی بخوریم دارم از گشنگی میمیرم .
-رمانتیک بازیم بلد نیستی
میشا قهقهه زد و از جلوی جنسن به قصد بهش چسبید و رد شد .
سر میز نشسته بودند و پنکیک میخوردند که یهو گوشی میشا زنگ خورد .
جنسن با دهن پرش کنجکاوانه به میشا خیره شد .
کسی شماره میشا رو به جز جنسن و چند تا از بچه های شرکت نداشت . سیمکارتشو تازه عوض کرده بود .
دستاشو با دستمال تمیز کرد و گوشی رو برداشت .
-الو
با شنیدن صدای جین از میز بلند شد و به سمت راهرو رفت .
-هی جین چیشده .
...
-اوو چه خوب مبارکه .
...
-نمیدونم.
...
-باشه سعیمو میکنم بیام . همراه میشه بیارم ؟
...
-ساعت چند؟
...
-فکر کنم بیکارم . باز بهت خبر میدم .
میشا گوشی رو قطع کرد و برگشت و یهو قامت جنسنو رو به روش دید که بهش اخم کرده بود .
-جایی میری ؟
-گوش واستاده بودی ؟
-کی بود ؟
-سوالمو با سوال جواب نده .
-اول من سوال پرسیدم .
میشا خندید .
-جایی دعوت شدیم .
جنسن با تعجب گفت :
-از طرف ؟
-تولد جینه . یه دورهمی گرفته منو دعوت کرده . منم گفتم یه همراه میارم .
-و جین کی میباشد ؟
میشا خندید .
-تو حتی کارمندای خودتم نمیشناسی
-اوو جین خودمون ؟ جین اسلینگ ؟
-اره .
-کی هست ؟
-امشب .
-خب میخوای بری ؟
-اول باید یه فکری واس این کبودیا بکنیم .
جنسن خندید و اروم گونه میشا رو بوسید .
انگار خیالش راحت شده بود که کسی که پشت خط بوده رو میشناخته .
*
-جنسن میشه از پای تلویزیون بلند شی .
-بیب یه ساعت مونده تا مهمونی شروع شه .
-و من به جین قول دادم نیم ساعت دیگه اونجا باشم .
جنسن با اعتراض بلند شد و به سمت میشایی که از بالای پله ها داد میزد تا صداش برسه رفت .
-باشه انقد حرص نخور کیتنم. اومدم .
*
-ای درد داره .
-جنسن نمیشه با این کبودیا پاشیم بریم مهمونی یه دختر که. واستا کارمو بکنم .
-شاید اگه دیشب انقد گازم نمیگرفتی الان مجبور نبودی روشون کرم بزنی.
-تو وحشی کل بدنمو کبود کردی یه ساعت داشتم کرم میزدم معلوم نباشن .حرف نزن .
جنسن بلند خندید و چرخید تا میشا شونه هاشم بپوشونه .
بعد چند دقیقه میشا گفت:
-تموم شد برو یه چی بپوش .
-خودت چی
-من امادم که .
جنسن اخم کرد :
-میخوای همه بدنتو ببینن؟
پوکر فیس جواب داد :
-چی میگی تو ! فقط دکمه یقم بازه
-ولی من نیپلاتو میبینم .
-جنسن بحث نکن برو یه چی بپوش بریم .
جنسن برخلاف حرف میشا به سمتش اومد و نیپلاشو گرفت و چرخوند .
میشا از درد صورتشو جمع کرد.
-اینا رو میبینی ؟ اینا فقط مال منن . فقط من باید ببینمشون .
میشا به ساعت نگاه کرد. واقعا الان وقتش نبود بشینه بحث کنه .
با کلافگی لباسشو دراورد و به سمت کمد رفت :
-این بحث تموم نشده .
جنسن به پیروزیش خندید و یه تیشرت ساده و شلوار جینشو پوشید .
سوار ماشین شدند و به سمت خونه جین رفتند .
هرچی نزدیک تر میشدند ، صدای موزیک بلند تر میشد و جنسن سرعت ماشینو کمتر میکرد .
-فکر کردم گفتی یه مهمونی سادست .
میشا با گیجی گفت :
-جین به من همینو گفت .
اروم در زدند و بالافاصله در باز شد .
جین با ذوق داد زد :
-میییییییییشا اومدییییییییییییی .
جین به سمت میشا رفت و سفت بقلش کرد.
میشا با گیجی جینو بقل کرد .
جین که انگار تازه متوجه جنسن شده بود گفت :
-او سلام رییس نمیدونستم شما هم قراره بیاین .
جنسن با مهربونی گفت :
-خواهش میکنم بیرون از شرکت جنسن صدام کن .
سری تکون داد و بقل ارومی کرد و با لبخند گفت :
-بیاین تو .
-امم جین ؟
جین به سمت میشا برگشت .
-گفتی یه مهمونی سادس .
-خب سادست دیگه .
و چشمکی زد .
-از نوع پارتیش .
و دست میشا رو کشید .
میشا با تعجب به جمعیت دور و برش نگاه میکرد .
هیچکیو نمیشناخت . انگار از شرکت فقط اونو جنسن بودند .
جین میشا و جنسن و وسط جمعیتی که در حال رقص بودند ، ول کرد :
-خب خوش بگذرونید دیگه
و به سمت یکی از پسرا رفت .
جنسن دستای میشا رو گرفت و کنار گوشش به خاطر صدای بلند موزیک ، داد زد :
-میخوای برقصی ؟
میشا هم در جواب تقریبا داد زد :
-فعلا به صدای موزیک عادت نکردم .
-باشه بیا بریم اون گوشه .
و با دست به گوشه سالن و کنار بار اشاره کرد .
میشا موافقت کرد و با جنسن به سمت بار رفتند .
جنسن دو شات سفارش داد و به سمت میشا گرفت .
بهش اشاره کرد و گفت :
-نیازت میشه .
میشا با لبخند یه سر شاتو بالا رفت .
صورتشو جمع کرد و دو شات دیگه سفارش داد .
جنسن بی مقدمه میشا رو سفت بوسید .
میشا با تعجب به جنسنی که جلوی جمعیت اونو میبوسید نگاه کرد و بعد متوجه یه پسر شد که بهشون خیره شده بود .
چرا امروز انقد حسود شده بود ؟ ولی وسط بوسشون لبخند زد . نه به تیمی که به هیچجاش نبود که میشا با کی میپره نه به جنسن که سر یه نگاه میخواست ثابت کنه میشا تنها نیست .
میشا به خودش لعنت فرستاد . اون الان داشت تیمی و جنسنو مقایسه میکرد ؟
-کامان بیا بریم برقصیم این آهنگو دوست دارم .
میشا با لبخند دست جنسنو گرفت و جنسن اونو به وسط سالن میکشید .
جنسن دستای میشا رو گرفت و مجبورش کرد مثل خودش حرکت کنه . میشا که از خنده قرمز شده بود ، با موزیک و جنسن همراه شد و شروع کرد .
وقتی موزیک تموم شد بی توجه به میشا گفت:
-هی یه لحظه واستا .
میشا با تعجب دنبال جنسن رفت .
جنسن با سرعت و قدمایی که میشا حدس میزد از عصبانیته، به سمت گوشه سالن میرفت .
-هی تو . به چی زل زدی هان ؟
اوکی این خوب نبود . میشا به سمت جنسن رفت .
-جنسن چت شد یهو .
جنسن تقریبا سر میشا عربده کشید و گفت :
-مگه نگفتم اونجا واستا ؟
میشا ناراحت شد ولی الان مسئله دیگه ای مهم بود .
-باشه فقط بیا بریم .
جنسن دستشو از دستای میشا کشید و به سمت پسر رفت و یقشو گرفت و به دیوار چسبوندش و بالا کشیدش .
پسر که ترسیده بود ، به جنسن با ترس خیره شد .
جنسن داد کشید :
-بار اخرته به دوست‌پسر من اونطوری نگاه میکنی .
پسر که زبونش بند اومده بود گفت:
-ب....ب.....ببخشی......ببخشید.
-جنسن ولش کن دیدی که گفت ببخشید .
جنسن پسر رو ول کرد و جلوی چشمای از حدقه بیرون اومدش ، میشا رو خشن بوسید .
لبشو انقد فشار داد تا مزه خونو حس کرد . میشا اعتراض نمیکرد . فقط میخواست جنسن اروم شه .
جنسن با چشمای خمارش عقب رفت و دستشو روی لب میشا کشید .
-ساری بیب.
میشا صورتشو عقب کشید .
-باشه عیب نداره . دنبالم بیا .
جنسن بی مخالفت دنبال میشا راه افتاد .
میشا که سعی میکرد یه اتاق خالی پیدا کنه ، با کلی صحنه هایی که تا آخر عمرش فراموش نمیکرد مواجه میشد . بالاخره ته راهرو یه جاییو پیدا کرد . جنسنو داخل انداخت و درو بست .
-اون چی بود ؟
-چی چی بود ؟
-چت شده تو ؟ داشتی پسررو میکشتی .
-اووو شلوغش نکن فقط یه تهدید بود .
-جنسن چت شده تو ؟ کل امروز یه جوری بودی
جنسن کلافه دستی رو موهاش کشید .
-باشه من تسلیم .
میشا با کنجکاوی و کمی عصبانیت بهش خیره شد ‌ .
-بیماریم از چهارده سالگیم تشخیص داده شد .
بیماری ؟میشا فقط سکوت کرد .
-اولین دوست دخترمو تو چهارده سالگی داشتم . خیلی عصبی میشدم . اونم سر هیچی . مدرسه به یه روانشناس معرفیم کرد . من فقط .... خیلی ....
جنسن براش سخت بود حرف بزنه .
میشا متوجه ادامه حرفش شد . بدون حرف بقلش کرد .
جنسن دستاشو دور کمر میشا حلقه کرد و سرشو روی شونه هاش گزاشت .
-نمیتونم کنترلش کنم . کسی که دوستش دارم ، فقط برام خیلی باارزشه ...
میشا حرفای جنسنو توی ذهنش اسکیپ میکرد . اون فقط نیاز به آرامش داشت . نه چیز دیگه ای .
-اشکال نداره .
جنسن با ناباوری به میشا خیره شد . هرموقع به اینجاها رابطش میکشید ، معمولا یه چک میخورد و کات میکردن .
-میشا ....
-فقط بیا بریم . میرم کادوی جین رو بدم .
-باشه .
میشا به دنبال جین میگشت .
-هی جین . ما باید بریم . تولدت مبارک باشه عزیزم .
و کادو رو بهش داد .
-اوو مرسی میشا که اومدی . خیلی خوشحال شدم .
میشا گونه های جین و بوسید و در جوابش جین بغلش کرد .
میشا به اتاق برگشت . جنسن نبود .
سالنو اسکن میکرد تا جنسنو پیدا کنه . بالاخره کنار بار پیداش کرد .
جنسن با بطری وودکا به نقطه نامعلومی خیره شده بود .
-هی بیا بریم .
جنسن پول بطری رو حساب کرد و دنبال میشا راه افتاد . وقتی به خیابون رسیدند ، میشا بطری ای که جنسن قلوپ قلوپ سر میکشید و از دستش کشید و انداخت زمین .
جنسن که تا الان مست شده بود با اعتراض گفت :
-هی بیب . چی کار میکنی
میشا دست جنسن و کشید و صندلی عقب ماشینو باز کرد و جنسن رو روی صندلی انداخت . خودشم پشت فرمون نشست و با سرعت روند . اون جنسنو دوست داشت . نمیتونست ترکش کنه . بیماریش خوب میشد . باید میشد . چیز مهمی نبود که . فقط باید مراقب میبود تا عصبانیش نکنه . اونم یادش میرفت و همه چی تموم شد .
میشا انقد غرق افکارش بود که نفهمید کی ماشینو توی حیاط پارک کرده .
جنسن نیمه هوشیار رو بلند کرد و وزن جنسن روی کتف اسیب دیده میشا افتاد.
میشا بی توجه به درد کتفش که نسبت به هفته های قبل کمتر بود ، جنسنو به سمت خونه برد .
با کلی زحمت از پله ها بالا رفت و در اتاقو با لگد باز کرد .
جنسنو روی تخت انداخت و کفشاش در اورد .
جنسن با چشمای بسته گفت :
-میشا من گرمم..... ه
میشا به سمت تیشرت جنسن رفت و درش اورد و پتو رو روش کشید .
با لبخند گفت :
-سعی کن بخوابی .
جنسن بی هیچ حرفی خوابش برد .
میشا که از جنسن مطمئن شد ، به سمت اشپزخونه رفت و دو تا قرص و یه لیوان آب رو به اتاق برد و بالا سرش گزاشت . فردا قرار بود سردرد بدیو تحمل کنه .
خودش هم پایین رفت .
بطری بربنو رو سر کشید و به تلویزیون خاموش خیره شده بود . فقط نیاز داشت فکر کنه .
**
صبح با سردرد بدی بلند شد . دستشو به میز کنار تختش کشید تا ساعتو ببینه .
کلافه چشماشو مالند. چشمش به دو تا قرصی که روی میز با یه لیوان آب بودن افتاد . به نگرانی میشا لبخندی زد و قرص ها رو بدون آب خورد .
صورتشو شست و پایین اومد .
میشا روی مبل خوابش برده بود . با دیدن بطری بربن اخمی کرد و از دستش کشید . خالی شده بود .
-جنسن چی کار کردی لنتی
به سمت اشپزخونه رفت . با بی سروصدا ترین حالت ممکن ، یه چیزی دست و پا کرد و روی میز گزاشت . با فکر اینکه میشا اونقد حالش خراب بوده که یه بطری کاملا خورده ، میلش به صبحونه نمیکشید .
به نقطه نامعلومی خیره شد .
-هی به چی فکر میکنی ؟
به میشا نگاه کرد. زیر چشماش گود افتاده بود و چشماشم قرمز شده بود .
لبخند محوی زد و گفت :
-بخور بریم شرکت .
میشا کش و قوصی به بدنش داد .
-میل ندارم الان حاضر میشم .
جنسن سر تکون داد .
جفتشون یه لباس ساده پوشیدن . میشا نمیخواست دوباره با جنسن بحث کنه و به تیشرت اکتفا کرد .
طول راه رو ساکت بودن و وقتی هم به شرکت رسیدن ، بی هیچ حرفی به سمت اتاقشون رفتند .
میشا یه سری ادیت روی کارش انجام میداد . میخواست بی عیب و نقص باشه . الانم ذهنش اونقد باز نبود تا روی پارتای دیگه ی خونه کار کنه .
با صدای تقه ای به در گفت :
-بیا تو .
جین با صورتی شاد وارد اتاق شد .
-سلام میشا .
میشا با لبخند جوابشو داد .
-میخواستم بابت کادوت تشکر کنم . خیلی دوستش دارم .
-خواهش میکنم عزیزم .
جین همونطوری تند درباره دیشب حرف میزد و میشا سعی میکرد خودشو به حرفای جین برسونه .
صدای زنگ تلفن دفترش داشت اعصابشو خورد میکرد .
-جین عزیزم یه لحظه واستا اینو قطع کنم .
جین با نشاط ساکت شد .
-بله ؟
-اقای کالینز ؟
صدای مرد اونطرف خط خیلی براش اشنا بود . هرچی فکر میکرد یادش نمیومد تا اینکه جرقه ای تو ذهنش اسمشو به یاد آورد....
--------------------------------------------------------------
خب خب اینم از این پارت😁
دوسش داشتین ؟
اولین اسماتی بود ک نوشتم کسایی که خوندن نظرشونو بگن 🥰
و اینکه میدونم همش به بهوونه پورن بهم میرسونمشون ولی قبول کنین جفتشون به یه تلنگر نیاز دارن ... 😂
به نظرتون کی پشت خط بود ؟🤨
ها ها ها 😂
یه اتفاقی تو راهه 😮😈
اینم جین اسلینگ 👇🏻(همکار و دوست میشا)

پارت بعدی شنبه 🤪گایز میدونم خیلی دیر به دیر میزارم ولی واقعا نمیخوام چرت و پرت بنویسم پس روش خیلی کار میکنم

Hoppla! Dieses Bild entspricht nicht unseren inhaltlichen Richtlinien. Um mit dem Veröffentlichen fortfahren zu können, entferne es bitte oder lade ein anderes Bild hoch.


پارت بعدی شنبه 🤪
گایز میدونم خیلی دیر به دیر میزارم ولی واقعا نمیخوام چرت و پرت بنویسم پس روش خیلی کار میکنم .
نظراتون ، انتقادی چیزی هرچی کامنت کنین ☺
ووت هم بدین پلیز 😗
بوس بهتون 🖤


nothing can be predicted Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt