پارت اول

4.3K 278 66
                                    


~ جونگکوک
*جیهوپ
‏‎٪ جوگیونگ
» جنی
< یونگی

~: سلام اسم من جونگکوکه و بیست سالمه و سال اولی دانشگاهم از اونجایی که نصف عمرم رو تو امریکا گذروندم و تازه قراره برای دانشگاه برگردم کره و به همراه خانواده ام یعنی خواهر دوقلوم جوگیونگ و برادر بزرگ‌ترم جیهوپ و پدر مادرم زندگی کنم .
ولی امسال قراره به خونه خودم  برم و از اونجایی که خانواده پولداری دارم قرار نیست بی پول بمونم.
ولی این برای منی که وقتی که ده سالم بود بدون خانواده ام اومدم امریکا خیلی سخته ولی بعد ده سال قراره خانواده ام رو ببینم و بخاطر این خیلی خوشحالم و دلم براشون تنگ شده ولی نمیدونم پدر و مادرم از دیدنم خوشحال میشن یا نه  اوکی بچه ها من باید برم سوار هواپیما به سمت کره بشم خدافظ دوستون دارم .
دوربینم رو خاموش کردم گذاشتم داخل کیف مخصوصش و به سمت لاین  هواپیما راه افتادم .

(داخل هواپیما )

خدمه ها صندلیم رو نشون دادن و من به سمت صندلیم راه افتادم و روی صندلیم نشستم

 از اونجایی که اینجا  شبه به احتمال زیاد سفر طولانی دارم پس از اونجایی که خسته بودم به خودم گفتم یکم بخوابم  کنم 

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

از اونجایی که اینجا  شبه به احتمال زیاد سفر طولانی دارم پس از اونجایی که خسته بودم به خودم گفتم یکم بخوابم  کنم  ...

جیهوپ
*: خیلی خوشحال بودم که قراره داداش کوچولوم بعد از ده سال برگرده و از این هم خوشحال بودم که پدر و مادرم هم خوشحال بودن همونطور داشتم با جوگیونگ صحبت میکردم تلفنم زنگ خوردم وقتی گوشی رو برداشتم اسم جنی روش بود من ی کراش ۴ ساله رو جنی داشتم و میترسیدم که بهش بگم پس سریع جواب دادم
*: آلو جنی

»: آلو جی خوبی چه خبرا ؟
چیکار میکنی؟

*: خوبم مرسی تو چطوری هیچکار نشستم دارم با جوگیونگ صحبت میکنم .

»: منم خوبم راستی شنیدم قراره جی کی کوچولو برگرده ؟

*: اره ولی راستی خودت میدونی که نباید بهش بگی کوچولو چون به طور  بانی طور عصبانی میشه  خودت میدونی دیه

»: هههههه اره میدونم و دلم برا این کاراش تنگ شده

*: منم همینطور خواب کار نداری هفته دیگه دانشگاه میبینمت راستی قراره برای خوش آمد گویی به جونگوک ی جشن بزرگ بگیریم تو هم دعوتی میای دیگه مگه نه؟

»: معلومه میام دلم برای همتون تنگ شده ولی اکیپمون هم میاد دیگه و به جز اون فکر کنم کل دانشگاه رو دعوت کردی !

*: اره کل دانشگاه به خصوص اکیپمون

»: باشه کاری نداری اگه کمک خواستی بهم خبر بده خدافظ

*: اومدم خدافظی کنم که گوشی رو قطع کرد این دختر هیچوقت آدم نمیشه و این کاراش همیشه دل منو میبره .

جنی: بعد از این قطع کردم خودم رو انداختم رو تخت و مثل دیونه ها تو بالشت جیغ کشیدم نمیدونم واقعا این پسر چی داره که چهارسال تمام روش کراش دارم و نمیتونم بهش بگم دارم دیونه میشم خداااااااا

یونگی: از اتاق جنی صدای جیغ میومد پس رفتم ببینم چیشده که جیغ میکشه در اتاق رو بدون در زدن باز کردم و رفتم تو

ی: چی شده چرا داد می‌زنی مختو از دست دادی
ج: اولن در بزن بعد بیا تو دومن به تو چه سومن جیهوپ دعوتمون کرد به پارتی خوش آمد گویی
ی: خوش آمد گویی....
ج: اره دیگه مگه نمیدونی جی کی داره برمیگرده؟
ی: جی کی دیگه کیه من نمیشناسمش
ج: واقعاااااااا... نمیشناسیش واو حالا باشه بعدان میبینیش
ی: داد نزن گوشم کر شد اه من میرم بیرون به مامان بگو ... خدافظ
ج: خدافظ

یونگی: از خونه زدم بیرون و رفتم بار همیشگی ...

سلام من آدمین سانمی هستم و این اولین فن فیک منه لطفا ازم حمایت کنید عاشقتونم
اگه اشتباهی تو نوشتار دیدی حتما بهم بگید درستش کنم و اگر ایده ای برا فیک داشتین هم بگید شاید برای پارت های آینده از ایده های شما استفاده کنیم
پارت بعد
۲۰ ووت

My heart Where stories live. Discover now