یکم اسمات؟

792 82 35
                                    

Imagine Ziam💦

پسرا به زین که کاملا مست بود و تلوتلو خوران به سمتشون میومد با تعجب نگاه کردن .لیام اما با نیشخند براندازش میکرد.زین به سمت لیام رفت و دستشو دور گردنش حلقه کرد

پسرا با تعجب نگاش کردن و وقتی زین رو پای لیام نشست تصمیم گرفتن از اونجا دور شن و بزارن لیام یکم با زین خجالتی مست خوش بگذرونه

زین سمت چپ گردن لیام رفت و اونجا رو گاز گرفت و بوسید تا قرمز شد

لیام که مست زین و حرکات لبش روی پوستش شده بود و لمس بیشتری میخواست پیراهنشو در اورد و به زین مکان بیشتری داد.

زین اما یه ماژیک در اورد و روی قرمزی گردن لیام اسمشو نوشت

لیام که از تعجب دهنش باز مونده بود....خواست که یکم جوو تغییر بده تا بعدا اون موجود خودش ماژیکو بزاره کنار پس دستشو برد سمت باسنش و یه سمت باسن زینو تو دستس گرفت که زین با ماژیک رو سینه چپ لیام نوشت wait لیام که کلافه شده بود چشم غره رفت و باسن اون پسرو به حال خودش رها کرد

لیام دیگه طاقت نداشت.زین اون باسن لعنتیشو دقیقا رو دیک لیام تکون میداد و هی جا به جا میشد و تنها کاره لعنتی ای که میکرد نقاشی کردن با اون ماژیک فاکی بود

خواست چیزی بگه که صدای زین زودتر به گوش رسید
"منو ببر تو اتاق"
با خماری گفت و لیام که این حرفو شنید طاقتش تموم شد و بردتش تو اتاق و رو تخت پرتش کرد...

زین از فشاری که به کمرش اومد یه ناله آروم کرد و لیام با خودش فکر کرد صدای زین وقتی رو استیج پیشش میخونه قشنگ تره یا وقتی رو تخت پیشش ناله میکنه؟
شایدم یه چیزی اون پایین تر....

وقتی زین به سمت دیکش رفت و اونو از روی شلوراش لمس کرد فکارشو کنار زد و چشاشو به اون چشمای خمار عسلی داد که شهوت ازشون میباریدن ولی معصومیتشونو از دست نداده بودن...

روش خیمه زد و سعی کرد تو عسلیاش غرق نشه و حواسشو به دیکای سفت شدشون بده

زین چشماشو بسته بود و سرشو داده بود عقب و یه لایه عرق روی پیشونیش بود که تار موهای مشکیشو روی پیشونی گندمیش میریخت.

..این صحنه برا لیام بیش از حد سکسی به نظرم میرسید و زیر لب ناله کرد.

سمت گردن زین رفت و جلو خودشو گرفت تا لاوبایتی نزاره....ولی لعنت بهش....لیام دوست داشت اون پوست لعنتی رو تا صبح گاز بگیره و ببوسه.

اخرین بوسشو روی گردنش گذاشت و با تمام توانش اون پسرو بو کرد و لبخند زد...

بولیزشو از تنش در آورد و سمت نیپلاش رفت و اونارو خوب خیس کرد که زین دستشو برد تو موهای لیام و ناله های بلندش شروع شد....

لیام اولین باری بود که به زین نزدیک میشد با اینکه با تمام سلولای بدنش اینو می خواست ولی با خودش فکر میکرد که شاید اشتباه...

Imagine Ziam✨Where stories live. Discover now