↳To spend on coffee༊

1.7K 218 80
                                    

دیشب، خواب دیدم همچیز داشتم...
هر چیزی که ارزو میکردم...هر چیزی که میخواستم..
اما توی خواب خودم رو از روی یه پل توی اب انداختم!

دیشب خواب دیدم مرده بودم!
همه منو نگاه میکردن و برای هیچکس اهمیت نداشت.

دیشب خواب دیدم مردم و هیچکس اهمیت نمیده...
دیشب خواب دیدم همچیز داشتم اما خودم رو کشتم!

با سردرگمی توی تخت نشسته بودم، خواب عجیبی بود. جوری که شاید مدتها ازش بیرون نیام.
پاهام رو توی بغلم گرفتم و به در اتاق خیره شدم.
دقیقه ها میگذشتن و من همونجا نشسته بودم، الارم ساعت زنگ خورد و من نگاه بیحالی به ساعت کردم.
اهسته بلند شدم و سمت سرویس رفتم. اب رو مشت مشت توی صورتم میکوبیدم.
اماده شدم و خیلی زود رسیدم به محل کارم، بعد چندین دقیقه وارد کلاس شدم و اروم توی جایگاه ایستادم.
و مطالب تکراری رو دوباره تکرار کردم. به همین یکنواختی...به همین کسل باری

دانشجوها هر بار سوالهای جالب تری میپرسیدن، مثل اون دختری که ردیف اول کلاس میشست و اون پسری که از ته کلاس داد میکشید.

اما خیلیاشون سر کلاس خواب بودن، مثل اون دختری که همیشه سیم هندزفریش روی میز افتاده بود و سرش درست کنار سیم هندزفریش روی میز بود.

یا مثل اون پسری که کلاه سوییشرتش رو تا چشماش میکشید و تکیه میداد به صندلی و کم کم خوابش سنگین میشد و به دیوار تکیه میداد.

اصولا علاقه ایی به شغلم نداشتم و سر کلاسم همه راحت بودن، اما امروز بشدت عصبی بودم.
خواب دیشبم و بیخوابی سر صبحم کلافه ام کرده بودن، توی کلاس راه افتادم و همینطور که توضیح میدادم کف دستم رو روی میز دختری که خواب بود، کوبیدم.
دخترک از جا پرید و با چشمای گرد قشنگی بهم خیره شد. صورت ظریف و زیبایی داشت. لبخند کجی زدم و اون از ترس صاف نشسته بود.

متاسفام که امروز تو باید جور کلافگی منو بکشی، توی دلم خطاب بهش گفتم؛ هرچند میدونستم یروز باید خوابیدنش سر کلاس و گفتن حرفایی پشت سر من رو تموم کنه.

_بیرون...حذفی!

صدای اعتراضش بلند شد و من بیخیال سمت پسری که تکیه اش به دیوار کلاس بود، رفتم.

_فقط برو بیرون

با تشر به دخترک پیله گفتم و بعد محکم به دیوار زدم. پسر چشمای گردش رو با اخم سمت من گرفت و خیره شد بهم

_کلاس جای خواب نیست...کیم..؟

نگاهش رو ازم گرفت و کلاه سوییشرتش رو پایین کشید. موهای خرماییش توی صورتش ریخت و چهره ی جدیدی از خودش رو نشون داد. میتونستم بگم از اون دختر هم زیبا تر بود.

_کیم جون میون

سر تکون دادم: بیرون
گفتم اما نمیخواستم حذفش کنم، شاید عدالت حکم میکرد، اون رو هم عین دختری که با کلی قشقرق از کلاس رفت حذف میکردم. اما خب عدالت به تخمم بود.
من اینجوری دوست داشتم ادارش کنم.

ONE SHOTS  Where stories live. Discover now