اول بگم این حرف آخره و بعد از تموم شدن داستان باید گفته بشه ولی هر کاری میکنم میپره میاد این وسط
پس فک نکنین پارازیته چون من همه پارت هارو باهم آپ کردم
ولی هرکاری میکنم این پارت اخر نمیشه :(
بابت همه کسایی که به این بوک فرصت دادن ممنونم.ممنون برای وقتی که گذاشتین و ممنون از چشم هاتون.
اگر قرار بود کتاب آپ کنم،سان آو د نان آخریش بود.نمیدونم چرا یهو مود اینو گرفتم تا تهش کامل بنویسم.
همه ی ما آزادیم لری داستان هامون رو هرجور که دوست داریم تصور کنیم.لری سان او د نان این شکلی بود.شما میتونین لری توی ذهنتون رو شاد و پر از آرامش تصور کنین.
اگر ،حالتون بد شد،ناراحت شدین ،از ته دلم متاسفم...
و اینکه فک میکنم این اولین بوک کامپلتید آپ شدس.کاری به ووت ها و کامنت ها و سین هاش ندارم.
بخونین و انتظار نکشین برای آپ شدن پارت بعد.
مطمنن اگه پسرا بفهمن بدون انجام دادن هیچ کاری جلوی غرق شدن خیلیا توی باتلاق افکار و کات کردن و غصه خوردن رو میگیرن،عاشق تصورات خیالیه ما میشن.
اگر لری باعث میشه ذهنتون پر بشه و کمتر به دنیای تلخ اطرافمون فک کنین...پس بیشتر فن فیک بخونید
و اینکه امیدوارم کوییر رو به درستی نشون داده باشم و باعث ایجاد هیچ سوتفاهمی نشده باشم
.
.
.
BINABASA MO ANG
Son of the Nun(L.S)
Horrorgay love,Romance,Horror شما هم فکر میکنین توی شهر کوچیکتون،هیچ اتفاقی نمیوفته؟فکر میکنین همرو میشناسین و روز ها همونجوری که فکر میکنین شب میشه؟ فقط یه لحظه تصور کنین،چشم هاتون رو ببندید و تصورش کنید،اگه شیر فروش محلتون اونی که فکر میکنید نباشه،رانند...