Fri.15 .March
با امروز میشه 16 روز که رفتی
عطرت داره از رو تختمون میره ای کاش عطرتو نمیبردی...
زین من یه اشتباهی کردم
میدونم قول دادم میدونم... ببخشید من ...من واقعا معذرت میخوام بیب
منو میبخشی؟
تو ... منو... میبخشی؟؟ (you... gave ....me?)
میدونی... تقصیر من نبود من فقط رفتم بار که یکم مست کنم و بتونم بخوابم ولی وقتی اون خط سفیدو رو میز بار دیدم که بچه ها دارن بالا میکشن نتونستم.. نتونستم تحمل کنم و نرم سمتشونمن نیازش داشتم....
من به ارامشش نیاز به فراموشی...
اره اره من به فراموشیش نیاز داشتم
منو ببخش بیب ولی..میدونی شاید نتونستم بهونه خوبی نباشه
شاید باید بگم میخواستم وجودم میخواست و من مخالفتی باهاش نکردممیدونی ... منه احمق هنوز نمیتونم بهت دروغ بگم
اخه تو بدت میومدزین ... چرا؟؟ چرا ترکم کردی؟
YOU ARE READING
he is a sun{ZIAM}
Short Story_چند وقته نیستش؟ +نمیدونم...2سال ...شایدم 3.. من چم شده؟؟ چرا یادم نیست؟