The Real Tatoo Man

Start from the beginning
                                    

اون دیگه چه موجودی بود ؟ چرا میز رو تمیز میکرد . قبلا در مورد آدمهای وسواسی شنیده بود اما این اولین بار بود که یکی از اونها رو میدید .  وسواس در خانواده ی اونها فقط یک کلمه بود که گاهی از تلویزیون شنیده بودند .

بکهیون خواهرش و حتی پدر و مادرش همیشه هر چقدر که میخواستند ریخت و پاش میکردن و خدمتکارها خیلی زود دوباره همه چیز رو مرتب میکردن .

چانیول بعد از اینکه مایع آنتی باکتریال رو به دستش اسپری کرد در مقابل پسرکی که به نظرش کمی آشفته و کثیف میومد نشست و بهش خیره شد .‌اون بامزه و کیوت بود تقریبا همونطوری که میخواست فقط کمی شست و شو نیاز داشت .

دلش میخواست حداقل کمی از مایع ضد عفونی کننده بهش اسپری کنه . به سختی دستش رو از جیب داخلی کتش جایی که اسپری رو نگهداری میکرد، در آورد و زیر بغلش جا داد .‌جایی که مطمئن بود با هیج آلودگی و میکروبی در تماس نیست .

هنوز نتونسته بود، از حساب و کتاب ذهنی در مورد اینکه واقعا لازمه دویست و پنج هزار و صد دلار از پول بی زبونش رو فقط برای تجربه ی یکبار سکس خرج کنه،   دست بکشه . اما نگاه کردن به حرکات بامزه ی پسرک که کمی دستپاچه و خنگ به نظر میرسید، دلش رو آروم میکرد .

میتونست با اولین قرارداد پنج برابر اون مبلغ رو در حسابش جایگزین کنه .

-" تموم شده "
به آبمیوه اشاره کرد و سعی کرد جلوی پسرک رو از تکرار اون کار خجالت آور اما کیوت بگیره .

بکهیون به لیوانش نگاه کرد و بالاخره لبهاش رو از نی جدا کرد . درسته که مرد روبروش جذاب بود و گوشهای بامزه ای داشت اما بکهیون هنوز مطمئن نبود که بتونه با یک غریبه سکس داشته باشه . در فانتزیهاش همیشه اولین سکسش با کسی بود که عاشقش بود و حالا حتی نتونسته بود حداقل اولین بوسه ش رو به کسی که عاشقشه بده .

مخصوصا که اون غریبه به شدت عجیب به نظر میرسید در تمام مدت دستهاش رو زیر بغلش زده بود و دست به سینه روبروش نشسته بود و بکهیون مطمئن ‌بود به جز اون موقع که میز رو تمیز میکرد، حتی یک ثانیه هم دستش رو ندیده .

با صدای ویبره ی تلفنش به پیامی که از مری روی صفحه نقش بسته بود نگاه کرد .‌
-" قرارداد بستی ؟ زود باش باید سریعتر پول رو بفرستیم هند"

دست چانیول به سمت جیبش جایی که بسته دستمال مرطوب ضد باکتریش رو نگه میداشت رفت . نمیتونست تحمل کنه باید تلفن بکهیون رو ضد عفونی میکرد .

بکهیون آه کشید و سعی کرد به ترس هاش غلبه کنه . کاغذی رو از کوله ش بیرون کشید .
-" آقا لطفا این قرارداد رو امضا کنین و نصف هزینه رو همین حالا به حسابم واریز کنین . بعد هر وقتی حتی الان هر جایی که بخواین باهاتون میام و بقیه رو بعد از اینکه کارمون تموم شد ازتون میگیرم "

●•°○I Sold My Virginity Online○°•●Where stories live. Discover now