د.ا.ن زین
شوک زده به جای خالیه پین خیره بودم....باورم نمیشههههه...وای خدا....تو دنیای خودم بودم که یهو صدای شاداب و هیجان زده ی لین منو به زمان حال برگردوند
لین:پسررررر....هیچوقت فکر نمیکردم پیپس کوییکی(وورجکی یا کوتوله😆) مثه تو بتونه گل بزنه!!
با حرفش اخمی کردم ولی خیلی زود پاک شد وقتی توپو توی دروازه دیدم...لبخندی زدمو به لین نگاه کردم که یهو یه پسره چشم ابی گفت گفت
ل:هولی فاک!!یادم رفت خوده فاکیمونو بهت معرفی کنیم!!فاک بهم!!ابروهام بالا پریدن و با چشمای گرد که حتما دوتا علامت سوال و تعجب بزرگ توشون خودنمایی میکردن بهش نگاه کردم...
ل:خب...این فاکری که اینجا میبینی لینه...اسم اصلیش ایانه ولی ما لین صداش میکنیم
بهش نگاه کردم...خب...راستش خیلی هات بود...
لو:این یکی تایلره...لقبش تی رکسه(T-rex)
یکم...عجیب بنظر میومد...منظورم اینه خیلی کوچیکه واسه فوت....وات د فاک زین؟؟؟نصف دلیلی که تو اینجایی به خاطره اینه که پین تورو کوچیک صدا کرد و الان؟؟
لو:این یکی بد اس (bad ass) زکری...ما بهش میگیم زک
بعدش میاد دم گوشمو میگه:هیچ وقت زکری صداش نکن وگرنه یه شب تو خواب به فاک میری...
با چشمای درشت و طلاییم به زک نگا کردم که داشت از اول بازی با اون نیشخند رو مخش به من نگاه میکرد
YOU ARE READING
the ball is a circle
Fanfictionسلام بچه ها من عسلم و این اولین داستانمه من ۱۱ سالمه و ملقب به جوجه فندومم😊 امیدوارم از این داستان خوشتون بیاد