part 3

12 2 0
                                    

Tune for this chapter💕:

Be my forever _Christina Perrie ft Ed Sheeran


انقد اون مکان بی سر و صدا بود که تنها صدایی که شنیده میشد صدای بلند گریه های من بود!

دستا و صورت هری سرد شده بود همین باعث میشد بیشتر بترسم !شماره زینو بدون معطلی گرفتم و منتظر شدم.

بوق اول..دوم ...سوم...چهارم...پنجم..
جواب نمیداد! نکنه بلایی سر اونم اورده باشن؟!

از افکار منفی اومدم بیرونو تمام توجهمو به هری دادم الان مهم ترین چیز برای من نجات دادن اون بود چون بالاخره زین کسی کمکش میکنه ولی هری در حال حاضر کسی رو جز من نداره!

تو همین افکار بودم که سایشون رو از دور دیدم! اگر بگم نترسیدم دروغ گفتم چون تا لب مرگ ترسیده بودم ولی من باید قوی باشم! باید یه راهی پیدا کنم نمیزارم اینطوری همه چیزو تمومش کنن !

دویدم وسط خیابون و بلند بلند جیغ میزدم و کمک میخواستم.به فریاد های بی جون هری هم که میگفت برم توجهی نمیکردم. دیگه برام مهم نبود چه اتفاقی برام میوفته! همزمان با اینکه جیغ میزدم با گوشیم شماره هر آشنایی رو میشناختم میگرفتم ولی متاسفانه هیچکس جوابی نمیداد!بعد از ده مین، بالاخره  زین از یه شلوغی جواب داد.
-الو؟!

+زین به کمکت احتیاج دارم .ل‌..لطفا! هری!
صدام میلرزید نمیتونستم درست حرفمو بزنم.

-هری چیشده؟..

+ا..اون..

درهمین حال بود که صدایی نشنیدم!گوشی رو نگاه کردم؛ خاموش شده بود...!

...............

این اولین بار بود که زین همچین چیزی می شنید.خلاصه سرش رو به نشونه اینکه فمیده تکون داد و پشت سر من وارد کلبه شد وقتی دستش رو کشیدم و بردمش.

لویی با لحنی دوستانه و قیافه ای گرم و دلنشین اومد جلو و با زین دست داد. زین هم با لویی دست داد و سعی میکرد مودب باشه و من از این خوشحال بودم چون نمیخواستم ذهنیتشون راجب من عوض بشه! به هر حال از افکارم بیرون اومدم و زین رو به بقیه معرفی کردم.بعد زین با لویی گرم گرفت و رفتن نشستن روی مبل. منو لاتی  هم روبروشون نشستیم.دیزی و فیبی چون از بیرون اومده بودیم خسته بودن و خوابیده بودن.

+خب مستر مالیک! خوشبختم از آشناییتون.
لاتی گفت و با چشمای آبی رنگش به زین نگاه کرد، لبخند زد و یه ابروشو بالا داد.

-همچنین! جما تعریفتونو خیلی زیاد میکرد.یعنی از همتون خیلی تعریف کرده بود.
زین در جواب گفت و لبخند زد.
دروغ گفت من هیچ چیزی درباره خانواده تاملینسون بهش نگفته بودم!

+واو پس که اینطور شنیدم توی کالج آشنا شدین با هم نه؟!یا عام همکاری چیزی بودین؟

لاتی جزء اون دسته از ادماس که به قولی "مو رو از ماست بیرون میکشن!"باید ته همه چیز رو دربیاره!

The survivorsWhere stories live. Discover now