part 2

19 4 0
                                    

Tune for this chapter 💕:

Fight song_Rachel Platten

.

.

-با هم اومدیم پس یا با هم برمیگردیم یا کسی بر نمیگرده!

با قاطعیت کامل گفتم و سرش رو بوس کردم.هنوز اشک هام ادامه داشتن و من هم توان گرفتن جلوشون رو نداشتم پس فقط بی صدا گریه میکردم.

حال هری بدتر شده بود باید به بیمارستان میرسوندمش هر چند شاید این کارم یه ریسک بود برای از دست دادن جونم! بعد از چک‌کردن اطراف و راحت شدن خیالم از خلوت بودن،دست هری رو دور گردنم انداختم و هری رو خیلی آروم روی زمین میکشیدم و به سمت اتوبان میرفتم.

گوشیم که باتری کمی داشت دراوردم و‌ شماره زین رو گرفتم من به تنهایی از پس اون لحظه بر نمیومدم به کسی احتیاج داشتم.هری داشت جلو چشمام و توی بغلم جون میداد! گریه های آرومم به هق هق تبدیل شد و دیگه کنترلی روی گریه هام ‌نداشتم به اتوبان‌نگاه کردم. خلوت خلوت بود! دریغ از ماشینی که از اینجا بگذره این چه شانس بدی بود!
هوا رو مه گرفته بود و ساعت دو نیمه شب بود با پارچه ای که دم دست داشتم زخم هری رو بستم تا حداقل بتونه تا حدودی دردشو تحمل کنه.

-هری..لطفا دووم بیار.من بالاخره میبرمت.من نمیزارم اتفاقی برات بیوفته.

انقد اون مکان بی سر و صدا بود که تنها صدایی که شنیده میشد صدای بلند گریه های من بود!

...............

نشستم روی مبل و از بیکاری گوشیمو گرفتم دستم و چک کردم. در همین حال اسمی رو روی صفحه گوشی دیدم که اصلا انتظارش رو‌ نداشتم!
"Mr.malik"
اسمش رو چندین بار چک کردم که ببینم درست دیدم! و خوشبختانه درست بود. پس گوشی رو برداشتم و بهش زنگ زدم و منتظر شدم تا برداره.
بوق اول..دوم..سوم..چهارم..

+الو؟! جما؟!

بالاخره برداشت.زین هم کلاسی من تو دانشگاه بود.پسر خوبیه؛یعنی از اینایی که تو رفاقت هر کاری ازشون بربیاد انجام‌ میدن و کم نمیذارن.بعد از دانشگاه هم یجورایی همکار به حساب میومدیم! هر چند من هیچ وقت ازکاری که انجام میدادم خوشم نمیومد.به هر حال همین شغل باعث شد حدود دو سال از هم جدا شیم و الان بعد از دو سال دارم صداشو میشنوم و شرط میبندم کسی نمیتونه خوشحالیمو بی مورد بدونه!

-سلااااام زین خوبی؟!

با ذوق گفتم‌و خندیدم.

+چه عجب!خانم بالاخره راضی شد زنگ بزنه!والا من تو‌ این دو سال هر چقدر منتظر شدم دیدم خبری نبود ازت؛ دیگه گفتم امروز بهت زنگ بزنم.

-نه نه واقعا متاسفم.میدونی وقت نداشتم و اتفاقات زیادی افتاد که نشد ولی خب خبری از تو هم نبود!انقد طلبکار نباش!

The survivorsOù les histoires vivent. Découvrez maintenant