" اين كلمه ( فيك ) واقعي ميشه ؟؟ "

لويي بعد فك كردن و بازم بيشتر درك كردن اينا سرشو به كارش گرم كرد و به كاراي سركت سرو سامون داد.
يكم كه گذشت در زده شد و يه پسر رو ديد كه با نگراني لبخند زد
هري : ميتونم بيام تو ؟
لويي با لبخند سرشو تكون داد
هري اومد داخل و درو پشت سرش بست
اروم اروم به جلو قدم برداشت
هري از لويي نميترسيد.
هري از عكس العمل لويي ميترسيد
يني لويي ممكنه چه واكنشي نشون بده ؟
هري : امممم ، م .. ميخاستم يه چيزي بهت بگم
لويي با لبخند سرشو تكون داد
لويي : حتما ! بگو
هري : خب ، امممم ... پف .... مامانم خاسته تورو ببينه و با خانوادت هماهنگ كرده.
هري تيكه اخر حرفشو تند گفت و چشاشو باز كرد
لويي ابروهاش به شدت بالا رفت و چشاش به شدت بزرگ شد
لويي : خ.. خانوادت خاستن منو ببينن ؟
هري : اره ... خب من خودمم نميدونستم ك ... كه اونا ميخاستن ببيننت ..... و از اينكه با خانوادت هماهنگ كردنم اصلا اصلا خبر نداشتم
لوي خودكارشو رو ميز كوبيد و به صندليش تكيه داد و رو موهاش دست كشيد.

لويي : اين همون چيزيه كه نميخاستم بسشه
هري : منم همينطور ! من فكر كردم ب زودي بايد اين كه ما الكي با هميم و اعتراف كنيم اما
لويي : اما معلوم نيست كي اين اتفاق بيفته.

هري با استرس سرشو انداخت پايين
اونقدرام ك فكر ميكرد لويي عصبي نشد
هري : اونا واسه نه شب قرار گذاشتن
پنج ساعت وقت داريم براي اماده كردن خودمون
لويي : باشه ! بعد اينكه كاراتو انجام دادي برو خونتون بعد ميام دنبالت
هري : باشه ، ممنون
لويي سرشو تكون داد و هري رفت
هر دوشون نياز داشتن تا خودشونو واسه سوالاي امشب اماده كنن.


هري كليد و انداخت و در و باز كرد
وارد خونه شد و با خاهرش و باباش و مامانش روبرو شد
اخم كرد
هري دلخور بود چون اونا يهويي بهش خبر دادن
اگه از قبل بهش خبر ميدادن ميتونس بهتر باشه
هري : سلام
بقيه بهش سلام كردن
از صورتش فهميدن دلخوره پس بدون اينكه بهش چيزي بگن يا كارش داشته باشن گذاشتن هري بره بالا.
هري رفت تو اتاقش
به ساعت تو مچش نگاه كرد.
هشت...
پس وقت زيادي نداشت.
به سمت كمدش رفت و در كمدو باز كرد
به كت و شلوار مشكي با راه راه قرمزش نگاه كرد
ب نظرش شيك و مناسب ميومد پس تصميم گرفت
همونو بپوشه .

به سمت كمدش رفت و در كمدو باز كردبه كت و شلوار مشكي با راه راه قرمزش نگاه كردب نظرش شيك و مناسب ميومد پس تصميم گرفت همونو بپوشه

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
Liar [L.S]Where stories live. Discover now