Chapter 1

5.6K 628 236
                                    

روز اول مدرسه خیلی به سرعت گذشت و گروه چهار نفره خیلی خوشحال بودن وقتی دیدن همه درسایی که دارن با همه.اونها الان توی راه برای اولین تمرین فوتبالِ امسالشون بودن.

.

"شما پسرا ممکنه پارسال لیگ و برده باشین اما این کافی نیس، شما چهارتا بازی قبل رو با فقط یک امتیاز بردین و واقعا قابل قبول نیس! شما میخواین اکادمی منچستر  توی انگلیس  مایه خنده باشه؟"

"نه آقا!" همه تیم باهم یک صدا گفتن. مربی نیک گریمشاو سرشون داد میزد چون " برنده های به اندازه ی کافی خوبی نبودن."

هری از درون ناله کرد. اون مربی گریمشاو رو دوست داشت، اون واقعا ادم خوب و بانمکی بود و مراقب افراد تیم بود ، اما میتونست یکم...سختگیر باشه، و اون گاهی فراموش میکرد که اونها هنوز توی مقطع راهنمایین و نه توی تیم ابتدایی منچستر یونایتد.

خلاصه ی این سخنرانی این بود که اون میخواست این فصل سخت تر ازشون کار بکشه.

هدف هری این بود که امسال کاپیتان دومؚ لویی بشه، سال پیش کاپیتان یه پسر 13 ساله به اسم مایکل بود  و لویی هم کاپیتان دوم.(کاپیتان دوم کسی که درصورت نبودن کاپیتان جایگزین میشه. نمیدونستم به فارسی چی میشه:()

وقتی مربی داد زد که باید 20 دور دور زمین بدوئن رشته ی افکار هری پاره شد.

"هر کسی که اخر از همه تموم کنه باید 10 دور بیشتر بدوئه." همین حرف باعث شد که همه پسرا با تمام توانشون بدوئن .

نه هری نه لویی و لیام و زین نگران هیچ چیزی نبودن ؛ اونا همه توی بهترین وضعیت بودن .

بعد از اینکه اونا حرکات کششی رو تموم کردن ، یکم دیگه تمرین کردن تا اینکه مربی گریمشاو بهشون گفت که تمرین تمومه.

"روز خوبی داشته باشن و بازیکن های جدید یادتون باشه  که برگه ی اطلاعاتتون رو امضا کنید و فردا بهم برگردونید. اوه! نمیدونم چطور شد که یادم رفت، باید به کاپیتان دوم جدیدمون برای این فصل تبریک بگم، هری استایلز"

همه شروع کردن به دست زدن همونطور که چشمای هری گشاد شده بود.اون واقعا همچین مقامی رو میخواست اما اون فکرش رو نمیکرد که بتونه به  دستش بیاره پس حسابی شوکه شده بود.

"تو بهش رسیدی عشق من!" لویی از روی تعجب  فریاد زد و گونه ی اون رو بوسید قبل از اینکه اون رو برای یه بغل جلو بکشه.  
.

به جای کمدها برگشته بودن و با بی حوصلگی لباساشون رو عوض میکردن.

"خب حالا که شماها میدونید کاپیتان و کاپیتان دوم شدید میخواید که یه جشن سکس داشته باشین؟" زین اذیت کرد همونطور که تیشرتش رو از سرش رد میکرد.

"خفه شو زین میدونی که ما اینکارو نمیکنیم." هری قرمز شد.

"راست میگه ما مثل  تو و لیام نیستیم که واسه هر دلیل چرتی سکس داشته باشیم." لویی اضافه کرد.

But I'm a boy {Mpreg} [ Persian Translation ]Where stories live. Discover now