part nine

1.7K 199 185
                                    

"این دونات و کی خریدی این ها خیلی تازه اند" لویی اونا رو از آشپزخونه برداشت و به پاکت نگاه کرد"هوم تو یه مرد عالی هستی. این به نظر خوشمزه میاد"

اون پوزخند زد وقتی هری بهش زل زده بود و لب ش و میخورد.

"چیز دیگه ای لازم نداری؟ من باید برم شرکت" هری دستشو لای موهاش برد

"معلومه که دارم. مثل اینکه منم اونجا کار میکنم. امروز یک شنبس هری" لویی دونات ها رو رو میز گذاشت و با حالت مسخره ی رو صورتش به طرف هری رفت.

"برای چی روز تعطیل باید اون جا باشی نکنه جای دیگه ای میری" لویی صداش و نازک کرد و دست شو بالا اورد رو گونه ی هری کشید "مشکوک میزنی مرد عزیزم"

"آه اصلا این لحن تو رو سکسی نمیکنه" هری غر زد و صورتش و عقب تر برد.

"چرا تو با این چیزا تحریک نمیشی" صدای لویی به حالت عادیش برگشت. اون از آشپزخونه بیرون رفت.

"خب شاید باید روشتو عوض کنی." هری همزمان که برگشت گفت.

اون یه که پلاستیک کوچیک رو از انبوه خریداش بیرون اورد.

"هر روشی در مقابل رفتار خشک تو کم میاره شوهر شجاع من" لویی یه بار دیگه سعی کرد.

هری ابروهاشو تو هم برد"خواهش میکنم لو. تلاش نکن. با چیزای معمولی راحت ترم."

"اصلا لیاقت نداری" اون با عصبانیت کنترل تلویزیون رو برداشت و روی مبل نشست.

هری نزدیک مبل شد و پلاستیک کوچیک تو دستش رو به طرف لویی برد"اینم همونی که گفته بودی عزیزم"

"داری یاد میگیری تا مثل یه شوهر خوب حرف بزنی! این چیه" اون بدون اینکه پلاستیک و بگیره گفت.

هری رو دسته ی مبل نشست"همون چیزی بهم سفارش کردی بخرم چون قراره امشب انجامش بدی. بهش احتیاج داری"

لویی اخم کرد و پلاستیک و گرفت. داخلش رو نگاه کرد و سریع اونو کنار خودش گذاشت." اوه درسته"

اون سعی کرد نیشخند خودش و مخفی کنه تا حالت جدیش حفظ بشه."اما چرا امشب"

لویی چشماشو به هری که کنارش روی دسته ی مبل نشسته بود چرخوند.

"میخوای برای فردا شب. من عجله ای ندارم-"

"چرا الان نباشه" لویی با چشمای درشتش با هیجان به هری نگاه کرد.

"امم لو من الان آماده نیستم"

"خواهش میکنم خیلی وقته تاپ نکردم" چشمای اون باز تر شدن و یه لبخند افتضاح رو صورتش خودنمایی میکرد.
"من امادت میکنم"

"ام-" هری نتونست حرفشو بزنه.

"زود باش پسر برو تو اتاق خواب" لویی با خوشحالی از جاش بلند شد

The Problems (larry persian)Where stories live. Discover now