part eight

1.6K 200 93
                                    


صدای زنگ تلفنش باعث میشه تا چشماش و نیم باز کنه.

ناله میکنه و کمی تکون میخوره و عقب تر میره. پشتش به چیزی گرم برخورد میکنه و حالا اون چشماشو کاملا باز میکنه.

"لو" هری با صدای خش دارش گفت و بلند شد. چشماشو مالید و به کنارش زل زد.

"بهت گفتم شب ها کنار من نخواب لیتل شیت"

لویی همیشه کل تخت و اشغال میکنه و به حریم هری توجهی نداره.

"بگیر بخواب استایلز. هنوز ساعت هفت صبحه" اون در حالی که سعی میکرد با یک چشم به ساعت نگاه کنه گفت و دوباره چشماشو بست.

هری یه نگاه کوتاه به لویی کرد و غر زد

"فاک" اون تکون خورد و دستش و به موبایل رسوند.

یه پیام از طرف جما بود.سریع بازش کرد.

میدونم هر چقدر هم اصرار کنم تو چیزی به من نمیگی. من فقط امیدوارم کار درست و انجام بدی. این آدرس تروی استینه. خونه ی همیشگیش.

هری لب شو گاز گرفت و کاملا خواب از سرش پرید. به آدرس خیره میشه و سرشو تکون میده.

"کی بود استایلز" لویی هم چنان که پشت به هری خوابیده بود پرسید.

"فقط یه پیام بود از طرف جما..."

لویی باسنشو به پاهای هری که رو تخت نشسته بود زد.

"داری چیکار میکنی" هری لبخند زد

"میخوام امشب یکارایی بکنم" لویی زمزمه کرد و نفس هری حبس شد.

"نوبت منه؟" اون با سردرگمی پرسید وقتی جوابشو میدونست.

"تو دوبار پشت سر هم تاپ کردی استایلز. نوبت منه.متاسفم عزیزم" لویی ریز خندید و به خودش زحمت نمی داد چشماشو باز کنه و به هری نگاه کنه.

"ولی من دارم تو رو به لندن برمیگردونم. میدونی چقدر رانندگی سخته" اون میخواست توجیه کنه. به یاد میاره آخرین باری که  لویی تاپ کرد یادش رفت روغن بزنه و چه دردی داشت

"ازت مراقبت میکنم" اون مسخره کرد و زبونش و بیرون اورد.

هری روشو برگردوند. 'حتما تو میتونی از من مراقبت کنی.' تو دلش گفت.

"من دارم به جایی میرم تو توی همین هتل میمونی فهمیدی؟" هری ادامه داد.

لویی سریع از جاش بلند شد در حالی که چشماش بسته بودن.

"کجا داری میری. نایل.. ما دیشب نایل و تو خونه جولیا گذاشتیم"

هری دستاشو رو شونه ی لویی گذاشت و هولش داد به عقب. مجبورش کرد بخوابه.

"من سوییچ ماشین تو رو بهش دادم چون تو قراره با من و ماشین من برگردی. نگران اون نباش."هری از جاش بلند شد و تن لختش و با تی شرت مشکی میپوشونه.

The Problems (larry persian)Where stories live. Discover now