از خواب كه بيدار شديم ، تقريبا ساعت ٣ ظهر بود ..
با ماشين البته ماشين نه ! با ون طرفاي استوديو و سالن رفتيم واسه تمرين ..سريع از ماشين پياده شديم ، دونه دونه وارد سالن شديم
آخه واقعا رو استيج خوندن ، جلوي ادما سخته و بعد چند نفر جلوت نشستن كه قراره در موردت نظر بدن و باهات حرف بزنن ..بعد اينكه معلوم شد چه اهنگي رو بايد بخونيم ، و جنگ و دعوا و كتك كاري سر اينكه كي ، كجارو بخونه وقتي ساعت ٥ بود شروع كرديم تمرين رو صدامون و اجرا ..
من ي گوشه نشستم ، پاهامو بين ارتفاع استيج تا زمين معلق نگه داشتم و تكونش دادم ..
ليام و لويي داشتن سر اينكه لو اينقد همه چيو بازي بگيره حرف ميزدن و هريم با سر تاييد ميكرد ولي معلوم نبود حرف كيو !
نايل ـَم يكم با فاصله تر از من ولي پشت به من نشسته بود و به پسرا نگاه ميكرد ..
-من بحث نميكنم تو داري با من بحث ميكني !
لويي دستشو به كمرش داد و اخم كرد..
ليام جوابشو داد-لويي خودتم ميدوني اين در حد نميدونم چي مهمه و اينو بقيه م ميدونن !
هري انگشتشو سمت لي گرفت- مننننن به شدتتتت با اين موافقم! به شدتتت!لويي دستاشو باز كرد و گفت- هري به حسابت ميرسم من!
هري دستشو تو هوا گرفت و ي قدم عقب رفت..
-يعني چي به حسابت ميرسم؟!
نايل با شَك و خنده گفت و منم سرمو تكون دادمليام ابروشو بالا داد و سرشو جلوي صورت لويي برد - منظورتو همين الان ميگي چون بچه نفهميد
نايل خنديد و هري موهاي لب و گرفت و كشيدش عقب كه ليامم جيغ كشيد و هري خودش بغل لويي وايساد و ليام با كف دستش كلشو ماساژ داد ..
من چشمامو ريز كردم-خب نگفتي منظورتو ؟!
لويي عقب عقب رفت -يعني گوه ميخوره طرفداري اونو
ميكنه!و بعدم با حالت قهر ، كنار نايل نشست
يعني تقريبا بغل من ديگه !هري ي اخم مسخره به لي كرد -همشّ تقصير توعه ها!
ليام لبشو بالا كشيد و صورتشو جمع كرد و نايل و من خنديديم
يكم كه سكوت شد ، ليام لب زد-شما با همين؟
لويي برگشت سمت لي
هري ولي به روي خودش نيورد !-چي ميگييييي
-با همين ؟ نهههه؟
ليام گفت و پاهاشو تو خودش جمع كرد..-چرت نگو لي
-چراچراچراچراچراچراچرا ،با همين
ليام اصرار كرد
لويي ي نه بلند گفت و ليام ابرو هاشو براي اخم تو هم كشيد- تو ي چيزي بدتر از ضايعي لو !از چي ميترسي كه به ما بگينش؟هري رووشو سمت اونا كرد - اوممم خب اگه لو نميخواد بگه من ميگم .. فك كنم ما .. يعني من رو لو كراش دارم!
و پايين چشمشو خاروند
-واوووو ..ما ي كاپل بين خودمون داريم
نايل گفت و ليام و لويي داشتن از سر و كول هم با كتك كاري بالا ميرفتن!-لويي فك ميكرد شما بدتون مياد!
هري اروم به من و نايل گفت
-نه ، اتفاقا اين باحاله ! يعني الان تو گي اي ؟ لويي گي ـه؟ هر دوتاتون بودين؟دستامو بين زانوهام گذاشتم و گوش دادم- نميدونم خب .. ما هم و دوست داريم واسه همين باهميم ..
نايل سرشو تكون داد كه موهاش يكم پخش شد و من از شدت كيوتيش اب شدم ..
لپشو بوسيدم كه قرمز و خنديد و من از جام بلند شدم و رفتم سمت لي و لو ..لو بوليزه ليامو گرفته بود و داشت جيغ ميزد و ميدوييد و ليامم پشت سرش
منم شروع مردم دوييدم تو سالن و لويي بوليزه ليامو سمت من پرت كرد و ليام حالا اتفاد دنبال من ..
بعد كلي دوييدن و رد و بدل شدن بوليزه لي بين من و لو ، اخر سر پام گير كرد به سيم و با مغز داشتم ميرفتم زمين كه ليام من و گرفت ..دستمو گرفت و كشيد و اين باعث شد خودش بيوفته زمين و منم بيوفتم رو پاش
دوتاييمون بزنيم زير خنده ...
از رو پاش بلند شدم و كنارش نشستم و ي دفعه با ديدن شكمش جيغ كشيدم-سيكككككككسس پككككككك!!!-چيييي؟
لو جيغ كشيد و اومد سمت ما و اونم رو زمين نشست
-ميشه لمس كنم؟
لويي با ذوق گفت!
لي خنديد و لويي دستشو رو شكم لي كشيد و ليام انگار قلقلكش اومد ولي سعي كرد نخنده!خب ! من الان فهميدم ليام قلقلكيه و خدا بايد از اين به بعد از دست من صبرش بده !
ليامو بزور از رو زمين بلند كرديم و لويي رو پاش بلند شد و مشغوله پوشيدن بوليز ليام شد-بيا گل پسرم، بيا بوليزتو بپوش پيش پسر مردم زشته!
خنديديم و بعد يكي دو ساعت تمرين ،
دوباره سوار ون شديم و برگشتيم تو اتاقمون ..لويي و هري كه تا ديدن ما فهميديم ، رو تخت طبقه بالا ي نفره با هم كپيدن !
نايل داشت ي چيزي مينوشت كه گفتم شايد خاطره باشه پس بروي خودم نيوردم ..در حموم باز شد و ليام از بين بخاراي تو حموم و بوي شامپو بيرون اومد رو تخت پايين نشست و خودشو عقب كشيد
-نگو باز قراره وره دل من بخوابي!
-بالا سوسك داره انتظار داري برم بالا بخوابم؟
حولشو رو موهاش كشيد و موهاي فرفري شدش تو هم گره خورددستمو كردم تو موهاش و گفتم- باشه ولي ديه موهاتو صاف نكن!
تعجب كرد-چرا؟
جوابشو سريع دادم- چون من دوست دارم!نايل دفترشو ي گوشه انداخت و اونم گفت- عاره تازه اينجوري گوگولي تري!
-يعني من مدل موهامو تغير بدم چون شماها دوست دارين؟نايل بلند شد كه پتوشو درست كنه اما دست به كمر شد و گفت- اره ديگه! پس ميخواي به حرف كي گوش بدي؟؟
لي خنديد و ي باشه گفت ى تو گوشه ي تخت من خودشو جمع كرد و نايلم لامپ و خاموش كرد ..
اينقد خوابمون ميومد كه شب بخير نگفته هممون غرق خواب شديم !xxx
اِل :]
YOU ARE READING
Please Dont Have Somebody else
Fanfiction|| اون به من قول داد بمونه .. چه پیش هممون ، چه عاشقم .. یا اینکه کسِ دیگه ای رو بینمون نیاره .. اما نمیدونستم دستامو تو کدوم دیوار بکوبم وقتی فهمیدم اون بد قول ترین آدم دنیاس ! :)) || @elnaaz_ghb