5|استراحت

65 7 1
                                    

پسر بعد از چند دقیقه از دختر جدا شد و به سمت ادارش رفت. از شب تا صبح رو توی اداره و پشت کلی کاغذ گذروند تا بتونه از فکر عزیز از دست رفتش بیرون بیاد. قهوه میخورد و کاغذ ورق میزد. دستش خودکاری میشد. انگشتاش روی کیبورد کامپیوتر میرقصیدن و درخشندگی چشماش کمتر میشد.

دختر توی تختش بعد از جدا شدن از پسر دراز کشید و گلش رو تا صبح بو کرد و به کاغذ دیواری راه راه اتاقش خیره شد.

و ذهن خسته هر دو میدوید تا بینهایت...

دختر تکیش به تخت بود و پسر به صندلی ولی هردو به یه چیز فکر میکردن... "امروز" ولی هرکس به نوع و دید خودش.

صبح با یه صدای تق پسر از خواب بیدار شد. باورش نمیشد کل شب رو پشت میز بوده تا ساعت چهار و فقط تونسته بود چهار ساعت بخوابه.

-استایلز اینجا چیکار میکنی؟

-صبح به خیر آقای تاملینسون. امممم... خب راستش کارا عقب بود و انجامشون دادم....

-چرا چشمات پف کرده هری؟

خب جواب واضحه.... هری کل شب رو گریه کرده بود. چشماش رو مالوند و از پشت میز کنار اومد.

-اوم... چیزی نیست... این فقط.... چون... چون... یعنی چون خواب بودم.

-همه چیز مرتبه؟

- اره اره...

-ببین پسر.... همینجور که میدونی اسمم لوییه... اگه یه وقت احتیاج داشتی که با کسی حرف بزنی بدون که من همیشه هستم.... امروز رو هم نمیخواد کار کنی.... برو خونه استراحت کن.

-اما... کارا عقبه...

-کار... کار... همش کار؟ هی پسر ما جوونیم... نمیتونیم همش پشت میز و صندلی باشیم...  زود باش. مطمعنم الان به چیزایی که احتیاج داری یه غذای خوب... یه دوش آب گرم و یه خواب راحته.

-حق با شماست...

لپاش گل انداخت و سرش فرود اومد.

-من فقط... یکم خستم...

-نه پسر تو خیلی خسته ای... زود باش برو خونه تا مجبور نشدم ببرمت بیمارستان.

لبخند گرمی روی لبای تاملینسون نشست و این اندک آرامشی بود روی اضطراب هری. میزش رو مرتب کرد و رفت خونه. لباساشو کف اتاق ولو کرد و وانش رو پر از آب گرم کرد و توش خوابید. حس میکرد کل انرژیش داره کشیده میشه آهی از سر آسودگی از گلوش بیرون اومد و چشماشو بست. یه چرت لذت بخش توی آب گرم واسه سرحال کردنش کافی بود.

بعد از بیدار شدن که ساعت رو نگاه کرد دقیقا چهل و پنج دقیقه توی آب خوابیده بود. خواب رفته بود و الان هم بیدار شده بود. حالش بهتر بود. آب هم یکم سرد شده بود پس پسر فوری دوشش رو گرفت و برای خودش یه ماگ هات چاکلت درست کرد و توی تخت دراز کشید و پای لپتاپش مشغول خوردن شد. از گوگل به فیس بوک... از فیس بوک به توییتر... از توییتر به یوتیوب.... از یوتیوب به اینستا.... ایمیل.... جیمیل.... چنتا بازی جدید دانلود کرد و چنتا آهنگ گوش داد.... ستا فیلم رو گذاشت برای دانلود و خوابید.

FřįěńđšWhere stories live. Discover now