Pornos to Shakespeare-2

Start from the beginning
                                    

"خب" لوییس برگشت و به اینه نگاه کرد " چه فکری میکنی؟"

صورتش رو بررسی کرد، شگفت انگیز بود، اگه کبودی ای وجود داشت کاملا از بین رفته بود. بعد به رو به کت شلوار مشکی ای که راه راه های بایک قرمز روش نقش بسته بود و اونو پوشیده بود، توجه کرد. "من شبیه بیتل جوس شدم."

"اره. اما یه بیتل جوس هات. این کت شلوار مال لانوینه هری و میتونی هروقت که بخوای درش بیاری. یادت باشه، تو یه لوازم جانبی ای و باید خوب به نظر بیای " یه لوازم جانبی که حداقل جایگاه خودش رو میدونه. این چیزیه که که اون هست ، یه وسیله، یه چیز اضافه، چیزی که بوسیله ی اون پولدارها استفاده بشه...درست مثل لویی. این یه واقعیته. لوییس کت پشمی بلند سیاه رو گرفت تا هری اون رو بپوشه. شونش رو بالا انداخت. وقتشه که داخل دستای یه نفر دیگه خوب به نظر برسه...

****

لویی یقه بژرنگ بارونیش روبالاتر برد تا از گزند بادی که به سرعت میوزید درامان باشه و در پیاده رو منتظر بایسته. افراد مختلف با کت شلوار های شیک و خانومها با لباس های زرق و برق دار و کفش های پاشنه بلند به همراه الماس های گرون قیمت رو انگشتان یا گردنشون وارد و خارج میشدن. یه پوک دیگه از سیگارش کشید و چرخید....درست زمانی که تونست یه اس یو وی مشکی رو ببینه که چند متر اونطرف تر پارک کرد و لیام ازش خارج شد، رفت تا در عقبی رو باز کنه ....

"یا مسیح!" لویی با نفسی که به همراه دود بیرون میداد، گفت. هری داشت به سمتش میومد، یه کت بلند مشکی پشت سرش موج میخورد. مثل یه مدل به نظر میرسید، کت شلوار مشکی با راه راه قرمز پوشیده بود و دکمه های اول پیراهنش باز بود، موهای فر سرکشش روی شونه هاش ریخته بود. وقتی که دید هری بهش خیره شده و یه لبخند پر از شورو اشتیاق بهش تحویل میده ، نتونست جلوی خودش رو بگیره و در جواب لبخند زد.

"سلام" سیگار رو دور انداخت " کت شلوار قشنگیه"

"خب تو گفته بودی که باید یه لباس رسمی بپوشم"

و بعد لیام در کنارش ظاهر شد، فرم رو بهش داد. اون رو امضا کرد وقتی که دید هری با دست هایی که تو جیبش کرده اونجا ایستاده، ادامسش رو میجوه و به نمای اون رستوران نگاه میکنه و کاملا از نگاه های پر از تحسین مردمی که از کنارش عبور میکنن، غافله.

"ممنون اقا. شب خوبی رو داشته باشید." لیام به هری یه جعبه ی چرمی میده و بعد اونهارو ترک میکنه.

"خب، تو داری منو به یه شام میبری؟ ماباید تظاهر کنیم اون یه قراره یا یه همچین چیزی؟ چون از اونجایی که تو میدونی..." به جلو خم شد ، لب هاش به گوش لویی برخورد میکرد و یه حس لرز خوشمزده رو در ستون فقرات لویی به وجود میاورد "....تو به هرحال قراره خوش شانس باشی." ازش جدا شد و با نوک زبونش رو دندون هاش کشید، جوری که باعث شد لویی بخواد اون رو به نزدیکترین دیوار ببره و همونجا لباسش رو پاره کنه. اما نمیتونست، به جاش با یه نگاه مخالفت امیز به هری خیره شد.

Birds in Gilded Cages(larry)(persian)Where stories live. Discover now