Helpless-1

4.2K 369 81
                                    


"و این هریه، یکی از مشهورترین محصولاتمون"

هری لخت اونجا ایستاده بود و سعی میکرد از سرما نلرزه . اتاق بررسی باحال بود، با چرغ های رومیزی کم نور روشن شده بود؛ پس سایه ها روی لبه ی چراغ ها به رقص در می اومدن.

سعی میکرد به مردی که دایره وار دورش میچرخید نگاه نکنه، با چشمای سیاه و ریزش هر تیکه از پوست لختش رو میبلعید، یکی دوبار ایستاد تا یکی از لپ های باسنش رو فشار بده یا انگشتشو روی گونش بکشه و مثل یه کالا بررسیش میکرد. به جاش به دود سیگار خیره شد که از پشت میزه بلوطی سنگین گوشه ی اتاق ، حلقه وار به سمتش میومد.

"آره، درتی هری افسانه ای (هری کثیف افسانه ای). البته که در موردش شنیدم" هری لبش رو گاز گرفت. از اون اسمی که روش گذاشته بودن متنفر بود.

"البته اولین باریه که میبینمش. یا مسیح اون سکسیه. مثل یه بچه بنظر میرسه که از عشق مایکل هاچنس و میک جگر بوجود اومده، با یه مقدارم بویی اون وسط، یه راک استار کوچولو و درست حسابی. موهاشو دوست دارم... و پرنده ها"

دستشو به سمت پرستوهای بزرگی که روی سینه اش نقش بسته بودن دراز کرد. هری از اون تتوهای لعنتی متنفر بود... درست مثل بارکد ها، هر 'محصول' جدیدی یه تتوی پرنده میگرفت، مهر آقای کاول به نشان مالکیتش. بیشترشون، مثل زین، با یه تتو روی دست، کمر یا قسمت داخلی مچشون از زیرش در میرفتن. اما وقتی هری رو بردن پیش کس که خالکوبی میکرد، اونقدر جنگید و لگد انداخت که اونو بستن و دهنش رو پوشوندن. و آقای کاول بزرگترین و دردناک ترین تتو رو برای تنبیهش انتخاب کرد.

"آره، فکر کنم موهای بلند بهش میاد"

اون مرد یه قدم نزدیکتر شد، هری به طور غریزی، دستش رو لغزوند بین پاهاش و خودشو پوشوند. صدای ریشخندی توی اتاق پیچید.

"ادای پسرای باکره ی خجالتی رو در نیار. باید بیینم" یه دست بزرگ ، دست خودش رو به سختی کنار زد و وقتی که داشت بررسی میشد، سخت تر لبشو گاز گرفت.

"دیک بزرگ و قشنگیه، دخترها از این خوششون خواهد اومد" اون مرد رفت پشت سرش و دست قویش رو دور هری پیچید و سرجاش نگهش داشت.

"حالا بیا ببینیم... یالا دیگه. اون پاهارو باز کن" یه زانو راهشو به سختی به بین ران های پاش باز کرد و پاهاشو با لگد از هم جدا کرد.

انگشت های کلفتی رفتن بین لپ های باسنش... و وقتی که اونا رفتن داخلش، اون یه صدای خفه و کوچیک از درد بیرون داد، چشماش گشاد شدن. از اون سمت اتاق، زین ، یه نگاه پر از ترحم بهش انداخت قبل از اینکه روش رو به سمت دیوار برگردونه. پشت سرش، صدای نفس بریده ی لیام رو شنید... اما هیچکس حرکتی نکرد تا جلوی حرکت متجاوزانه ی اون مرد رو بگیره.

Birds in Gilded Cages(larry)(persian)Where stories live. Discover now