vampire part 3

93 10 2
                                        

زد به گاردریل کنار خیابون و یه دفعه کیسه هوا باز شد.
چشمام رو باز کردم و با هزار تا زحمت از تو ماشین اومدم بیرون و در سمت الکس رو باز کردم پس الکس کجا بود!؟ اصلا ساعت چند بود به ساعت نگاه کردم ساعت یک شب بود. چی یک شب! امکان نداره پس الکس کجاست؟ یعنی من این همه مدت بیهوش بودم؟ حسابی ترسیده بودم و الکس و صدا میزدم. با خودم گفتم خب شاید رفته باشه توی جنگل دنبال کسی که بیاد کمک برای همین هم از روی گاردریل رد شدم و رفتم توی جنگل کاج. هزار بار سعی کردم به الکس زنگ بزنم اما در دسترس نبود دوباره به ساعت نگاه کردم دیگه داشت دو میشد و من تازه فهمیدم که گم شدم. به الکس اس ام اس دادم پیامم رفت براش دوباره سعی کردم که بهش زنگ بزنم تا که بوق خورد شارژ گوشیم تموم شد و خاموش شد. دیگه اینقدر که راه رفته بودم پاهام خسته شده بود برای همین تصمیم گرفتم که شب رو همینجا توی جنگل بخوابم و صبح دوباره بیدار بشم و یه راهی پیدا کنم که برم بیرون و الکس رو پیدا کنم.
صبح با هزار تا بدبختی بیدار شدم. کل پاهام و بدنم خشک شده بود.از جام بلند شدم و رو پاهام ایستادم. دور و اطرافم رو نگاه کردم. ساعت ۷ صبح بود. با خودم فکر کردم که میشه راه خونه رو از طریق خورشید پیدا کرد.
"خب الان خورشید سمت شرقه و خونه ما دقیقا شماله پس میرم به سمت شمال شاید تونستم خونه رو پیدا کنم" تا ساعت ۳ ظهر به راهم ادامه دادم پاهام تاول زده بود اما تاول های پام باعث نشدن که وایسم و استراحت کنم بلکه به راهم ادامه دادم. دیگه ساعت نزدکای پنج و نیم بود خورشید داشت غروب میکرد هوا سرد بود و دستام ترک خورده بود. نشستم کنار یه درخت و دستام و کردم توی جیبای کاپشنم. یکم احساس گرما کردم. که یکدفعه فکر کردم صدای جیغ شنیدم اول گفتم شاید خیالاتی شدم اما بعدش فهمیدم که نه و تلاش کردم که رد صدا رو بگیرم.

vampire part oneOpowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz