Blood10
07
اولین قدمهای انتقام
سئول، ۲۰۱۴
برف آرام و بیصدا میبارید. دانههای سفید برف روی شانهها و موهای چان مینشستند و به سرعت ذوب میشدند. انگار که حتی طبیعت هم نمیخواست اون رو آلوده کنه. ۴ سال بود که از اون شب فرار کرده بود، ۴ سال زندگی توی سایهها، ۴ سال ترس، ۴ سالی که مادرش کم کم مثل شمع آب شد و در نهایت، توی یه کلبهی سرد و مخروبه توی اولئونگدو، چشمهاش رو برای همیشه بست.
اما حالا برگشته بود.
دستش رو توی جیب پالتوی کهنهاش فرو برد و انگشتهاش کاغذ تا شدهای رو لمس کردن. نامهی پدرش اونجا بود تا بهش یادآوری کنه که برای چی زندهست و داره نفس میکشه.
اون نامه علاوه بر اینکه یادگار پدرش بود، آخرین هدیه از طرف مادرش هم بود!
نامهی پدرش مثل همیشه یه معمای کوچولو داشت، معمایی که برای چان زیادی ساده بود!
"بانک سئول، گاوصندوق ۲۱۴، رمز: عددی که همیشه توی ساعتت گیر میکنه! "
چان به ساعت مچی اهدایی پدرش نگاه کرد. عتیقه بود و نفیس. این ساعت تنها چیزی بود که از پدرش بهش رسیده بود، حتی توی بدترین روزهاشون توی اولئونگدو، راضی به فروشش نشده بود. عقربههای ساعت هنوز هم روی ۱۰: ۱۰ گیر کرده بودن.
****
سالن بزرگ بانک پر از آدمهای شیک پوشی بود که مشغول زندگی عادی خودشون بودن و هیچ کدوم به مرد جوان با پالتوی سیاه کهنه و چشمهای خسته توجه نمیکردن.
چان به گاوصندوق شماره ۲۱۴ اشاره کرد و کلافه از بودن توی اون محیط شلوغ، منتظر اجازهی مسئول صندوقها برای عبور از گیت بازرسی شد.
_کلید دارین؟!
مسئول بانک با بیتفاوتی و بدون نگاه به صورت چان پرسید. چان گردنبندش رو از زیر تیشرتش خارج کرد. کلید کوچیکی بهش آویزون بود. مادرش خیلی وقت پیش ازش خواست مثل جونش از اون کلید مراقبت کنه، وقتی حتی از وجود این گاوصندوق هم بی اطلاع بود.
در گاوصندوق باز شد. داخلش فقط یه پاکت قهوهای رنگ نسبتاً سبک بود. چان با دستهایی که میلرزید پاکت رو برداشت و سریع توی ساکش جا داد و با قدمهای بلند از بانک خارج شد.
*****
قهوهی ارزون و آمادهای که از دستگاه دم در گرفته بود داشت سرد میشد ولی چان حواسش پی پاکت قهوهای توی دستش بود و با نگاه مضطرب اطراف رو هم زیر نظر داشت. پاکت رو باز کرد. داخلش یه دفتر کوچیک مشکی و یک فلش درایو بود. دفترچه رو ورق زد. صفحاتش پر بود از کدها و شمارهها و اسامی. رمزگشایی اطلاعات اون دفترچه سخت نبود ولی زمان و تمرکز نیاز داشت که چان در حال حاضر اصلاً نداشت! توی صفحهی آخر، یه چیزی کاملاً واضح نوشته شده بود: لیست اسامی گروه "مار ۱۰ سر"
۱۰ اسم!!
نفس عمیقی کشید و فلش رو به لپتاپش زد، تنها دارایی باارزشش! یه فایل ویدیویی بود. وقتی بازش کرد، صورت پدرش روی صفحه ظاهر شد.
أنت تقرأ
BLOOD10
أدب الهواةFICTION: BLOOD10 COUPLE: CHANBAEK. SeKai GENRE: CRIME. MYSTERY. ROMANCE AUTHOR: LUA _ لوآ EDITOR: NOVA READ ON: SUNDAY NC_18 ******** خلاصه: عدالت شمارهگذاری شده، یک راز مدفون، یک انتقام برنامهریزی شده، یک اشتباه سرنوشتساز... سئول، شهری که زیر ب...
