Blood10
06
تولد شوم
بوریونگ، ۲۰۱۰
چان با لباس فرم چروکیدهاش، روی نردههای زنگزدهی پشتبام مدرسه نشسته بود و به ابرهای تیره خیره شده بود. بکهیون با نفسهایی که در اثر دویدن هنوز نامنظم بود، کنارش ایستاده بود.
_باز هم که از کلاس فرار کردی... اگه ناظم ببینه کارمون تمومه! این بالا چی داره که همیشه وقت و بیوقت میای اینجا؟
چانیول حتی سرش رو برنگردوند.
_حس عجیبی دارم هیون. انگار دنیا داره زیر و رو میشه! شاید قراره امروز یکی بمیره!
بک طبق معمول فقط سعی کرد پسر رو از اون حال و هوا خارج کنه. هیچ ایدهای نداشت که چی فکر پسر روبهروش رو مشغول کرده بود.
_بیخیال یولی، هیچکس چیزیش نمیشه، پس انقدر فکر و خیال الکی نکن! راستی پدرت قول داده بود امروز برات دوچرخه بخره، آره؟
چان ناگهان از نرده پایین پرید.
_میرم خونه... تو هم بهتره برگردی سر کلاس. میتونی دفتر تمرین من رو به جای تکالیفت بدی به آقای چوی.
بیتوجه به صدا زدنهای مداوم بک به سمت خونه دوید. از معدود دفعاتی بود که از مدرسه فرار میکرد که بره خونه. همیشه شرایط برعکس بود! دلشورهای که داشت به قدری شدید بود که حتی در طول مسیر دویدنش سمت خونه، دو بار کنار خیابون عق زده بود.
حالا وسط معرکهای بود که حتی توی خواب هم تصورش رو نمیکرد.
مردی که مدعی پدری بود و پدر و مادری که با وحشت بهش خیره شده بودن. چمدونی که جمع و گذشتهای که بازگو شد و سکوتی که توی ماشین در کل مسیر گوشهای چان رو زخمی کرده بود! همهی اتفاقها مثل یه رویا، نه، مثل یه کابوس بود!
خب، گویا حسهایی که از صبح داشت، بیدلیل نبودن.
حالا وسط یه آپارتمان نوساز با دکوراسیون مینیمال در قلب سئول ایستاده بود و توی بغل زنی که مدعی بود مادرشه چلونده میشد. حسی توی صورتش نبود ولی وحشت کرده بود. از داستانی که شنیده بود.از تهدید به قتلی که این همه سال کودکی رو از والدینش جدا کرده بود. از جدا شدن از زندگی کسلکنندهاش و قاطی شدن با زندگی زن و مرد شیکپوشی که عجیب شبیهشون بود!
زندگیاش رسما شبیه دراماهای آبکی آخرهفتهای شده بود که بکهیون عاشقشون بود. آخ بک! حتی فرصت خداحافظی با بک رو هم از دست داده بود و حالا حس میکرد یه تیکه از وجودش رو توی بوریونگ جاگذاشته.
خانم و آقای پارک! مادر و پدری که هم خونش نبودن ولی برای بزرگ کردنش خونِدل خورده بودن. باورش نمیشد که اونجاست ولی کاری هم از دستش برنمیاومد.اینجوری هم نبود که قدرت تغییر چیزی رو داشته باشه!
YOU ARE READING
BLOOD10
FanfictionFICTION: BLOOD10 COUPLE: CHANBAEK. SeKai GENRE: CRIME. MYSTERY. ROMANCE AUTHOR: LUA _ لوآ EDITOR: NOVA READ ON: SUNDAY NC_18 ******** خلاصه: عدالت شمارهگذاری شده، یک راز مدفون، یک انتقام برنامهریزی شده، یک اشتباه سرنوشتساز... سئول، شهری که زیر ب...
