جونگکوک انتظار دیگه ای هم نداشت.
جواب آزمایش نشون میداد که هر دوی اونها سالم هستن...
به علاوه، ردیاب هم در قوزک پای تهیونگ قرار گرفت و دکتر هیچ سوالی نپرسید.
یکجورایی اون دکتر مورد اطمینان بود، چرا که بارها نصف شب برای مداوای افراد زخمی به عمارت مرد اومده بود.
اون ها به خونه برگشتند.
مرد از کارهایی که انجام داده بود چیزی به برادرش نگفته بود...
آیان سرگرم کارهایی بود و جونگکوک هم سرگرم کارهای دیگه.
در اصل هنوز نتونسته بودن همدیگه رو ببینن.
تهیونگ وارد شد و کفش هاش رو درآورد:
"میدونی که... من هر وقت بخوام میتونم اون ردیاب و از پام دربیارم."
"احتمالا بمیری! "
"درد خیلی بیشتری لازمه تا من رو بکشه... "
مرد پوزخند زد:
"از خونریزی میمیری احمق. "
"باز هم قرار نیست من و بترسونه! "
"اون ردیاب نزدیک شاهرگ پاته پس بهتره که بترسونتت. "
و اعتماد به نفس از صورت پسر محو شد.
به سمت آشپزخونه رفت و در یخچال رو باز کرد:
"اوه... خوبه. یه مقدار غذا گرفتی. "
جونگکوک در حالی که خودش رو روی نزدیکترین کاناپه پرتاب کرد گفت:
"اونجا قبلا هم غذا بود! "
"آره ولی منظورم یه غذای واقعی بود. "
پسر یه آبجو برداشت و درحالیکه به جونگکوک نگاه میکرد اون رو به لبهاش چسبوند.
جونگکوک گفت:
"ما سلیقه های متفاوتی داریم. "
درست مثل همین نوشیدنی که تو دستای تهیونگ بود.
جونگکوک آبجو نمیخورد و تنها دلیلش از خرید این بود که پسر از اون توی لیستش اسم برده بود.
ساعتش رو باز کرد و اسلحه اش رو از پشت کمرش بیرون کشید و روی میز روبه رو گذاشت.
"میرم دوش بگیرم و بعدش هم کل شب رو بیرونم. "
تهیونگ روی کاناپه کناری نشست و درحالی که تکیه میداد پرسید:
"کجا میری؟ "
جونگکوک به خودش زحمت جواب دادن نداد.
اون تمام مدت در حال رفت و آمد بود و مجبور نبود چیزی رو توضیح بده.
تهیونگ با صدای بلندی گفت:
"الوووو!!! "
مرد از بالای شونه اش نگاهی انداخت که تهیونگ باز هم پرسید:
YOU ARE READING
•Blonde•
FanfictionName: Blonde Genre: Emotional , Romance , Erotic Couple: Kookv " هیچ کاری از دستمون بر نمیاد... " نامجون زمزمه کرد: " می تونیم بکشیمش و این رو یه تصادف جلوه بدیم. "
