ادامه ی دختری از جنس گرگ12

297 38 9
                                    

همون جور که پنجه هامو در میومدن و چشمام طلایی میشدن گفتم:قبوله

خفاش نیشخندی زد که دندون های نیشش در اومدنبه خفاش طوسی کنارش چیزی گفت خفاش طوسی بانیشخند به من نگاه کرد و بعد در جمعیت محو شد به بالدی نگاه کردم شاید از نگاه اون روحیه بگیرم ولی...وقتی بهش نگاه کردم نه تنها روحیه نگرفتم بلکه داشت انرژیه خودم هم تحلیل میرفت

اون چشماش از اشک قرمز بود و هق هق زنون منو نگاه میکرد درست همون طور که به جسد عزیزت نگاه میکینی(من درکش میکنم من وقتی جسد مادر بزرگمو دیدم از شوک فقط اشک میریختم هق هقم تو گلوم خفه شده بود میفهمم که دیدن جسد عزیزت یعنی چه نوع نگاهی،خدا نصیب شما ها نکنه)

از بالدی چشم گرفتم چون چشام داشتن خیس میشدن

بالاخره راهی بین جمعیت خفاشا باز شد و سر و صداها خوابید از بین اون همه خفاش انسان مانند سیاه یه چیز سفیدی به سمت من حرکت میکرد(یا خدا)

اون یه خفاش سفید بود و عجیب و غریب با چشمای آبیش به من نگاه میکرد و نیشخند میزد اوه خدا و چیزی که من دیدم نزدیک بود همون جا بیهوش بشم اون نه تنها خوش استایل و قوی بود بلکه دندون های نیشش از پدر کثیفشم بلند تر بود

حتی هق هقه خفه بالدی هم از دیدن و شوک این خفاش عجیب و غریب بند اومده بود خب من دیگه واقعا فکر کنم این بازیو میبازم من هم دخترم و هم یه گرگینه تازه متولد شده ی ضعیف من واقعا هیچ شانسی ندارم واقعا ندارم ناخود آگاه عقب عقب رفتم اوه نه من نمیتونم

همون خفاش طوسی اومد نزدیک تر و داد زد:با شماره ی ۴شروع کنین"

"یک....

اوه نه من نمیتونم
داد زدم:صبر کنین!!

"دو....

نه نه نههههه"نه خواهش میکنم...

همون موقع صدای گریه بالدی هم روی اعصاب داغونم خنجر کشید..

"سه....

چشمامو بستم ولی...چشمامو باز کردم و به پنجه هام که داشتن به حالت عادی بر میگشتن نگاه کردم!نه این اتفاق الان نباید بیفته نههههه با وحشت به خفاش جلو روم که داشت با پوزخند نگام میکرد نگاه کردم مردمک چشام هم داشتن تغییر میکردن حالا دیگه همه جارو به رنگ قرمز نمیدیدم من داشتم مثل یه انسان به همه جا نگاه میکردم

"و چهاااااار شروع کنین...

دیگه هیچ راه برگشتی نداشتم خفاش غیب شد حالا دیگه همه ی خفاشا متوجه شده بودن که من به حالت عادیم برگشتم و هم همه ها و قهقه ها شروع شد اونا دارن از این بازی لذت میبر....

جیغی کشیدم و روی زمین افتادم یه نفر با یه چیز تیز به من ضربه زد میتونستم جریان خون سیاه داغمو روی پشتم احساس کنم سریع برگشتم خفاش داشت پنجشو به گردنم نزدیک میکرد برنده ی بازی من نبودم...نه من نبودم

بالدی:به بچه ها فکر کن ماریا به این فکر کن که ما دوباره مثل قبل دوستان خوبی خواهیم بود (هق هق زنون گفت)ماریا نزار دیگران به خاطر ما به خطر بیفتن حق اونا نیست نههههه نیست ماریا

چشمام همه ی این مدت بسته بود ولی با حرفای بالدی موجی از قدرت رو در خودم احساس کردم و دوباره چشمامو باز کردم گوشام به سمت بالا کشیده شدن و چشمام دوباره همه جارو قرمز میدیدپنجه هامو باز کردم و با تمام قدرت خفاش و رو عقب هل دادم و از سنگینیش داد زدم

خفلش که انتظار این حرکتمو نداشت به عقب پرت شد سریع روی زمین به صورت کمین نشستم و غرش کردم

به بالدی نگاه کردم از چشماش اشک میومد من دورشو هم طلایی میدیدم چون انسان ها نور مادون قرمز دارن که گرگ ها و حیوانات شکاری میتونن تشخیص بدن

خفاش غرشی کرد و به سرعت به من نزدیک شد رومو برگردوندم و چنگ هامو به هم کشیدم که صدای کشیده شدن شمشیر به غلافشو داد چشمامو بستم خفاشو نزدیک خودم حس کردم و چنگ هامو به سرعت در شکمش فرو بردم

و...

خفاش روی زمین افتاد و از درد به خودش پیچید و ناله کرد صدای خفاش های دیگه هم در اومد ولی اون ها چون حق نداشتن دخالت کنن سر جاشون موندن و سر و صدا کردن چنگمو نزدیک گردن خفاش که داشت برای بلعیدن هوا نفس نفس میزد بردم و روی گلوش گذاشتم خفاش:ق..قانو بازی ...اینه که منو بکشی... میدونی؟؟؟

با تعجب نگاش‌ کردم ولی...خفاش که چیز دیگه ای میگفت صدای خفاش اصلی اومد:اوه آره ماریا تو باید اونو بکشی تو باید برنده این بازی باشی

باعصبانیت غرش کردم:من دستمو به خون کسی آلوده نمیکنم

خفاش زیر دستم همون جور که نفس نفس میزد و با چشمای تمام آبیش بهم نگاه میکرد گفت:ولی ت...تو ا..اگه منو نکشی برنده نخواهی شد ....م...میدونی؟؟؟؟

غریدم:خفه شو من آدم کش نیستم

خفاش سفید:پس من بازیو تموم میکنم
خواست حرکتی کنه که ناخون های چنگال مانندم رو تو گردنش فرو کردم و خفاش دهنش باز شد و صدای نفس هایی رو داد که میخواستن نفس بکشن من فقط به حنجرش صدمه زدم ولی انگار بیشتره

بالدی جیغ زد و خفاشای دیگه هم همین طور و خفاش زیر دست و پام برای بلعیدن هوا تقلا میکرد

ولی اون خوب میشه اینو میدونم چون که اون قدر که کل حنجرشو پاره کنم نبود
خفاش سفید با چشمای گرد شده در حالی که خس خس گلوشو میشنیدم به من نگاه کرد

از روش بلند شدم به آسمون سر بلند کردم و غرش کردم یه غرش از پیروزی درست مثل یک گرگینه.

______________

ماریاΔ___Δ

بالدی-__-

خفاش سفید(نایل)×__×

من°_°

نظر بدین چون هنوز تو شوکم!!!از جنگشون

دختری از جنس گرگWhere stories live. Discover now