Start

15 3 0
                                    

"برادر."
صدای آشنای زن تو فضا پیچید، برای قلب لویی هنوز هم این صدا دوست داشتنی ولی خیلی دور بنظر می‌رسید.

لویی به آرومی به پشت چرخید، خواهرش چند قدم ازش دور تر بود، با اقتدار سرش رو بالا نگه داشته بود و لبخند مبهمی روی لباش بود.
صورتش درست مثل آخرین باری بو که لویی دیده بودش، رد کینه توی چشماش جا خوش کرده بود و نفرت تبدیل به یه عضو تو وجودش شده بود‌‌.

زن شروع کرد به راه رفتن، صدای قدم‌هاش سمفونی ترسناکی رو توی اتاق ایجاد می‌کرد.
" چرا حرف نمی‌زنی؟دفعه پیش که همدیگه رو دیدیم برای دفاع از تاج و تختت سخرانی جالبی برام کردی.".

"آخرین باری که کنار هم بودیم هنوز خواهرم بودی نه یه غریبه."
لویی می‌گه و دستاش رو در هم قلاب می‌کنه، تنها چیزی که آشناست آتیشیه که هنوزم توی چشم های خواهرشه، حتی وقتی که بچه بودن و باهم بازی می‌کردن لیزی حس انتقام‌جویی خودش رو داشت‌.
خواهرش می‌خنده و این یه خنده‌ی شیرین و دوست داشتنی نیست، یه خنده‌ی ترسناک که به اندازه صدای رعد و برق بدنت رو می‌لرزونه‌.
"من پیش پدر مادر و تو همیشه غریبه بودم، یه خانواده خوشبختِ سه نفره و یه دخترِ اضافی."
با نک انگشتاش ردِ خاکِ روی میز رو پاک کرد.
" جوری بهم نگاه نکن که چیز عجیب غریبی می‌خوام، تنها چیزی که می‌خوام حقمه."
لویی نتونست جلوی پوزخندشو کنترل کنه‌.
"حقت؟از کی تا حالا یه دیوانه می‌تونه به هفت قلمرو حکومت کنه؟"

لیزی برای لحن پر تمسخرِ لویی ابرو بالا انداخت.
" یه دیوانه نه ولی یه زن خشمگین می‌تونه برادر عزیزم، تا قبل از بدنیا اومدن تو اون تاج و تخت برای من بود، البته که هنوزم برای منه."
خواهرش بهش نزدیک می‌شه و دستاش رو پشت سرش قلاب می‌کنه، لویی می‌دونه که اون واقعا اینجا نیست و همش جادوشه اما نمی‌تونه با میلش برایِ در آغوش گرفتن خواهرش مقاومت کنه، دوست داره در آغوشش بگیره، معجزه اتفاق بی‌افته و دوباره لیزیِ شیش ساله تو بغلش باشه.
"من بعد از بیست سال برگشتم ویلیام تا چیزی که برای خودمه رو بگیرم، بهتره که دستتو از چیزی که ماله منه
بکشی کنار."
لحنش جدی بود، داشت به لویی هشدار می‌داد.
قبل از غیب شدن لبخندی زد که آرامش قبل از طوفان رو نشون می‌داد و بعد غیب شد انگار که هیچوقت اونجا نبود.

و راجب نگاهش؟ توی نگاهش چیز خطرناکی وجود داشت که داشت به لویی می‌گفت داری با دم شیر بازی می‌کنی؛ اما لیزی نمی‌دونست که اگر خودش شیره لویی یه اژدها می‌تونه باشه.

- -‌ -
لیزی رو دوست داشته باشید، من تیم لیزیم.

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Apr 10 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

Born to die| L.S Z.M |Where stories live. Discover now