2

492 98 26
                                    


زندگی جونگکوک و کیتنش خیلی خوب می‌گذشت اونها شیفته هم بودن و جدا کردنشون کار خیلی سختی بود زمان هایی که کوک به معامله می‌رفت کیتن افسرده و عصبانی میشد و خونه رو بهم میزد ولی زمانی که کوک رو میدید تبدیل به فرشته بی بال میشد

با کمی بزرگ شدن کیتن جونگکوک با دیدن جسه ی بزرگ کیتن نسبت به بقیه بچه گربه ها تعجب میکرد و یا شکل صورتش که با فرم گربه ها فرق میکرد پس دوباره زنگی به هوسوک زده و اون رو دعوت کرده بود .

"واو جی کی آخرین باری که ولت کرده بودم یه کیتن داشتی نه یه پلنگ سیاه کوچولو "

"چی ؟! پلنگ!!!!! داری شوخی میکنی؟
تیله من یه پلنگه ؟"

"اره پسر ، برای خودم هم متاسفم که نفهمیدم ولی پلنگ های سیاه تو کوچیکی با گربه ها مو نمیزنن ولی بعد سه چهار ماهگی تفاوت هاشون به چشم میاد مثلا جسه هاشون ، فرم صورتشون یا طرح های کرک هاشون که البته یکم بزرگ بشه محو میشن "

"اوه گاد یعنی من سه ماهه دارم یه پلنگ بزرگ میکنم !!"

هوسوک به طرف کوک اومد و دستش رو روی شونه اش گذاشت تا یه چیزی بگه که با غرش بلندی از جاش پرید
به عقب برگشت و دید که تیله داره بهش هشدار میده و فرم حمله گرفته .

"اوه اوه انگاری روت حساسه ، برو اون طرف تا منو نخورده "

"نه بابا تیله من خیلیم مهربونه از این کارا نمی کنه فقط واس اینکه تو رو خیلی وقته ندیده اینطوری می‌کنه "

"تیله ، پسر من ، قند عسل من بیا بغلم بیا "

تیله با غرغر به سمتش اومد و پرید روی پاهاش و خوابید و قبل بستن چشماش غرش خفیفی به هوسوک کرد تا از جونگکوکش دور باشه

اره تیله با بزرگ شدن فهمیده بود که جونگکوک مامانش نیست و باهاش فرق داره ولی هنوزم روی جونگکوک حساس بود اگر کسی نزدیکش میشد تا اون رو ازش بگیره با دندون هاش گوشتش رو پاره میکرد

اینا فکر هاش خطرناک تیله شیرین جونگکوکی بود که اون رو فرشته میدید

۸ ماهگی تیله یک پلنگ بالغ

اون روز جونگکوک از یک معامله موفق برگشته بود و خیلی خسته بود

توی تختش رو به سینه خوابیده بود و داشت به چشم هاش استراحت میداد که صدای باز شدن در رو شنید از روی صدای ناخون ها که به پارکت میخورد فهمید که تیله اش وارد اتاق شده

منتظرش شد که بیاد خودش رو مثل همیشه روی ساعدش جا کنه و بخوابه ولی حرکتی از تیله ندید

چشماهش رو باز کرد و سرش رو بلند کرد تیله اش رو دید که با چشم های تیز زیر نور مهتاب نشسته و داره نگاهش میکنه ولی نگاهش فرق داشت که جونگکوک نمی فهمید چه فرقی ...

 " Black panther "Where stories live. Discover now