Part 20 پسر عمو

437 64 30
                                    



< جین
~ نامجون

____________________________________


با ندیدن جیسونگ بدون در زدن وارد دفتر تهیونگ شد

+ وایییی ته نمیدونـ..

با دیدن دو مردی که با چشم های گرد شده دارن نگاهش میکنن کمی دستپاچه شد

عاامم متاسفم نمیدونستم مهمون داری

سمت دو مرد برگشت و تعظیم نود درجه‌ای کرد

+ متاسفم

به سمت در رفت که با شنیدن صدای تهیونگ دستش روی دستگیره خشک شد

_ بان بان یه لحظه بیا

راه اومده‌اش رو برگشت و پیش پسر بزرگتر ایستاد

تهیونگ خودکار و کاغذی برداشت و شروع به نوشتن کرد

" برو پیش جیمین و تا وقتی بهت زنگ نزدم از اتاق گریم نیا بیرون "

پسر کوچکتر با کنجکاوی به تهیونگ نگاه کرد و با تکان دادن سرش موافقتش رو اعلام کرد

< متاسفم این سوال رو میپرسم ولی...میشه اسمتون رو بدونم

تهیونگ با مشت کردن دستاش سعی کرد خشمش رو کنترل کنه

+ امشکلی نیست اسمم جـ...

با مشت پسر بزگتر که روی میز کار فرود اومد حرفش رو نصفه گذاشت و با تعجب به تهیونگ نگاه کرد

_ شما برای قرارداد اینجا اومدین فکر نمیکنم اسم دوست پسرم به دردتون بخوره

< اما...

_ و من به شما گفتم حاضر نیستم باهاتون شراکت کنم پس..

با دستش در رو نشون داد و با صدای بمی گفت

_ بفرمایید

< نمیفهـ...

~ جین کافیه پاشو

سمت تهیونگ برگشت و گفت

~ نمیدونم چرا این شراکت رو قبول نکردین در صورتی که بیشتر سود ها برای شرکت شما بود ولی مطمئن باشید پشیمون میشید

تهیونگ پوزخندی زد

_ بفرمایید

مردی که جین خطاب شده بود بار آخر به پسر کوچکتر نگاه کرد و با قدم هایی محکم از در خارج شد

کوک با حس سنگینی نگاهی روی خودش از تهیونگ چشم برداشت و با دیدن نگاه نافذ مرد روی خودش ناخود آگاه سرش رو پایین انداخت

با صدای بسته شدن در سرش رو بلند کرد و با جای خالی مرد رو به رو شد

سمت تهیونگ برگشت و دستش رو روی شونه هاش گذاشت

+ ته.. خوبی؟؟

پسر بزگتر چشماش رو بست گردنش رو به سمت عقب خم کرد

Boy friend..??Where stories live. Discover now