Part 7 خیلی نرمه

568 73 46
                                    

+ تو دهات شما به این میگن خونه؟؟؟!!!
تهیونگ با بیخیالی گفت
_ آره خب خونه نیست پس چیه؟
کوک با یه حالت ودف نگاهش کرد
+ این عملا قصره کیم تهیونگ ، خونه نیست

بعد از اینکه تو‌ رستوران مجتمع نهارشون رو خوردن مستقیم به سمت خونه‌ی تهیونگ حرکت کردن و الان پسر کوچکتر جوری با چشم های قلبی به اون عمارت نگاه میکرد که انگار داره به شیر موزهاش نگاه میکنه

+ وای ته ته اینجا خیلی قشنگه

" این بچه کل استاندارد های منو بهم میریزه"
( لازمه هر سری بگم تو ذهنش گفت؟؟)

_ توله
زیر لب بخاطره "ته ته" صدا شدن از طرف پسر کوچکتر گفت

+ چیزی گفتی؟

_ آره گفتم کی فکرش ر‌و میکرد کیم تهیونگ ، ته ته صدا بشه ؟؟

کوک با تخسی ابرویی بالا انداخت
+ میدونی تو خیلی کیوتی ته ته
روی حرف ته ته تاکید کرد

_ آههه تو خیلی پررویی بچه

کوک نیشخند زد
+ بچه خودتی ته ته

تهیونگ که دیگه تسلیم شده بود آخی از سره بیچارگی کشید
_ باشه فقط بیا بریم داخل

کوک سری تکون داد و پشت سره تهیونگ راه افتاد

یهو تهیونگ به سمت عقب برگشت که کوک با کله تو سینه های مثل سنگ تهیونگ فرو رفت
_ عاااممم ببخشید

کوک که هنوز تو خماری بویی بود که از بدن پسر بزگتر می‌اومد با گیجی لب زد
+ خیلی خوشبویی

_ چی..؟؟
تهیونگ با گیجی گفت

کوک که به خودش اومده بود تهیونگ رو به عقب هول داد
+ مرتیکه‌ی روانی چرا یهو برمیگردی سمت عقب سرم درد گرفت

_ میخواستم بگم خدمتکارا نباید در مورد رابطه‌ی اصلیمون باخبر بشن باید فکر کنن واقعا دوست پسرمی

+ باشه

_ خوبه

دوباره به راهش ادامه داد که کوک باز هم پشت سرش مثل جوجه‌ای که دنبال مامانش راه افتاده حرکت کرد

قبل از اینکه به در ورودی برسن در باز شد

: خوش اومدین قربان

مردی که از ظاهرش مشخص بود دو رگه‌اس و از لباس هاش معلوم بود یکی از خدمتکار هاست  با صدای رسا و بلندی گفت

_ رابرت تموم خدمتکار ها رو جمع کن حرف دارم

: چشم قربان

تهیونگ دستش رو سمت کوک گرفت که پسر کوچکتر دستش رو توی دستای مردونه‌ی تهیونگ جا کرد
عجیب دست هاشون مکمل هم بودن..

_ بیا کوک باید به همه معرفیت کنم

کوک که هنوز ذهنش درگیر فضای داخلی عمارت بود با حواس پرتی سر تکان داد

Boy friend..??Where stories live. Discover now