پارت و چک نکردم چس دستیارو به گل روتون ببخشین^_^
****
_هیونگ یعنی چی که نمیتونی همه اش و برداری؟
جین برای بار چندم نفسش و محکم بیرون فرستاد
#چرا نمیفهمی بچه؟ من روی همه سرمایه ام اختیار ندارم! مقدار بیشترش دست کمپانیمه و تا زمان پایان قردادم بهم تحویل داده نمیشه! الان فقط میتونم دو سوم اون سهام کوفتی و بخرم و کمکت بدم ... بالاخره چندرغاز باید ته حسابم بمونه یا نه؟
تهیونگ بازم با حالت کلافگی موهای بخت برگشته اش و چنگ زد
نیاز داشت یکی از رول های سفید توی جیبش و دود کنه ..
ولی میدونست پسریکه پشت اون در منتظرش بود حسابی مخالف این کار بود ..×من باقی مونده اش و بر میدارم.
جمله نامجون باعث شد تهیونگ متعجب و جین مسخره نگاهش کنه.
×چرا اینطوری نگاهم میکنید؟ این اخرین راهمونه.
#از کجا این همه پول و میخوای بیاری؟
جین با تمسخر نگاهش کرد
×حالا دیگه ..من که پولام دست کمپانی یا چمیدونم اسپانسر کوفتیم نیس!
جین فوری گارد گرفت
#اگه از همین حالا که اول راهیم بخوای عن بازی دراری من گفته باشما، محاله پامو بزارم تو این معامله! ... کی قراره تو ادم شی؟
×اونی که از وقتی هم و دیدیم داره چس میکنه منم یا تو؟
_گـــاد! هیونگا محض رضای خدا چتونه؟ بچه شدید؟ الان چی گیرتون میاد با این بحث کردناتون؟ بابا بفهمید من دارم به خاک سیاه میشینم..
تهیونگ که کم مونده بود سر خودش و بکوبه تو دیوار ، خسته و عصبانی داد زد تا شاید اون دوتا مرد گندهِ مغز فندقی جلوش به خودشون بیان ..
#خب توام ،جر خوردی بابا .. فردا با اون خپل های پیرِ گنده گوزِ شرکتِ کوفتیت یه جلسه بزار تا رسما ورود کنم و قرداد و اوکی کنیم .. اون سهمی هم که کم میاریم بده به این عن استایل ببینم میخواد چه گلی بزنه به سرمون .. من رفتم.
بلند شد و دستی به موهاش کشید و سمت در رفت.. قبل از اینکه دستش به دستگیره برسه ، در اتاق از اون طرف باز و کوبیده شد تو دیوار
#هولی شت! چته کصخل روانی!!
یونگی با چشم هایی به خون نشسته جوری نگاهشون کرد که انگار میتونست با همون چشم ها گردنشون و بزنه! ..
٫٫ اره من روانی ام..اره کصخلم! اگه نبودم از همون موقع که نامجون بهم زنگ زد که جلسه فاکداپتون و بیارید تو خراب شده من ، یه فاک میکردم تو تخم چشم هاش!
تهیونگ که میدونست پسر عمه اش بی دلیل اینطوری رم نمیکنه سمتش رفت و سعی کرد آرومش کنه.
_هیونگ چیشده؟
ESTÁS LEYENDO
✧HOME✧
Fanficوضعیت عمارت کیم افتضاح بود. همه جا سکوت کر کننده ای جیغ میکشید و تنها کسی که این وسط با آرامش دمنوشش رو مزه میکرد تهیونگ بود و این رفتار خونسردانه اش داشت تمام نورون های عصبی خانواده رو بیشتر و بیشتر تحریک میکرد.. انگار ک متوجههِ ماجرای پیش اومده نش...