part2

378 52 5
                                        

دان جونگهان*تو رختکن نشستم رو زمین

Oops! Bu görüntü içerik kurallarımıza uymuyor. Yayımlamaya devam etmek için görüntüyü kaldırmayı ya da başka bir görüntü yüklemeyi deneyin.

دان جونگهان*
تو رختکن نشستم رو زمین.
پیشبندمو دراوردمو دفترچمو که توش سفارشا رو مینوشتم پرت کردم اونور.
فاک بدبخت شدم!
مینگیو:هیییییین رئیس، رئیسسسسس یه جنازه اینجاسسسسسس.
رئیس با عجله اومد تو رختکن.
رئیس:کو؟ کجاستتت؟
مینگیو به منی که سرمو انداخته بودم پایین اشاره کردو رفت پشت رئیس قایم شد.
رئیس بیشتر دقت کرد.
رئیس:نه، اینکه جونگهانی خودمونه... جونگهانا حالت خوبه؟
سرمو آوردم بالا که جفتشون وحشت کردن.
مینگیو:شبیه زامبیا شدییییییی.
رئیس:کی این بلا رو سرت آورده؟
آه. کابوس روزام حالا تبدیل شده به کابوس شبام؟
بیخیال قطعا اشتباه دیدم اون ماسک داشت...شاید اشتباه دیدم نه؟
ازونجایی که کارم تموم شده بود لباسامو عوض کردمو بعد از خدافظی اومدم بیرون.
تا درو بستم با صدایی که از پشت سرم شنیدم دو متر پریدم بالا.
جاشوا:اوه!

با چشمای گرد و وحشت کرده زل زده بودم بهش که کاملا پوکر و بی احساس بهم نگاه میکرد با همون نگاه پر غرور مضخرف همیشگیش‌

Oops! Bu görüntü içerik kurallarımıza uymuyor. Yayımlamaya devam etmek için görüntüyü kaldırmayı ya da başka bir görüntü yüklemeyi deneyin.

با چشمای گرد و وحشت کرده زل زده بودم بهش که کاملا پوکر و بی احساس بهم نگاه میکرد با همون نگاه پر غرور مضخرف همیشگیش‌.
جاشوا:اوه، اینجا رو. اینکه بچه باحال مدرسس... البته الان لباسات فرق کرده:/
داره تحقیرم میکنه؟
هیچی نگفتم.
یقه لباسشو گرفتمو دنبال خودم کشوندمش.
جونگهان:اینجا نمیشه حرف زد دنبالم بیا.
رفتيم به پارکی که تو کوچه پشتی بود.
دوتایی کنار هم ایستادیم و زل زدیم به منظره رو به رومون که بچه هایی بودن در حال بازی با هم.
جونگهان:زود باش شروع کن.
جاشوا:چیو؟
جونگهان:تحقیر، تمسخر، جلب توجه.
جاشوا:واسه چی یه بچه محبوب دم کنکوری باید کار پاره وقت داشته باشه؟
هیچی نگفتم.
جاشوا:مشکلات مالی؟
جونگهان:شاید.
جاشوا:واسه چی اومدی تو یه محل دگ داری کار میکنی خب!؟.... که کسی نشناستت؟
جونگهان:چه فرقی به حالت داره دونستن جواب؟
دست به سینه برگشت سمتمو بهم نگاه کرد.
جاشوا: نمیخوای التماسم کنی که به کسی چیزی نگم؟
جونگهان:نه، به هر حال که فرقی نمیکنه و کار خودتو میکنی!
جاشوا:و خودتم میدونی که تقصیر کیه.
جونگهان:حتی اگه هفته پیش لو نمیدادمتم اینکارو میکردی پس بیخودی دلیل نتراش.
جاشوا:بخاطر دهن لقی تو من یک هفته تموم اخراج موقت شدم و امروز بعد یه هفته برگشتم مدرسه!
صورتشو آورد نزدیک صورتم.
جاشوا:دیشب تصمیم داشتم امروز بعد از مدرسه گیرت بیارمو یه درس درست حسابی بهت بدم ولی نیومدی و حالا...
پوزخند زد.
جاشوا:همونجور که من جلوی همه ضایع و اخراج شدم توعم باید...
خون خونمو میخورد.
اگه هر کسی دگ بود غرورمو زیر پا میزاشتمو التماسش میکردم که چیزی نگه به کسی ولی این بشر... حتی تک تک سلولامم ازین آشغال پر ادعا نفرت داشتن!
جونگهان:هر کار میخوای بکن!
گفتمو راه افتادم سمت خونمون.
تا صبح از استرس خوابم نبرد و در آخر تصمیم گرفتم مدرسه نرم چون دگ آبرویی برام نمونده پس از صبح رفتم سر کار و وقتی عصر مینگیو اومد سر کار و ازش پرسیدم از مدرسه چخبر؟
در کمال تعجب گفت هیچ خبر خاصی نبود:/
آه اون لعنتی میخواد که من تو مدرسه باشم وقتی این خبرو به همه میده!
در حالی که تو اتاقم نشسته بودمو کتاب درسیم جلوم باز بود مشت زدم به بالشم.
اااااااااااااااااه‌.
میدونی چیه؟ حالتو میگیرمممممممممم!!!!!
صبح طبق معمول یه لباس سفید به جای اون یونیفرم مسخرمون پوشیدم.
صبونه خوردمو کیفمو برداشتم.

صبونه خوردمو کیفمو برداشتم

Oops! Bu görüntü içerik kurallarımıza uymuyor. Yayımlamaya devam etmek için görüntüyü kaldırmayı ya da başka bir görüntü yüklemeyi deneyin.

رفتم سر کوچه و منتظر مینگیو شدم

Oops! Bu görüntü içerik kurallarımıza uymuyor. Yayımlamaya devam etmek için görüntüyü kaldırmayı ya da başka bir görüntü yüklemeyi deneyin.

رفتم سر کوچه و منتظر مینگیو شدم.
از فکرو خیال زیاد فقط دو ساعت خوابیده بودم و حالاهم خسته بودم هم کلافه ولی برعکس مینگیو پر انرژی تر از هر روز دگ داشت بلند بلند حرف میزدو چیزایی رو تعریف میکرد که حتی نمیتونستم روشون تمرکز کنم.
وقتی داشتیم از راهرو مدرسه رد میشدیم گوشامو تیز کرده بودم که ببینم کسی خبر داره و دارن پشت سرم حرف میزنن یا نه‌.
_دیروز یکی از پیش...
جونگهان:پیش؟!
_پ..پیش دستی.... یکی از پیش دستیای خونمونو شکستم...
جونگهان:آها.
+شنیدم داشت درباره پیش...
جونگهان:پیش چی؟
+پیش..ونی؟ موهاشو چتری زده چون پیشونی بلندی داره:/
آه، زیادی دارم به واژه پیشخدمت کافه بودن واکنش نشون میدم!
رفتم سر کلاس که دیدم هنوز نیومده.
همزمان با معلم رسیدو رفت نشست سر جاشو گرفت خوابید.
زنگ تفریح با مینگیو سر کلاس نشسته بودیم روی میز معلم.
مینگیو:د حرف بزن! بگو چته پسر!
انقد گیر داد که بهش گفتم چه اتفاقی افتاده.
مینگیو:اوووو دگ زیادی بزرگ کردی مسئله رو! برو پیداش کنو باهاش حرف بزن.
جونگهان:معلومه که نمیرم! چرا باید خودمو کوچیک کنم؟
مینگیو:خیله خب پس همچنان تو همین وضعیتت بمون من میرم سلف گشنمههههه.
گفتو رفت.
اه اون لعنتیو تو کدوم قبرستونی پیدا کنم؟
رفتم سمت زمین فوتبال که اونجا نبود.
رفتم سمت سالن موسیقی که وونو عضو اصلیشه. ازش پرسیدم گفت این وقت روز احتمالا باید رو پشت بوم باشه.
معلوم نی مرتیکه منحرف رو پشت بوم دور از چشم همه داره چه غلطی میکنه!

Trouble makerHikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin