9

33 9 10
                                    

می‌‌دونست که نمی‌تونه رانندگی کنه، چشم‌هاش به خاطر گریه‌های چند وقت اخیرش از قبل هم ضعیف‌تر شده بودن و به خاطر قرص‌هاش کند عمل می‌کرد.

خودش رو کمی جمع کرد و قدم برداشت، هوا داشت تاریک می‌شد و سرد بود...

بچش تو این سرما بیرون بود؟ امیدوار بود که نباشه! امیدوار بود که هرکسی اون رو دزدیده بود به خاطر زیبایی بی حدش عاشقش شده باشه و باهاش مثل پرنسسی که بود رفتار کنه! امیدوار بود...

صدای بوق می‌شنید اما صدا از یه گوش وارد می‌شد و از گوش دیگه خارج می‌شد بدون اینکه توسط مغزش پردازش بشه.

قطعا می‌تونست اونجا اطلاعات کامل‌تر و بهتری پیدا کنه، نه؟

اون‌ها کمکش می‌کردن، فقط باید لبخند می‌زد و مهربون رفتار می‌کرد!

با دو دست ماهیچه‌های دو طرف لبش رو به سمت بالا کشید و چیزی شبیه به لبخند توی صورتش ایجاد شد اما بیشتر از ده ثانیه دووم نیاورد.

صدای بوق پی در پی شده بود و حالا کسی صداش می‌زد؟

اشتباه لیام این بود که گذاشت اون شرایط قانونی ثبت بشه! باید بچه رو برمی‌داشت و می‌رفت و هيچ‌وقت اجازه نمی‌داد اون زن بدونه... بدونه که چه خبره و اسم‌شون چیه.

دستی روی شونه‌اش نشست و باعث شد تقریبا از جاش بپره.

متوقف شد اما برنگشت، زین بود؟ زین بود؟ هق هق خفه‌ای توی بدنش پیچید... زین متوجه نقشه‌اش شده بود.

اون فرد دستش رو ول کرد و رو به روش قرار گرفت، چهرش آشنا بود!

و داشت حرف می‌زد اما صدایی که از بین لب‌هاش خارج می‌شد رو نمی‌شنید.

اون کی بود؟

_لیام؟ لیام؟ صدای منو می‌شنوی عزیزم؟ لیام؟ لیام چرا گریه می‌کنی؟ بهت آسیب زدم؟ دستت رو محکم گرفتم؟

داشت گریه می‌کرد؟ دستش رو به سمت چشم‌هاش برد الان وقت نداشت گریه کنه باید زانیا رو پیدا می‌کرد.

زمزمه کرد: باید برم اونجا.

_لیام بهم نگاه کن، منم مت! خواهش می‌کنم اجازه بده چند لحظه ببینمت عزیزم.

مت...

اون متی بود!

زین نبود‌.

دوباره زمزمه کرد: متی...

مت لبخندی زد و گفت: جانم، خودمم! خودمم عزیزم...

و لیام رو محکم به آغوش کشید! اهمیت نمی‌داد که لیام شبیه یه تیکه گوشت متحرک بود. اهمیتی نمی‌داد که دست‌هاش دو طرف بدنش آويزون بودن و تلاشی برای اینکه بغلش کنه نمی‌کرد. اون داشت عطر آشنای اون رو بعد از ماه‌ها به ریه‌هاش می‌کشید و به هیچ چیز جز این اهمیت نمی‌داد.

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Sep 30, 2023 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

Phase[Z.M]Where stories live. Discover now