save us | جبران میکنم

Start from the beginning
                                    

دخترک پشت میز آرایشی ای نشسته که با دوستاش مشترک بود
همین طور که به صفحه چت خیره شده موهاشو به آرومی شونه میکنه
و بدن خوش آندامشو تو اون تابو شرتک رها کرده
جز محدود مواقعه ای بود که تسا رو با این لباس ها میدید

Jk :
در ضمن خوش ندارم با این لباسا ، آزاد تو اتاقت بچرخی در صورتی که کاملا از بیرون دید داره

تونست بفهمه که دخترک لبشو به دندون گرفته
انگار تسا هنوز متوجه ی این نشده بود که جونگکوک اینجاست و داره اونو میپاد

پس لبخند کوتاه خودشو خورد و برای تلنگر زدن به دخترک ، دوباره نوشت

Jk :

الانم بیا و ازم استقبال کن من نمیتونم تا صبح پشت پنجره‌ات بایستم !

دخترک که تازه متوجه شده جونگکوک کوچیکترین شوخی ای نداره با حسی ترکیب از تعجب و ذوق سرشو برمیگردونه و به بیرون پنجره خیره میشه
تصویر واضحه ای از مردی با سوییشرت مشکی و قیافه ی نامعلومش داره

از هیکل ورزیده اش هم میتونست حدس بزنه که خود جونگکوک باشه
به سرعت میدوعه سمت پنجره اتاقش و بازش میکنه

حالا موهای بلندش از سرش آویزون بودن به همراه باد تکون میخوردن
همچنین ترقهوه هاش تو نو کمرنگ تیر برق ها بیشتر خودشو نشون میداد

دخترک ولوم صداشو میاره پایین و با حرس میگه

+ اینجا چی کار میکنی ؟؟

- فکر میکنی میزارم تنها باشی ؟

پسرک از پنجره ی کم ارتفاع بالا میره
بلاخره به دختر جوان میرسه و شیشه ی کشویی رو میبنده و قفل میکنه
بعد از اون پرده هارو میکشه

+ من از تنهایی نمیترسم جناب جونگکوک

- پس دوست داری برگردم هوم ؟

تسا لبخند کوتاهیی میزنه و به نشونه ی منفی سر تکون میده

پسر زیپ لباسشو باز میکنه و اونو رو تخت می اندازه

دخترک تازه میتوجه ی بدن نیم لخت جونگکوک میشه
انگار زیر سوییشرت مشکی رنگش چیز دیگه ای به تن نداشت
خیلی خفیف لبشو میگزه و همچنین نگاهشو میدزده

- ازم خجالت میکشی ؟

تسا نچی میگه که جونگکوک رو به خنده می اندازه

- تو قبلا هم منو این طور دیدی اما به اندازه ای الان واکنش نشون ندادی

جونگکوک تسا رو دور میزنه و کمی بهش نزدیک تر میشه و نگاهی عمیق به چشم هاش می اندازه

𝐬𝐚𝐯𝐞 𝐮𝐬 | jungkook Where stories live. Discover now